گام‌های کوچک داوطلبانه به بزرگی یک کتابخانه

سمیه بحرینی از مهر امسال تلاش زیادی کرده تا دبستان کم امکانات محل تحصیل دخترش در مسکن مهر فولادشهر، صاحب کتابخانه شود. حالا کتابخانه دبستان دخترانه فدک به شادترین و پرجنب‌و‌جوش‌ترین مکان مدرسه تبدیل‌شده و بچه‌ها با شور و امید برای امانت کتاب به کتابخانه می‌آیند.

گام‌های کوچک داوطلبانه به بزرگی یک کتابخانه

بیشتر به یک زلزله شبیه بود تا یک اسباب‌کشی ساده؛ لرزه‌ها و پس‌لرزه‌ها هم درست از همان روز اسباب‌کشی از اصفهان به مسکن مهر فولادشهر برای خانواده چهار نفره سمیه بحرینی آغاز شد. تا پیش‌ازاین، سمیه، زن تحصیل‌کرده خانه‌داری بود که همه‌وقتش را در خانه برای فرزندانش، سارای 9 ساله و سروش پنج‌ساله صرف کرده بود. زیاد اهل بیرون رفتن نبود. بخش کودک و نوجوان کتابخانه عمومی میرداماد، کلاس موسیقی خودش و بچه‌هایش و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پل فلزی مسیرهای عمده رفت‌وآمد خانواده او بود. حالا داشتن کتابخانه عمومی، آموزشگاه موسیقی و کانون پرورش فکری، رؤیایی بیش برای کودکان شهرک جدید نبود، آن‌هم وقتی‌که اینجا هنوز از ساده‌ترین امکانات شهری محروم است.

سمیه می‌گوید که آمدن به مسکن مهر فولادشهر برای او که ارتباط چندانی با جامعه نداشت باعث شد که با مشکلات مردم و بچه‌ها آشنا شود. «در اصفهان بیشتر با خانواده‌هایی در ارتباط بودم که دغدغه بزرگشان این بود که کودکشان را به چه کلاس‌ها و کدام مهد و دبستان ممتاز بفرستند، اینجا قصه چیز دیگری‌ است و مادرانی از من می‌پرسند که می‌شود بچه‌شان را به پیش‌دبستانی نفرستند، چون هزینه‌اش را ندارند. در اصفهان کم نیستند مادرانی که سردرگم‌اند کدام چیز بهتر را برای بچه‌شان انتخاب کنند و اینجا در مسکن مهر فولادشهر مادر فقط می‌داند که مهر وقت رفتن بچه به مدرسه است و خرداد هم آغاز تعطیل مدارس.»

شهرک، خالی از بسیاری امکانات است، حتی ساده‌ترین آنها مثل مغازه‌هایی با مواد و وسایل کامل و خوب، تاکسی داخلی گردشی و دسترسی به پزشکان مختلف. مدرسه دخترش هم که به قول او در دقیقه نود، امسال افتتاح شد مثل شهرک خالی از کوچکترین امکانات برای فراهم کردن محیطی شاد و دوست‌داشتنی برای دانش‌آموزانش است اما سمیه با خود اندیشید که نمی‌شود از خیر کتابخانه برای مدرسه گذشت. او معتقد بود که شاید خیلی چیزها را برای این مدرسه فراهم کنند اما چیزی که مطمئناً درست کردنش به امسال و سال دیگر نمی‌رسد کتابخانه است، چون کتابخانه اولویت چندم است، هم ازنظر بسیاری از خانواده‌ها و هم ازنظر بسیاری در نظام آموزشی ما.

سمیه خبر داشت که خانواده‌ یکی از دوستانش از ماه‌ها قبل برای امواتشان کتاب خیرات می‌کند. تعداد زیادی هم کتاب گرفته بودند و نمی‌دانستند که آنها را به کجا بدهند. دوستان کتابخوان دیگری هم داشت که می‌شد از آنها کمک گرفت. اتفاقاً دهه اول محرم بود؛ زمانی که مردم سرشان درد می‌کرد برای نذری دادن. فکر نذر کتاب هم به ذهنش آمد. حالا دیگر وقت آن بود که فکر راه انداختن کتابخانه مدرسه را عملی کند.

سمیه می‌گوید: «در خود مسکن مهر، هیچ فضای آموزشی و فرهنگی وجود ندارد. به مدیر مدرسه درباره راه‌اندازی کتابخانه گفتم و او هم پذیرفت. برخی از دوستان که در نظرم بسیار روشنفکر بودند، کمکی نکردند. خیلی‌ها فقط گفتند که مراقب باش، خیلی کار حساسی است. به فامیل و آشنا گفتم، خیلی‌ها بدون اینکه دقیق بدانند من چه می‌خواهم بکنم به حسابم پول ریختند. دو تا قفسه کتابخانه جور کردیم. این مدرسه خیلی بزرگ است و دو نوبت دارد؛ در یک نوبت آن اول تا ششم دبستان هستند و یک نوبت هم دبیرستان است. نوبت دبیرستان سه تا قفسه کتاب داشت اما 50 تا کتاب هم در کل این سه قفسه نبود. شروع کردیم به کتاب خریدن و کتاب گرفتن. برخی دوستان همکاری کردند و توانستیم از کتابخانه مرکزی نیز در بخش مبادله، کتاب تهیه کنیم. با آن پولی هم که به دستم رسیده بود کتاب‌های نو خریدم. یکی از بچه‌ها هم کتاب‌هایی در اختیارمان گذاشت از مدارسی که کتاب‌هایشان نو شده بود. سعیده سیاحیان هم به من کمک کرد که چطور باید کتابداری کنم. یک ماه برای شماره‌گذاری و ثبت کتاب‌ها وقت گذاشتم. زمان زیادی هم برای جمع‌آوری کتاب‌ها صرف شد، چون بیشترش را باید از اصفهان جمع می‌کردم. حالا حدود 1200 جلد کتاب داریم. برای خانواده‌ها کتاب داریم و بچه‌ها برای پدر و مادرشان هم کتاب می‌برند.»

