مجد و عشق قاب گرفتن پل خواجو
عکاسهای سیار را بیشتر در سیوسهپل دیدهایم. جایی که به دلیل واقعشدن در کنار چهارباغ عباسی، برای توریستها پررفتوآمد تر است. پل خواجو که در محل آرامتری واقعشده هم، عکاسهای سیاری داشته و دارد. احمد مجد، اولین عکاس پل خواجو است که 65 سال است با قابهای دوربینش با این بنا عشقبازی میکند.
«25 ساله بودم که پایم به پل خواجو باز شد و ماندم، خاک پل خواجو دامنگیر است.» احمد مجد، که خدایش حفظ کناد، 88 ساله، 65 سال است در کنار پل خواجو عکاسی میکند، او نخستین عکاس پل خواجوست و کسانی مثل علی ابن علی، ولیالله، فریدون و علی احمدی و احمد عبدی را هم برای عکاسی در کنار این پل پرورش داده است.
او پیش از آن اما عکاسی آتلیهای را هم تجربه کرده: «سال 34، عکاسی «شفا» را در میدان نقشجهان کنار بازار مسگرها راه انداختم، در زمانی که عکاسی قائدی هم در میدان نقشجهان در نزدیکی خیابان حافظ مغازه داشت، در نزدیکی مغازه عکاسی یک ارمنی به نام باباجانیان.»
آن روزها هنوز مردم عادت نداشتند برای عکاسی به آتلیه بروند، همین میشد که مجد برای پیدا کردن مشتری به کارخانه پشمباف، روبروی پل خواجو و در ساختمان فعلی صداوسیما میرفت. او عکس فوری پرسنلی کارگرها را برای کارت شناسایی و پروندههایشان میگرفت، به شیوه شیشهای ظاهر میکرد و هر شش عکس را 30 شاهی به آنها میفروخت. آن روزها اسلاید و فیلم هنوز رایج نبود.
مجد میگوید: «یک دوربین کیسهای و دریچهای کداک داشتم که به شکل قوطی مکعب مستطیلی بود و به هنگام عکاسی، دریچهاش را میبستم. دو تا لنز هم داشت و هم میشد با آن، عکس عمودی گرفت و هم عکس افقی. فیلم تخت هم داشت و 12 عکس میگرفت.» او بهجز کارخانه پشمباف با دیگر کارخانههای پرتعداد آن روز اصفهان هم کار میکرد. کارخانههایی مثل وطن، شهناز و نور. مجد کارخانههای آن روز اصفهان را چنین برمیشمرد: «کارخانه نختاب در ساختمان بنیاد جانبازان فعلی در خیابان مطهری بود، کارخانه وطن در خیابان کاخ سعادتآباد و کارخانه شهناز در خیابان چهارباغ بالا و کارخانه عطاءالملک یا نور هم جای ساختمان هلالاحمر در خیابان میر بود. کارخانه روغنی یا رحیم زاده هم دم لت احمدآباد بهجای آزمایشگاه مهدیه فعلی بود و کارخانه بهشت در خیابان آبشار، کارخانه پروین در خیابان پروین و کارخانه سیمین در سهراه سیمین.»
کمکم عکاسی در اصفهان رایج میشود و مغازههایی در خیابانهای چهارباغ و حافظ راه میافتد. مجد برایمان از عکاسیهای قدیم اصفهان میگوید: «از قدیمیترین عکاسیهای اصفهان، آقای امامی بود که در سبزهمیدان، در بالاخانهای در بازارچه، عکاسی «درخشان» را داشت. آقای شمس هم روبروی چهلستون مغازه داشت و آقای تاجوری، عکاسی «پارس» را داشت.»
