تنها امیدمان این بود که انقلاب شود

تحصن در خانه آیت‌الله خادمی تنها یک تحصن ساده نبود، بلکه به حوزه‌ای برای شناخت بیشتر امام خمینی(ره) تبدیل‌شده بود

تنها امیدمان این بود که انقلاب شود

رمضان 57 بود. شعله‌های انقلاب شعله‌ور شده بود. با توجه به دستگیری عده‌ای از تأثیرگذاران انقلاب و روحانیان ازجمله آیت‌الله طاهری، مردم به نشانه اعتراض تصمیم گرفتند در خانه‌یکی از بزرگان شهر تحصن کنند و سرانجام منزل آیت‌الله خادمی رئیس حوزه علمیه آن زمان و از بزرگان شهر انتخاب شد. علیرضا صادقی نوجوان 16 ساله‌ای که برخلاف سن کم، شعور انقلابی در او بیداد می‌کرد به‌عنوان انتظامات، یکی از شاهدان اتفاقات رخ‌داده در منزل آیت‌الله خادمی است: «مردم استقبال زیادی کردند حتی از شهرهای دیگر مانند تهران، قم و شیراز هم به خانه آیت‌الله خادمی می‌آمدند چراکه خانه ایشان همچون دانشکده‌ای آخرین اخبار و اطلاعات را در مورد انقلاب به اطلاع مردم می‌رساند. روزنامه‌های دیواری بر درودیوار خانه زده‌شده بود و اعلامیه‌های امام خمینی به‌وفور در خانه یافت می‌شد.» با شروع تحصن در منزل آیت‌الله خادمی هر شب یک نفر سخنرانی می‌کرد. مردم تا صبح آنجا می‌ماند و نزدیک‌های صبح متفرق می‌شدند. البته در 24 ساعت شبانه‌روز، مردم در حال رفت‌وآمد بودند. تا اینکه رژیم پهلوی احساس خطر می‌کند: «شب پنجم رمضان. سخنرانی که تمام شد حدود ساعت 30/11 - 12 بود که ساواک حمله کرد و شروع به تیراندازی و استفاده از گاز اشک‌آور نمود. چند گاز اشک‌آور روی چادر منزل افتاد و شروع به سوختن کرد که باهمت مردم خاموش شد. عده‌ای از جوانان بر روی پشت‌بام رفتند و با استفاده از آجرهایی که آماده کرده بودند با نیروهای نظامی مقابله می‌کردند.» نیروهای نظامی تمام تلاش خود را به کار بسته بودند که وارد خانه شوند. باوجود سلاح گرم و تعدد نیرو تنها خواست و نیروی الهی بود که نتوانستند به خانه راه پیدا کنند ولی در این مسیر تعدادی از مردم زخمی و کشته شدند: «هنوز در خاطرم هست روحانی که لباس‌هایش را درآورده بود، به دور مجروحان پیچانده بود و می‌خواست با ماشین آنها را به بیمارستان ببرد. مردم عاشقانه و خالصانه به یکدیگر کمک می‌کردند.» بزرگان شهرمان که برای این انقلاب خون‌دل خوردند، کم نبودند. تنها امیدشان این بود که انقلاب شود و مملکت به دست انسان‌های باایمان، مسئولیت‌پذیر و خداترس اداره شود: «بعدازاین قضایا من به اتاق آیت‌الله خادمی رفتم؛ ایشان گفتند به رئیس شهربانی زنگ بزنید، وقتی تماس برقرار شد آیت‌الله خادمی گفتند شیرانی چرا چنین کردی؟ و از حال رفتند، دوباره بلند شدند و گفتند شیرانی چرا خون به پا کردی؟ به یاد دارم نزدیک به 8 بار ایشان گفتند شیرانی چرا این کار را کردی و از حال می‌رفتند. بعد هم تلفن به‌طور کامل قطع شد.» و آن شب مردمی که داغ‌دار شده بودند، باخدا و امام حسین تجدید میثاق کردند: «نزدیک ساعت یک بود که آقای پرورش که معلمی انقلابی بود، زیارت عاشورا را با سوزوگداز خواند و مردم هم‌صدا با او تکرار می‌کردند. دعای سحر را خواندیم، کمی نان و انگور خوردیم و بعد از نماز صبح، تقریباً ساعت 6 و نیم، آقای پرورش گفتند یکی‌یکی از منزل بیرون بروید. من جزء نفرات اول بودم که بااحتیاط از خانه بیرون آمدم. نیم ساعت بعد که تعدادی از خانه خارج‌شده بودند ساواک به خانه حمله کرد و تعدادی که در خانه بودند دستگیر شدند.» تحصن در خانه آیت‌الله خادمی تنها یک تحصن ساده نبود، بلکه به حوزه‌ای برای شناخت بیشتر امام خمینی(ره) تبدیل‌شده بود و گویا ترس مردم از بین رفته بود «قبلاً مردم می‌ترسیدند ولی با تحصن در منزل ایشان فهمیدند اگر خدا مدنظر باشند روحیاتی به انسان می‌دهد که ترس از وجودش ریشه‌کن شود.» صادقی بعدها هم فعالیت‌های انقلابی را ادامه داد در روزهای جنگ به‌عنوان مشاور شهید خرازی خدمت می‌کرد اما گویا از روزگار غریب فعلی گلایه دارد، چراکه صدها نفر از دوستان و مردم سرزمین در برابر دیدگانش به شهادت رسیدند اما آرمان‌هایشان فراموش‌شده است: «خیل عظیمی از انسان‌های پاک به شهادت رسیدند، از سخت‌ترین خاطرات من شهادت خرازی است. گاهی با خودم می‌گویم در آن دنیا چطور جواب این‌ها را بدهیم؟ و شبانه‌روز از خدا می‌خواهم مرگم فرارسد چون واقعاً اذیت می‌شوم. مردم غافل‌اند و نمی‌دانند چه سرگذشتی در انتظارشان است.»

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار