ذوق ادبی مردم اصفهان
همانقدر که آثار تاریخی و بناهای مهم و قدیمی اصفهان را باید جزء میراث ملی به شمار آورد، ذوق و قریحۀ مردم اصفهان را هم باید بخشی از آن میراث محسوب کرد. در کوچه و خیابان اصفهان که گذر کنیم، علاوه بر کاشیکاریهای دلفریب منارهها و گنبدها که رنگ فیروزهای آن، مدهوش کننده است،
اصفهان امروز، مهرداد چترایی، دکترای ادبیات فارسی:
همانقدر که آثار تاریخی و بناهای مهم و قدیمی اصفهان را باید جزء میراث ملی به شمار آورد، ذوق و قریحۀ مردم اصفهان را هم باید بخشی از آن میراث محسوب کرد. در کوچه و خیابان اصفهان که گذر کنیم، علاوه بر کاشیکاریهای دلفریب منارهها و گنبدها که رنگ فیروزهای آن، مدهوش کننده است، خوشذوقی و گاه حاضرجوابی اهل آن کوچه و خیابان هم کام جان را حلاوت میبخشد. همۀ جذابیتهای نهفته در میدان نقشجهان از دستان هنرمندان میناکار و خاتمساز و قلمزن- که زیبایی هنرشان رهگذران را حتی برای دقایقی محدود به ایستادن و لذت بردن وامیدارد- یا سطوت و شکوه مناره و گنبد مسجد شیخ لطفالله و جلال و زیبایی عمارت عالیقاپو و هیمنۀ سردر بازار قیصریه و خلاصه حجره حجرۀ دورتادور میدان و گوشه گوشۀ آن، وقتی جذابتر و دلنشینتر میشود که در مصاحبت یکی از اصفهانیان خوشقریحه بنشینیم و سرگذشت شکوهمند آن هنر و زیبایی را با لهجۀ شیرین و تکیهکلامهای شاعرانۀ او بشنویم.
اگر به پیشینۀ تاریخی این ویژگی مردم اصفهان مراجعه کنیم به بزرگان بسیاری از اهالی اصفهان برمیخوریم که این حاضرجوابی و ذوق و قریحه را در مصاحبت با دیگران داشتهاند؛ چنانچه بنا به قول مؤلف یتیمه الدهر، صاحب بن عبّاد (ق 4) را از مردم اصفهان بدانیم، محفل ادب و شعری که او در هزار سال پیش در اصفهان بنیان نهاد و خواص شعرا و ندما را به منادمت برگزید و وصف آن در اکثر منابع نقلشده، نشاندهندۀ جایگاه شعر و ادب نزد این وزیر بانفوذ است.
همچنین حاضرجوابی و فصاحت ادبی او زبانزد موافقان و مخالفان وی بوده؛ نظامی عروضی در چهارمقاله مینویسد که صاحب، قاضیای را در قم به منصب قضا گذاشته بود و به تقوا و عدل او اعتقادی تمام داشت ولی یکیک برخلاف این خبر میدادند و وقتی خبر رشوت گرفتن آن قاضی به صاحب رسید، فوراً قلم برگرفت و بنوشت: «بسمالله الرحمن الرحیم! ایها القاضی بقم، قد عزلناک فقم». این حکایت معروف که به قول مؤلف چهارمقاله «بلغا و فضلا دانند که این کلمات در باب ایجاز و فصاحت چه مرتبه دارد»، نشان از حاضرجوابی صاحب بن عبّاد دارد و نمونههای آن فراوان است.
شاید یکی دیگر از جلوههای ذوق ادبی مردم اصفهان را در سطح عمومی، بتوان در علاقۀ عامۀ مردم به شعر و شاعری مشاهده کرد که از قدیم رایج بوده و مهمترین سند مکتوب این علاقه را در کتاب تذکرۀ نصرآبادی، تألیف میرزا طاهر نصرآبادی میتوان دید. در جایجای تذکرۀ مذکور، توصیف قهوهخانههای اصفهان عصر صفوی نقلشده؛ قهوهخانههایی که از مهمترین مکانهایی بود که در آنجا مباحث ادبی بین حضار رواج داشت و اصناف مختلف مردم، اشعار خود را میخواندند و در باب ارزش آن سرودهها بحث میکردند و حتی بداههسرایی که در این قهوهخانهها رواج داشت، نشان از علاقۀ وافر عموم مردم به شعر و شاعری دارد. این ابیات صائب، ظاهراً در وصف صاحبذوقانی است که در محفل شعر و ادب قهوهخانههای اصفهان جمع میشدند:
خوش آن گروه که مست بیان یکدگرند/ ز جوش فکر می ارغوان یکدگرند
زنند بر سر هم گل ز مصرع رنگین/ز فکر تازه گل بوستان یکدگرند
علاوه بر رواج شعر در قهوهخانهها، اشتغال عامۀ مردم به شعر و شاعری نیز از دیگر مشخصات سبک شعر فارسی در دوران صفوی است که به سبک هندی یا اصفهانی، نامبردار است. این سخن که شعر عصر صفوی دارای بیشترین جنبههای عامیانه و اصطلاحاً «کوچهبازاری» است، با نگاهی به مشاغل شاعران این عصر اثبات میشود: زرگر، بنّا، نقاش، خباز، کفاش و از این قبیل در زمرۀ شاعران آن دوراناند. همچنین بیشترین تعبیرات و اصطلاحات مربوط به زندگی روزمرۀ مردم در شعر این دوره بهکاررفته و تصویرهای شاعران آن عهد، سرشار است از جلوههای مختلف از جزئیات زندگی عامیانۀ مردم و بنابراین میتوان گفت دوران طلایی ذوق و قریحۀ ادبی مردم اصفهان، همین دوران صفوی است.
