حاتمی،روایت سبک زندگیهای متکی بر مزارع پنبه
خانه مادربزرگ و صندوقهای قدیمی اسرارآمیز و لحافکرسیهای چهلتکه، از جذابترین نمادهای بصری بود که روزگاری فرهنگ بومی و سنتی ایرانی را در خانههای قدیمی معرفی میکرد. لحافهای چهلتکه که هنر دست مادربزرگها با تلفیق حرفه لحاف دوزهای محله بود. مسلم حاتمی، از معدود کسانی ست که حرفه قدیمی لحافدوزی را تا این دوره در اصفهان حفظ کرده است.
شیما خزدوز- اصفهان امروز: سال 1970 میلادی برای نخستین بار یک حرفه خانگی بهعنوان یک فرم هنری در موزه ویتنی آمریکا به نمایش گذاشته شد و آن کوئیلتها (لحافها) سنتی با طرحهای چهلتکه دوزی بود، چیزی شبیه تابلوهای نقاشی.
سادگی، رنگ، طراحی و دفرمه بودن، ویژگی این هنر بود که بیشباهت به هنرهای انتزاعی آن زمان هم نبود. آرت کوئیلتدر (لحافهای سنتی با طرح چهلتکه) از ربع قرن اخیر توسعه زیادی یافته و امروزه در سطح جهان بهعنوان یک هنر و حرفه رواج پیداکرده است.
همزمان با رشد این هنر در جهان، حرفه مرتبط با آن یعنی حرفه پنبهزنی و لحافدوزی در کوچهپسکوچههای شلوغ این شهر رو به افول گذاشت. دریکی از فرعیهای خیابان بزرگمهر، یعنی رکنالدوله شرقی، از لابهلای مغازههای و شغلهای گوناگون، یک مغازه کوچکی که به حرفه قدیمی لحافدوزی مشغول است جلب توجه میکند.
مسلم حاتمی، متولد 1334 از کودکی این حرفه را چونان میراثی از پدربزرگش فراگرفته و تا به امروز در آن فعال است. جزئیاتی از تاریخچه و چگونگی این حرفه از زبان او خالی از لطف نیست.
او میگوید: «دهه 20 و 30 و حتی قبل از آن در روستاهای اطراف اصفهان، مثل ورزنه و زیار، مزارع پنبه زیادی وجود داشت. اما بعد از دورههای کمآبی، بیشتر از روستاهای گرگان و سبزوار پنبه به اصفهان میآمد.»
به گفته وی، در منطقه جرقویه هم کارخانه پنبهای بود که دانهها و کلوزه ها را از پنبه جدا میکردند. پدربزرگ و پدر من هم از قدیم در این حرفه فعالیت داشتند و من هم از کودکی با آن آشنا بودم.
شغل پنبهزنی جزو حرفههای قدیمی پررونق گذشته بود. پنبهزنها و لحافدوزهای قدیمی معمولا به شکل دورهگردی هم در شهرها و هم روستاها فعالیت میکردند، ابزار کارهم وسیلهای شبیه کمان به اسم مشته بود، از جنس چوب گردو که دوسر آن را یکبند از جنس روده گوسفند بسته بودند که حالت ارتجاعی و کش مانند داشت و بهوسیله آن پنبهها حلاجی میشد. وی میگوید: «یادم میآید حدود یک ساعت و نیم بهوسیله این کمان پنبهها را برای تهیه یک لحاف میزدیم.»
حاتمی درباره فرهنگ بومی این حرفه در بین مردم اصفهان و کاربرد آن اینگونه عنوان میکند: «سبک زندگی قدیم به جهت وجود خانههای بزرگ که معمولا دورتادور اتاقهایی داشت و البته نبود شبکه گاز در شهرها و روستاها، لزوم استفاده از وسایل گرمایشی دیگری یعنی کرسی را باعث میشد.»
