عکاسان اصفهان با شهر غریبهاند
چند سال پیش مجموعه عکسی دیدم حیرتانگیز، گرفتهشده از سال 1345 تا 1353 شمسی، از مراحل ساخت فولادشهر، شهرکی در بیستوپنج کیلومتری اصفهان که برای اسکان کارکنان ذوبآهن در آن سال ساختهشده بود.
اصفهان امروز- سیامک تراکمهزاده:
چند سال پیش مجموعه عکسی دیدم حیرتانگیز، گرفتهشده از سال 1345 تا 1353 شمسی، از مراحل ساخت فولادشهر، شهرکی در بیستوپنج کیلومتری اصفهان که برای اسکان کارکنان ذوبآهن در آن سال ساختهشده بود. برای من که سالیان کودکی و نوجوانی خودم را در آنجا سپری کردهام و معتقدم که شاکله اصلی شخصیت من در آنجا شکلگرفته، دیدن این عکسها حیرتانگیز بود. یک عکس از خاطرم محو نمیشود. همانجایی که امروز فولادشهر است، بیابان بود و فقط یک ساختمان بلندمرتبه در وسط آن ساختهشده بود. ساختمانی که دوستم، احمد در آن زندگی میکرد و من کلی خاطره در آن داشتم. این عکس، یک تصویر فوقالعاده سورئال بود که همه خاطرات مرا به چالش میکشید. دیدن این عکسها، مصادف بود با پهن کردن محل تقاطع خیابان سیمین به جانبازان در بلوار کشاورز. آن روزها زیاد آنجا رفتوآمد داشتم. شبها، خواب عکسهای قدیم فولادشهر را میدیدم و صبحها در جلوی چشمانم، شهر در حال تغییر بود. پیش خودم فکر میکردم که آیا کسی از این روزها و روزگاران گذشته، عکسی از این سهراهی سیمین دارد؟ یک سهراهی که داشت به چهارراه تبدیل میشد و پتوپهن میشد و حتی اسمش از سیمین به سهروردی تغییر پیدا میکرد.
یک روز، ابتدای خیابان حکیم نظامی ایستاده بودم. یک غریبه در شهر از من پرسید: «آقا سهراهیِ حکیم نظامی کجاست؟» گفتم: «همینجا که ایستادهایم.» گفت: «اینجا که چهارراه است.» گفتم: «آره قدیما اینجا سهراهی بوده، چهارراه شده، ولی هنوز بهش میگن سهراه.» خندیدیم و رفت و من ماندم با فکر اینکه آیا کسی هنوز عکسی از سهراهی سیمین دارد؟ از روبروی ترمینال صفه چطور؟ روبروی گلستان شهدا؟ ورودی اصفهان از سمت فلکه دانشگاه صنعتی چی؟ اینیکی، خیلی قدیمی نیست. صحبت از چند ماه پیش است. شاید یک سال پیش بود که بلدوزر و بیل و جرثقیل افتادند به جان فلکه دانشگاه صنعتی، میدان استقلال. با سرعت کندند و بالا بردند. میدان خیلی شلوغی بود. واقعاً نیاز بود. همه تغییرات براساس یک نیاز است که شکل میگیرد و همین نیازها و تغییرات است که باعث میشود شهر عوض شود و تغییر شکل بدهد. شهر یک موجود زنده است و خودش را برای کسانی که داخل آن زندگی میکنند، آماده میکند. تغییر میکند که رفاه بیشتری برای شهروندانش داشته باشد، ولی شهروندان چقدر به این تغییرها آگاهاند؟ چقدر حواسشان هست که شهر امروز، دیگر شهر دیروز نیست؟ از میان همه شهروندان، چقدر عکاسان به عکاسی شهری میپردازند و شهر را بهمثابه یک موجود زنده به تصویر میکشند؟
با گسترش روزافزون عکاسی دیجیتال در این سالها و کسانی که دوربین به دست شدهاند و عکاسی میکنند و رشد فزاینده تولید عکس، گروهها، انجمنها، کلاسها و دانشکدههای عکاسی، هیچ تغییر قابلتوجهی در عکاسی شهری رخ نداده است. عکاسان با شهر غریبهاند. گروهگروه یا به بیرون از شهر میروند که عکاسی کنند و کویر ورزنه و مرنجاب را به میدان انقلاب و درودیوارهای نونوارشده بیهویت شهر بیشکل و قیافه این روزها ترجیح میدهند و یا ترجیح میدهند از چهره خودشان سلفی بگیرند و در اینستاگرام منتشر کنند تا یک پرتره از این شهر بینوا. طبق آمار اینستاگرام، استفاده از هشتگ #مدلینگ، بیست و چهارهزار بار بوده و هشتگ #عکاسی_شهری، در حدود پنج هزار بار مورداستفاده قرارگرفته است. البته این عدد تا امروز و این ساعت است. امیدوارم این آمار به نفع شهر که بهسرعت در حال تغییر است، تغییر کند.
سنت عکاسی شهری در آمریکا و در دهه شصت و هفتاد میلادی پا گرفت و هنوز هم ادامه دارد. در ایران ولی کمتر عکاس شناختهشدهای هست که بهصورت جدی به این امر بپردازد. شاید مهدی وثوقنیا را بتوان یکی از معدود عکاسانی دانست که در این سالها با کوشش و ممارست فراوان، این مسیر را ادامه داده و در تربیت شاگردان خوبی نیز همت کرده، ولی در بقیه موارد و بهخصوص در عکاسی شهر اصفهان، اتفاق خاصی رخ نداده است. آسیبشناسی این موضوع، امری بسیار مهم و بسیار پیچیده است که باید از دروازههای مختلف به آن وارد شد و آن را موردبررسی قرار داد. یکی از این موارد را باید در برخورد حذفکننده با تاریخ خودمان بدانیم. هیچ حرکتی که بخواهد کمی از تاریخ ما را ثبت و ضبط کند، انجام نمیشود. ترجیح میدهیم در جمعهای خودمانی و مجازی بیشتر بهصورت شفاهی به خاطرات، تاریخ و گذشته خودمان رجوع کنیم و به آن افتخار کنیم، بدون هیچ سندی، به خاطر اینکه اگر سند و مدرکی از گذشته وجود داشته باشد، دیگر امکان تحریف واقعه یا تاریخ به نفع شخصی ما وجود ندارد. شاید مثالی که بشود بهصورت بسیار زنده و در تاریخ بسیار نزدیک بیان کرد، موضوع دهه شصت است. دهه شصت با خاطرات بسیار تلخ و آکنده از درد اجتماعی که بارزترین آن، جنگ و وقایع قبل و بعدازآن است، در خاطرات شفاهی ما چنان بیان میشود و به تصور درمیآید که گویی از بهشتی سراسر شادی و شادمانی، بیرون آمدهایم و در این جهنم دهههای بعدی قرارگرفتهایم. واقعیت تاریخی چیزی غیرازاین، به ما میگوید، تاریخی که مثل شهر ما هیچوقت درستودرمان ثبت و ضبط نشده و قابل استناد نیست. عکاسی شهری، یک راهحل اساسی به یک گمشده یا یک معضل بزرگ تاریخی ایرانزمین است.
ادامه دارد
عضو کارگروه آموزش و سرپرست سابق کانون عکس اصفهان