360 درجه‌های جهانگرد گُرجی در اصفهان

ایراکلی گوجابیدزه، جهانگرد 30 ساله گرجستانی که از اوایل سال 2017 سفرش به دور دنیا را به شیوه هیچ هایک آغاز کرده، 21 روز در اصفهان ماند و به‌سختی این شهر را که برایش سراسر شگفتی بود، ترک کرد، درست مثل چند ماه پیش که می‌خواست تفلیس را ترک کند. ایراکلی که کوهنوردی حرفه‌ای نیز هست از اصفهان، سفرها و صعودهایش می‌گوید و عکس‌هایی که در قاب‌های دایره‌ای به یادگار گرفته است.

360 درجه‌های جهانگرد گُرجی در اصفهان


اصفهان برایش فقط شگفتی بوده، تا جایی‌که سفری که قرار بود پنج‌روزه باشد 21 روز طول کشیده است. هر نقطه از اصفهان را که دیده، روزهای بعد دوباره به آنجا برگشته، باز دیده، تحسین کرده و به‌صورت عکس و نوشته ثبت کرده است.

ایراکلی گوجابیدزه، جهانگرد سی‌ساله گرجستانی است که از اوایل سال 2017 سفر خود را به دور دنیا آغاز کرده است. باوجود شیطنتی که در رفتارش نشسته بیشتر از سنش نشان می‌دهد. در روزهای پایانی اسفند 95 و آخرین روز اقامتش در اصفهان در کافه فردو در خیابان چهارباغ بالا از سفرها و صعودهای کوهنوردی‌اش می‌گوید. کوله‌پشتی بزرگ کوهنوردی‌اش همراهش است. روی دوتکه پارچه، عکس دو پسر کوچکش را چاپ کرده و آنها را با کوک‌هایی ناشیانه به کوله‌اش دوخته است. هنگام گفتگو دو لنگه جوراب بچه‌گانه با سایزهای متفاوت از کوله بیرون می‌آورد و بچه‌هایش را معرفی می‌کند. جوراب بزرگتر از آن ساندرو، پسر هفت ساله‌اش است و جوراب کوچکتر متعلق به مکس دو ساله. تا پایان گفتگو او جوراب‌ها را هم به عکس‌ها دوخته است. برنامه سفرش پنج‌ساله است و عجیب است که باوجود دو بچه کوچک چطور چنین سفری را آغاز کرده است!

ایراکلی، سفرش را از تفلیس، شهر زادگاهش شروع کرده و از راه آذربایجان به ایران آمده. می‌گوید که باوجود همه سختی‌ها و دوری از فرزندانش حاضر نبوده رؤیای سفرش را رها کند. تمام وسایل زندگی و سفرش را در کوله‌ای جا داده و راهی شده. معتقد است که خوش‌شانس است و آدم‌های خوبی سر راهش قرار می‌گیرند. سه هفته مهمان خانواده‌ای گرجی در اصفهان بوده و علاوه بر آن همراهی دوستان خوب اصفهانی‌اش باعث شده تا سفرش به اصفهان طولانی‌تر از حد انتظارش شود.

او می‌گوید: «نه به دنبال چیزی هستم و نه از چیزی فرار می‌کنم، کاری را می‌کنم که فکر می‌کنم باید انجام دهم. به‌عنوان یک کوهنورد حرفه‌ای، سفر به دور دنیا بهترین کاری است که می‌توانم انجام دهم. کوه‌ها و قله‌های جدید را خواهم دید و تجربه‌های تازه‌ای خواهم داشت.» او اما بیشتر از آنکه در مورد کوه‌ها حرف بزند مشتاق است از آدم‌ها بگوید.

جهانگرد جوان، باور دارد هرکس می‌تواند جهان را تااندازه‌ای تغییر دهد. «کمک‌های کوچک، جهان را زیبا می‌کند. شاید به پیرمردی کمک کنید تا از خیابان رد شود، شاید پشت‌بام خانه‌ای را پارو کنید یا هر کار کوچک دیگری. شاید کار کوچک شما تأثیر قابل‌توجهی بر کسی بگذارد.»



سفر او به دور دنیا می‌تواند الهام‌بخش دیگران باشد. کار کوچک او، سهیم کردن دیگران است در جذابیت‌های سفرش. از هر جای جذابی عکاسی می‌کند و عکس‌های 360 درجه می‌گیرد. روایت آدم‌هایی را که مدتی با او هم مسیر هستند را می‌نویسد و اینگونه دیگران را با خود همسفر می‌کند.

پدر ایراکلی نیز کوهنورد و صخره‌نورد حرفه‌ای است اما به دلیل خطرات این حرفه، در شروع هیچ‌وقت مشوق پسرش نبود و هیچ‌گاه به او اجازه همراهی نداد تا اینکه پسر به شکل مستقل کارش را شروع می‌کند و بعد از چند سال با دوستان دیگرش تیمی حرفه‌ای تشکیل می‌دهد. بعدازآن است که می‌تواند همراه پدرش کوه‌های تازه را فتح کند. چند سال بعد، از این هم فراتر می‌رود و کاری را شروع می‌کند که شاید رؤیای خیلی از آدم‌ها ازجمله پدر بوده است.

او با انرژی حرف می‌زند و عکس‌هایی را که گرفته نشان می‌دهد. معمولاً چهره آدم‌ها در عکس‌هایش واضح نیست، بیشتر موقعیت آنها را نسبت به فضای پیرامونشان نشان می‌دهد. ایراکلی می‌گوید: «اشتیاق من به سفر محرک من بوده است. اشتیاقم به جاده، اشتیاق به دیدن و تجربه کردن مکان‌ها و موقعیت‌های جدید. دیگران این شانس را دارند که عکس‌های 360 درجه مکان‌هایی را که من می‌بینم و تجربه می‌کنم، ببینند. برای هرکدام از این مکان‌ها داستانی دارم و آنها می‌توانند با این عکس‌ها به‌خوبی آن داستان‌ها را تصور کنند. اگر این‌قدر خوش‌شانس هستم که بتوانم تجربه‌های جدیدی به دنیا اضافه کنم خب مأموریتم را بهتر از حد انتظارم انجام داده‌ام.»

او برای سفرش یک مسیر و طرح کلی دارد اما جزئیات مشخص نه، مثلاً فکرش را هم نمی‌کرده که سه هفته در اصفهان بماند! «به دور دنیا سفر می‌کنم، می‌گویم «دور دنیا» چون به نظرم این اصطلاح، پایان مشخصی ندارد که بگویید تمام شد، اینجا آخرین نقطه است! به همین خاطر تصمیم گرفته‌ام تا جایی که می‌توانم هر چه قدر دورتر و طولانی‌تر سفر کنم.»

جهانگرد جوان، فکر می‌کند که سفر از او آدم دیگری ساخته است. «بعد از شروع سفرم برای اولین بار در زندگی‌ام احساس کردم که زنده‌ام. به شکلی متقاعد شدم که اصلاً به خاطر این سفر به دنیا آمده‌ام. سی سال در جای مشخصی از زمین بوده‌ام و حالا فهمیده‌ام که همه زمین خانه من است. به هر مرز و شهر جدیدی که می‌رسم، هرروز تازه‌ای را که تجربه می‌کنم و هر آدم جدیدی را که می‌بینم به آسمان نگاه می‌کنم و احساس می‌کنم همه دنیا را دارم. برای اولین بار است که درجایی تازه، خودم را مهمان احساس نمی‌کنم. دیگر فکر نمی‌کنم غریبه‌ای هستم که درجایی اشتباه به دنیا آمده‌ام. من در خانه‌ام هستم و از همه‌چیز مهمتر این است که می‌توانم حس در خانه بودن را به بسیاری دیگر که گیج و گمشده هستند نشان دهم. دوست دارم آنها هم این تولد دوباره را حس کنند، می‌خواهم آنها هم جای خودشان را پیدا کنند؛ جایی که رؤیایش را دارند. امروز این سفر برای من تنها دلیل زنده‌بودن است.»

روابط خانوادگی، جالبترین چیزی است که توجهش را در ایران جلب کرده. گرجی‌ها هم مردم خونگرم و دوست‌داشتنی هستند اما آنجا خانواده شکل دیگری است. ایراکلی می‌گوید: «در ایران می‌بینم که اعضای خانواده واقعاً یکدیگر را دوست دارند و احترام عمیقی بین آنهاست. من همیشه رؤیای چنین خانواده‌ای را داشته‌ام.»




برای بسیاری سفر کردن به شیوه این جهانگرد گرجستانی، به خاطر تصوری که از هزینه‌های آن داریم غیرممکن به نظر می‌رسد اما ایراکلی می‌گوید که برای شروع چنین سفری واقعاً پول زیادی نیاز نیست. او به شیوه «هیچ‌هایک»(هیچ‌هایک به سفری گفته می‌شود که در آن یک یا چند نفر تنها با یک کوله‌پشتی و بدون وسیله نقلیه به سفر می‌روند. آنها مقصدی برای خود تعیین می‌کنند و برای رسیدن به آن از وسایل نقلیه‌ای که با آنها هم مسیر هستند به‌طور رایگان استفاده می‌کنند) سفر می‌کند. مهارت‌هایی که به‌عنوان کوهنورد دارد برایش بسیار مفید بوده؛ خیلی راحت می‌تواند شب را در چادر یا حتی بیرون از آن بگذراند، روحیه‌ای قوی دارد و زود از مشکلات رد می‌شود، جاهایی که مدت بیشتری می‌ماند کاری پیدا می‌کند و پولی هرچند کم به دست می‌آورد. ایراکلی برای ادامه سفرش به اسپانسر نیاز خواهد داشت اما تا آن موقع همچنان ادامه می‌دهد. او می‌گوید: «هیچ‌وقت این‌قدر خوشحال نبوده‌ام و نمی‌توانم از این سفر دست بکشم.»

اصفهان را بسیار دوست داشته و رفتن از اصفهان برایش بسیار سخت است، انگار که دوباره مثل چند ماه پیش بخواهد تفلیس را ترک کند. دوستان بسیار خوبی پیداکرده که برایش مثل خانواده بوده‌اند. «اگر امروز نروم فردا برایم غیرممکن خواهد بود. این شب‌های آخر به این فکر می‌کردم همینجا در اصفهان بمانم و جای دیگری نروم!»

بعد از ایران به پاکستان می‌رود و بعد هند، نپال، تبت، چین، ویتنام، تایلند، کامبوج، مالزی، اندونزی، استرالیا، پاناما، کلمبیا، برزیل و بعد دوباره اروپا و یا شاید آفریقا. بعد از پنج سال به تفلیس برمی‌گردد و برای پسرانش هزاران داستان خواهد داشت.


زهرا حسومیان
ارسال نظر

New Project اخرین اخبار
New Project پربیننده‌ترین اخبار