«کرسیها به لحافهای بزرگ پنبهای نیاز داشتند که البته این سیستم گرم کردن اتاقها، خانوادهها را هم در یک مکان در کنار هم جمع میکرد. قدیم تابستان هم که میشد، مردم روی پشتبام و در پشهبند استراحت میکردند و لحافها و تشکهای مورداستفاده براثر گردوخاک روی بامها نیاز به تمیز کردن داشتند که زنان معمولا دوبار در سال یعنی آخر تابستان و آخر زمستان، شب عید، پارچه لحافها و تشکها را باز میکردند و میشستند و پنبهزنها هم دوباره پنبهها را حلاجی میکردند و لحافها مجددا دوخته میشد.
«چهار روز دوختن یک لحاف زمان میبرد. این همان دورهای است که پنبهزنها و لحافدوزها با دوچرخه و به شکل دورهگردی فعالیت میکردند. به گفته حاتمی در قدیم، رجال شهر در کنار خدمتکاران یک پنبهزن هم در خانه داشتند.»
او درباره رسم و رسوماتی که در خصوص این حرفه سنتی در اصفهان اجرا میشده میگوید: «لحافکرسی و لحاف عروس، ازجمله ملزومات جهیزیه عروسها بود که البته با برگزاری مراسم ویژهای انجام میشد. به این شکل که خانمهای فامیل با آوردن خوراکیهای مثل کلهقند، نقل، نبات و انار و انجیر خشک و گردو به خانهای که لحاف عروس را میدوختند، جمع میشدند و در حین دوختن لحاف و با نیت خوشاقبالی و طالع بلند برای عروس، مراسم شادی را با نواختن ساز و دهل و تنبک در حین دوختن لحاف اجرا میکردند؛ و خوراکیهای را که به همراه آورده بودند، بهعنوان شادباش به پنبهزن یا لحافدوز هدیه میدادند.»
او ادامه میدهد: «جنس پارچه لحافها معمولا ساتن و مخمل به رنگهای قرمز، صورتی و آبی بود و البته بسیاری از آنها باهنر چهلتکه دوزی با پارچههای رنگی تزئین میشد.»
حاتمی در رابطه با دورههای رونق حلاجی و لحافدوزی میگوید: «یادم میآید حدود دهه 40 پشت بازار بزرگ اصفهان، بنگاههای بود که بهوسیله کارگران کار حلاجی و دوخت لحاف انجام میدادند. کارگران از ساعت 8 صبح تا غروب با دستمزد 5 تا تک تومنی کار میکردند. پدربزرگ من هم از کسانی بود که در آن زمان در این بنگاهها فعالیت میکرد. بعد از مدتی در پی نارضایتی از کار زیاد و دستمزد کم، کارگران از این کارگاهها جدا شدند و به شکل مستقل و پپراکنده این کار را ادامه دادند.»
و به این ترتیب بدین گونه بود که به گفته حاتمی، از همان دوره مغازههای لحافدوزی به وجود آمدند. «از دهه 50 تا 70 این حرفه رونق زیادی داشت. معمولا در هر محلهای در کنار مشاغل دیگر مثل قصابی و بقالی دو سه تا لحافدوز هم فعالیت میکردند و در همین دوره بود که دستگاههای حلاجی برقی بهجای کمانهای قدیمی به بازار آمد و به این شغل کمک
زیادی کرد.»
«اما از دهه 80 به اینطرف بازار پر شد از محصولات مشابه پنبه، یعنی الیاف و پشمشیشه و پنبه مصنوعی و البته لحاف و تشکهای آماده بازاری؛ و به این صورت کمکم رونق این کار از دست رفت.»
«البته مردم هم به دلیل زندگی آپارتماننشینی و استفاده از وسایل گرمایشی جدید مثل پکیج و شوفاژ، کمتر از لحافهای سنتی استفاده کردند؛ اما جالب است بدانید که چند سالی ست دوباره مردم به فواید استفاده از لحافهای سنتی به جهت خاصیتهای طبیعی پنبه مثل آلرژیزا نبودن و مناسب برای سیستم اسکلتی بدن و دردهای استخوانی و دیسک کمر روی آوردند.»