ذوق و شوق بچه‌ها برای امانت گرفتن و خواندن کتاب به سمیه هم انرژی زیادی داده و او از نتیجه کار بسیار راضی است. دیگر بچه‌ها یادگرفته اند علاوه بر مطالعه می‌شود برای تحقیق درس‌ها و کنجکاوی‌هایشان به کتابخانه بیایند. کتابخانه مدرسه فضای شادی شده و بچه‌ها زنگ تفریح مشتاقانه به سمت کتابخانه می‌دوند. روزهای اول برخی از معلم‌ها می‌گفتند کلاس اولی‌ها که سواد ندارند پس به آنها کتاب ندهید، اما او مقاومت کرد و گفت که پدر و مادرشان برایشان بخوانند و حالا کلاس اولی‌ها مشتری پروپاقرص کتابخانه‌اند.

سمیه معتقد است که کودک باید کتاب دستش باشد و از آن استفاده کند نه اینکه هدایتش کنیم به سمت اینترنت و تبلت. «بعضی بچه‌ها می‌گویند که از کتاب عکس می‌گیریم و می‌خوانیم، من هم سربه‌سرشان می‌گذارم و می‌گویم که خب برای گوشی‌تان کتاب بگیرید.»

در کنار انگیزه و شعفی که راه‌اندازی کتابخانه برای سمیه داشته اما او از بخش غم‌انگیز ماجرا هم حرف می‌زند؛ اینکه کتابخانه تنها با بودن اوست که معنی پیدا می‌کند و اگر او نرود کتابخانه تعطیل است. او گله‌مند‌است از معلمان که تا حالا هیچ‌کدامشان سری به کتابخانه نزده‌اند. «خیلی وقت‌ها می‌روم درِ کلاس‌ها تا معلم‌ها بچه‌ها را بفرستند، برای کتاب گرفتن اما معلم‌ها می‌گویند که این زنگ سرمان شلوغ است و بچه‌ها زنگ آخر می‌آیند. انگار زنگ آخر، زنگ بازی است و زنگ‌های دیگر نه! خیلی وقت‌ها بچه‌ها با استرس به کتابخانه می‌آیند چون معلم گفته دو سه‌دقیقه‌ای باید برگردند. اگر دیر بروند با آنها برخورد می‌شود. وقتی زنگ کلاس به آنها اجازه نمی‌دهند، زنگ تفریح هجوم می‌آورند. بعضی از معلم‌ها هم بسیار همکاری می‌کنند و در عرض 20 تا 25 دقیقه همه بچه‌ها را می‌فرستند. خانم کریم پور، مدیر مدرسه هم خیلی خوب همکاری می‌کند.»

سمیه هفته‌ای دو روز به مدرسه می‌رود تا کتابخانه را اداره کند و در این مدت، معضلات سیستم آموزشی را با گوشت و پوست‌واستخوانش بیشتر از همیشه لمس کرده است. «در سیستم آموزشی ما هیچ جایی برای خلاقیت نیست. بچه‌ای هست که به کلاس ورزشی می‌رود، حالا امروز املاء یا دینی و ریاضی‌اش را بلد نیست معلم به او گفته که دیگر نمی‌خواهد ورزش برود و بچه به مادرش گفته که دیگر به ورزش نمی‌رود. در این چند ماه، دختر من سه بار هم برای ورزش به حیاط نرفته، سه تا نقاشی در دفتر نقاشی‌اش نیست. وقتی ریاضی و علوم هست جایی برای ورزش و هنر نیست. بچه‌ها می‌گویند خانم هنر داریم، ورزش داریم، معلم می‌گوید که بنشینید فارسی عقب‌ایم. بعد هم که گله می‌کنیم می‌گویند که درسشان ضعیف است.»

سمیه باانگیزه و امید و بدون هیچ چشمداشت مادی، کتابخانه مدرسه را اداره می‌کند و بر شادی و پویایی آن مدرسه در شهرک بدون امکانات افزوده، کاری قابل‌تقدیر که اگر به گفته خودش مثل خیلی‌ها به این فکر می‌کرد که وقتی این‌همه مشکل و معضل هست، با این کارهای کوچک چیزی حل نمی‌شود، انجام نمی‌شد.«همه‌مان همه‌چیز را رها کرده‌ایم و فکرمان این است که باوجوداین همه مشکل چه فایده که کاری هرچند کوچک انجام دهیم. واقعاً وضع به این خرابی نمی‌شد اگر هرکدام از ما یک کار کوچک می‌کردیم. همسایه‌مان این زباله را اشتباه می‌گذارد بیرون، خب به او بگوییم اشتباه می‌گذاری. همسر من می‌گوید که اگر بشود با این کتابخانه، 10 دانش‌آموز به سمت کتاب هدایت شوند ارزشش را دارد نه اینکه فکر کنی چون همه بچه‌ها را نمی‌شود کتابخوان کرد پس تعطیلش کنی و دنبال این کار را نگیری. اگر قدم‌های کوچک برداریم و قدم‌های کلان در ذهنمان نباشد، اتفاق‌های بزرگ و تأثیرگذار می‌افتد.»


ارسال نظر

New Project اخرین اخبار
New Project پربیننده‌ترین اخبار