البته، گفتنی است که بازتاب اوضاعواحوال اجتماعی و سیاسی از سدههای قبل از آن در شعر شاعران اصفهانی نمود چشمگیری داشته؛ ابیات کمال اسماعیل در نقد اختلافات عقیدتی خاندانهای صاعدیان و خجندیان در اصفهان بسیار مشهور است:
ای خداوند هفتسیاره/پادشاهی فرست خونخواره
تا که دردشت را چو دشت کند / جوی خون بارد او ز جوباره
عدد مردمان بیفزاید/ هر یکی را کند دوصد پاره
از دیگر مظاهر ذوق ادبی و قریحۀ شعری مردم اصفهان، میتوان به گنجینۀ پر برگ و بار کنایات و تکیهکلامهای عامیانۀ آنها اشاره کرد. مردم اصفهان در مناسبتهای گوناگون و برای بیان احساسات مختلف خویش، تعبیرات بسیاری را به کار میبرند که اکثر این کنایات و تعبیرات عامیانه برای غیر اصفهانیها نامفهوم است و بعضی از آنها در آثار شاعران و نویسندگان اصفهانی الاصل نیز بهکاررفته که نمونۀ مشهور آن، مجموعۀ «یکی بود یکی نبود» سید محمدعلی جمالزاده است و در پایان آن مجموعه نیز فهرستی از آن تعبیرات عامیانه به همراه معنی هر یک، ارائهشده است. حتی در سایر نوشتههای جمالزاده هم رگههایی از این کنایات و تعبیرات شیرین و لطیف هست که به آثار او طنزی دلنشین و جذاب بخشیده و قطعاً این شیوۀ نویسندگی او با رشد و تربیت دوران کودکی و نوجوانی وی در محیط ادبپرور و ذوق ورز اصفهان بیربط نیست.
از مهمترین منابع مکتوب که نشاندهندۀ ذوق هنری و قریحۀ ادبی مردم اصفهان است، «کتاب سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» است. مؤلف این رمان، جیمز موریه و ترجمۀ آن به قلم یکی از اصفهانیان خوشذوق و اهل ادب یعنی میرزا حبیب اصفهانی است. چنانکه میدانیم، میرزا حبیب اصفهانی در ترجمۀ آزاد خویش از این رمان، شخصیت حاجیبابا را در داستان مذکور نمونۀ یک اصفهانی حاضرجواب و سخندان ترسیم کرده که هم از «اشعار شعرای بنام خاصه از سخنان شیخ سعدی و خواجه حافظ بهره دارد و هم از خوشمزگی و حاضرجوابی ذاتی مردم اصفهان نصیب برده» و همین خوشذوقی و موقع سنجی هم باعث رونق کسبوکارش شده است.
نکتۀ مهمی که در ضمن ذوق ادبی اصفهانیان باید بدان توجه داشت، آمیختگی و گره خوردگی آن ذوق شعر و ادب با طنز است که گویی این ویژگی با سرشت مردم اصفهان درهمآمیخته و شوخطبعی ملاحت انگیز اصفهانیان را که حتی در مخاطبات و محاورات عادی روزمره هم جاری و ساری است، باعث شده است.
شاید نمونۀ بسیار قابلتوجه این طنز و شوخطبعی را بتوان در اشعار شاعرانی مانند مکرم اصفهانی و خاکشیر اصفهانی، جستجو کرد؛ شاعرانی که در عالم شعر و شاعری، طنز و هزل آنها حتی بسیار بیشتر از عوالم معمول زندگی شخصی آنها بوده و چنانکه نوشتهاند، شوخطبعیهای گاه بیحدومرزشان، فقط در ابیات اشعار آنها نمود مییافت و در جنبههای زندگی معمول آنان، این مایه از طنز و هزل نبوده است، گویی که زبان شعر برای آنان، ابزاری توانمند است که بتوانند فارغ از هر محدودیتی هر چه دلتنگشان میخواهد آنهم با طنزی لطیف یا هجوی نیشدار بر زبان جاری کنند؛ و این ویژگی عموم مردم این دیار هم هست که گاه بیت یا مصرعی بجا و مناسب که بر زبان طناز آنها جاری میشود مخاطب را از اوج خشم به درمیآورد و وقت او را خوش میکند.