«حرفههای قدیمی مثل پنبهزنی و لحافدوزی ریشه در فرهنگ بومی ما دارند که البته درگذر زمان به فراموشی سپرده میشوند و میراث فرهنگی و صنایعدستی هم در حفظ و نمایش آن بهعنوان نمادی از فرهنگ بومی به آن توجه نکرده است.»
مسلم حاتمی که 6 دهه همواره با حرفه لحافدوزی امرارمعاش کرده میگوید: «در آینده نزدیک هیچ لحافدوزی وجود نخواهد داشت. جوانان این دوره با حرفههای قدیمی رابطه خوبی ندارند و کسی آن را ادامه نداده است.»
سادگی، رنگ، طراحی و دفرمه بودن، ویژگی این هنر بود که بیشباهت به هنرهای انتزاعی آن زمان هم نبود. آرت کوئیلتدر (لحافهای سنتی با طرح چهلتکه) از ربع قرن اخیر توسعه زیادی یافته و امروزه در سطح جهان بهعنوان یک هنر و حرفه رواج پیداکرده است.
همزمان با رشد این هنر در جهان، حرفه مرتبط با آن یعنی حرفه پنبهزنی و لحافدوزی در کوچهپسکوچههای شلوغ این شهر رو به افول گذاشت. دریکی از فرعیهای خیابان بزرگمهر، یعنی رکنالدوله شرقی، از لابهلای مغازههای و شغلهای گوناگون، یک مغازه کوچکی که به حرفه قدیمی لحافدوزی مشغول است جلب توجه میکند.
مسلم حاتمی، متولد 1334 از کودکی این حرفه را چونان میراثی از پدربزرگش فراگرفته و تا به امروز در آن فعال است. جزئیاتی از تاریخچه و چگونگی این حرفه از زبان او خالی از لطف نیست.
او میگوید: «دهه 20 و 30 و حتی قبل از آن در روستاهای اطراف اصفهان، مثل ورزنه و زیار، مزارع پنبه زیادی وجود داشت. اما بعد از دورههای کمآبی، بیشتر از روستاهای گرگان و سبزوار پنبه به اصفهان میآمد.»
به گفته وی، در منطقه جرقویه هم کارخانه پنبهای بود که دانهها و کلوزه ها را از پنبه جدا میکردند. پدربزرگ و پدر من هم از قدیم در این حرفه فعالیت داشتند و من هم از کودکی با آن آشنا بودم.
شغل پنبهزنی جزو حرفههای قدیمی پررونق گذشته بود. پنبهزنها و لحافدوزهای قدیمی معمولا به شکل دورهگردی هم در شهرها و هم روستاها فعالیت میکردند، ابزار کارهم وسیلهای شبیه کمان به اسم مشته بود، از جنس چوب گردو که دوسر آن را یکبند از جنس روده گوسفند بسته بودند که حالت ارتجاعی و کش مانند داشت و بهوسیله آن پنبهها حلاجی میشد. وی میگوید: «یادم میآید حدود یک ساعت و نیم بهوسیله این کمان پنبهها را برای تهیه یک لحاف میزدیم.»
حاتمی درباره فرهنگ بومی این حرفه در بین مردم اصفهان و کاربرد آن اینگونه عنوان میکند: «سبک زندگی قدیم به جهت وجود خانههای بزرگ که معمولا دورتادور اتاقهایی داشت و البته نبود شبکه گاز در شهرها و روستاها، لزوم استفاده از وسایل گرمایشی دیگری یعنی کرسی را باعث میشد.»
«کرسیها به لحافهای بزرگ پنبهای نیاز داشتند که البته این سیستم گرم کردن اتاقها، خانوادهها را هم در یک مکان در کنار هم جمع میکرد. قدیم تابستان هم که میشد، مردم روی پشتبام و در پشهبند استراحت میکردند و لحافها و تشکهای مورداستفاده براثر گردوخاک روی بامها نیاز به تمیز کردن داشتند که زنان معمولا دوبار در سال یعنی آخر تابستان و آخر زمستان، شب عید، پارچه لحافها و تشکها را باز میکردند و میشستند و پنبهزنها هم دوباره پنبهها را حلاجی میکردند و لحافها مجددا دوخته میشد.