«آن روزها شیوه چاپ قیفی رایج بود که در آن، با نور خورشید، عکس چاپ میکردند و روزی که ابر بود، مغازههای عکاسی باز نمیکردند. برای استفاده از نور خورشید برای چاپ عکس هم، مغازههای عکاسی یک لوله قیفی ساخته بودند که از مغازه بیرون میرفت و سه آینه مدور در مسیرش قرار داشت تا به عبور و انعکاس نور بر روی اسلاید کمک کند. بعداً هم آگراندیسور آمد که بزرگترین دستگاه پیشرفته آن زمان و ساخت ژاپن بود و میشد با آن، ظرف 17 دقیقه 100 عکس چاپ کرد. بعدازآن هم دستگاه چاپ دیجیتال رایج شد.»
اما چه شد که مجد از دنیای پر از نور و رنگ عکاسی آتلیهای به سراغ عکاسی در کنار پل خواجو رفت؟ او ماجرای این تغییر رویهاش را چنین توضیح میدهد: «آن روزها، توریستهایی از سوئیس، سوئد، امریکا و اتریش زیاد به اصفهان میآمدند و برخلاف الان، توریستهای چینی، عربی و تایلندی اصلاً مطرح نبودند. توریستهای آن سالها خوب هم پول خرج میکردند. همان سالها، آقای بشارت به من گفت مردم دوست دارند با عالیقاپو، مسجد شاه، چهلستون و هشتبهشت عکس بگیرند. این شد که تصمیم گرفتم بهجای عکاسی ثابت به سراغ عکاسی سیار بروم که درآمدش هم بهتر بود.»
آتلیه او در میدان نقشجهان، آن سالها بسته میشود. در سالهای دهه 40 که دوربینهای سوئیسی مثل دوربین زایس وارد ایران شد و بعدازآن، دوربینهای ژاپنی رولی فلکس و رولی کد به کشور راه یافت. بعد هم شرکتی آمریکایی امتیاز کداک آلمان را خرید. مجد بعد از بستن آتلیهاش در میدان نقشجهان، سال 47 در خیابان حافظ نزدیک سینما مهتاب، عکاسی «شعله» را با شخصی به نام آقا بهرام تأسیس کرد. او تعریف میکند: «آن روزها فیلم رنگی نبود، رجال عکس رنگی میخواستند و عکسهای فضای باز را با آبرنگ و عکسهای آتلیهای به ویژه چهرهها را با رنگ و روغن رنگ میکردیم.»
او از همان سالها، عکاسی در مکانهای تاریخی را آغاز کرد. مجد میگوید: «چند سال بعد از راه انداختن آتلیه «شعله»، دیگر خودم فرصت عکس گرفتن در بناهای تاریخی را نداشتم، چند کارگر گرفتم، مثل خداداد قائدی، ولیالله و حسین که در چهلستون، عالیقاپو و منارجنبان عکس میگرفتند.»
آن موقع پل خواجو هنوز عکاس نداشت، چون به گفته مجد، پل ناامن بود و اگر کسی از 5 بعدازظهر به بعد به کنار آن میآمد، یا جیبش را خالی میکردند یا اتفاق بد دیگری میافتاد. مجد میگوید: «از سال 32 که برای عکاسی به کارخانه روبروی پل خواجو میرفتم، کموبیش از پل هم عکاسی میکردم، بعد از مدتی از اینجا خوشم آمد و به خاطر زیبایی بنای آن ماندگار شدم. آن روزها تا روی پل آب میآمد و تکوتوک کسانی که سرشان به کلاهشان میارزید، عکس میگرفتند.»
مجد از سال 41 در پل خواجو مستقر شد و از توریستها، اصفهانیها و گردشگران داخلی که برای تفریح به اینجا میآمدند، عکس گرفت. مدتی بعد هم برای عکاسی در این پل شاگرد گرفت. او سالهای عکاسیاش در کنار پل خواجو را چنین تعریف میکند: «از 7 صبح به این پل که خلوت و آرام بود، میآمدم و در هوای پاک آن، ورزش و پیادهروی میکردم. تا 12 ظهر عکاسی میکردم و عصرها هم از ساعت 3 تا 10 شب و حتی گاهی تا 2 نیمهشب اینجا بودم.»