«چهار روز دوختن یک لحاف زمان میبرد. این همان دورهای است که پنبهزنها و لحافدوزها با دوچرخه و به شکل دورهگردی فعالیت میکردند. به گفته حاتمی در قدیم، رجال شهر در کنار خدمتکاران یک پنبهزن هم در خانه داشتند.»
او درباره رسم و رسوماتی که در خصوص این حرفه سنتی در اصفهان اجرا میشده میگوید: «لحافکرسی و لحاف عروس، ازجمله ملزومات جهیزیه عروسها بود که البته با برگزاری مراسم ویژهای انجام میشد. به این شکل که خانمهای فامیل با آوردن خوراکیهای مثل کلهقند، نقل، نبات و انار و انجیر خشک و گردو به خانهای که لحاف عروس را میدوختند، جمع میشدند و در حین دوختن لحاف و با نیت خوشاقبالی و طالع بلند برای عروس، مراسم شادی را با نواختن ساز و دهل و تنبک در حین دوختن لحاف اجرا میکردند؛ و خوراکیهای را که به همراه آورده بودند، بهعنوان شادباش به پنبهزن یا لحافدوز هدیه میدادند.»
او ادامه میدهد: «جنس پارچه لحافها معمولا ساتن و مخمل به رنگهای قرمز، صورتی و آبی بود و البته بسیاری از آنها باهنر چهلتکه دوزی با پارچههای رنگی تزئین میشد.»
حاتمی در رابطه با دورههای رونق حلاجی و لحافدوزی میگوید: «یادم میآید حدود دهه 40 پشت بازار بزرگ اصفهان، بنگاههای بود که بهوسیله کارگران کار حلاجی و دوخت لحاف انجام میدادند. کارگران از ساعت 8 صبح تا غروب با دستمزد 5 تا تک تومنی کار میکردند. پدربزرگ من هم از کسانی بود که در آن زمان در این بنگاهها فعالیت میکرد. بعد از مدتی در پی نارضایتی از کار زیاد و دستمزد کم، کارگران از این کارگاهها جدا شدند و به شکل مستقل و پپراکنده این کار را ادامه دادند.»
و به این ترتیب بدین گونه بود که به گفته حاتمی، از همان دوره مغازههای لحافدوزی به وجود آمدند. «از دهه 50 تا 70 این حرفه رونق زیادی داشت. معمولا در هر محلهای در کنار مشاغل دیگر مثل قصابی و بقالی دو سه تا لحافدوز هم فعالیت میکردند و در همین دوره بود که دستگاههای حلاجی برقی بهجای کمانهای قدیمی به بازار آمد و به این شغل کمک
زیادی کرد.»
«اما از دهه 80 به اینطرف بازار پر شد از محصولات مشابه پنبه، یعنی الیاف و پشمشیشه و پنبه مصنوعی و البته لحاف و تشکهای آماده بازاری؛ و به این صورت کمکم رونق این کار از دست رفت.»
«البته مردم هم به دلیل زندگی آپارتماننشینی و استفاده از وسایل گرمایشی جدید مثل پکیج و شوفاژ، کمتر از لحافهای سنتی استفاده کردند؛ اما جالب است بدانید که چند سالی ست دوباره مردم به فواید استفاده از لحافهای سنتی به جهت خاصیتهای طبیعی پنبه مثل آلرژیزا نبودن و مناسب برای سیستم اسکلتی بدن و دردهای استخوانی و دیسک کمر روی آوردند.»
«حرفههای قدیمی مثل پنبهزنی و لحافدوزی ریشه در فرهنگ بومی ما دارند که البته درگذر زمان به فراموشی سپرده میشوند و میراث فرهنگی و صنایعدستی هم در حفظ و نمایش آن بهعنوان نمادی از فرهنگ بومی به آن توجه نکرده است.»
مسلم حاتمی که 6 دهه همواره با حرفه لحافدوزی امرارمعاش کرده میگوید: «در آینده نزدیک هیچ لحافدوزی وجود نخواهد داشت. جوانان این دوره با حرفههای قدیمی رابطه خوبی ندارند و کسی آن را ادامه نداده است.»