شهری که از نو میشناسم
اعتراف میکنم سؤالی که گاهوبیگاه ذهنم را درگیر میکند این است که پژوهشهای تاریخی، ادبی، مردمشناسی، جامعهشناسی و هر آنچه بار «علمی بودن» را بر دوش میکشد، چند درصد از مردمان را بهعنوان مخاطب دارد؟
مریم قانونی(دانشجوی دکتری تاریخ)/اصفهان امروز: اعتراف میکنم سؤالی که گاهوبیگاه ذهنم را درگیر میکند این است که پژوهشهای تاریخی، ادبی، مردمشناسی، جامعهشناسی و هر آنچه بار «علمی بودن» را بر دوش میکشد، چند درصد از مردمان را بهعنوان مخاطب دارد؟ اینکه هدف این نوشتهها بالاتر از همهچیز بیان بخشی از هویت انسانی است و دعوت به حفظ این هویت، اما آیا قلم سنگین و پر از ارجاع که در برخی نیاز به چندباره خوانی برای درک مفهوم دارد، چگونه ممکن است در دعوت به حراست از تکهتکه میراث معنوی ملموس و ناملموس اثرگذار باشد؟ هرچند مدتهاست که رویکردها تغییر کرده است و از زمان مکتب آنال در تاریخنگاری تحولی شگرف در راستای همراهی بخش عظیم جامعه فارغ از سیاست، رخداده است، اما هنوز انتظار همراهی بخش بزرگتر و در حقیقت اصلی جامعه با نوشتههای محققانه، محقق شدنی نیست. در روزگار اخیر نیز تاریخ شفاهی به میدان آمده است تا به ثبت و ضبط تکهتکههای تاریخ و فرهنگی که هرلحظه در حال فراموششدن است بپردازد، اما قلم مناسب بیان هنوز قلم دیگری است. قلم نرم و روانی که در قالب روایتهای آشنا، هویتی عمیق برای مردمان با خود دارد. قلم آنهایی که نگاهشان به شهر و مردمان آن، نگاه به جزئیات است. آن بخشی که کمتر به سراغ آن رفتهایم.
به یمن برنامه داستان خوانی در عصارخانه شاهی دوباره به سراغ نوشتههای علی خدایی رفتم. آخرین مجموعه او، «نزدیک داستان» بهمانند سایر آثار وی رنگ و بویی از زندگی روزمره آدمهای معمولی دارد. آدمهای سادهای که در شهر زندگی میکنند، شغلهای معمولی دارند، مسائل زندگی هرروزهشان بهظاهر معمولی است و کوچک اما ورای همهچیز عمقی وجود دارد که شاید خود این آدمها هم از آن غافلاند. نوشتههای علی خدایی رنگ و بوی شهر را در خود بازمیتاباند. اصفهانی که او در عکسهایش میبیند، همانی است که در داستانهایش از آن مینویسد و نگاهی به شهر است که متفاوت است با نگاههای روزمره. نگاهی که حتی زمانی که بخشهای دلتنگ کننده را نشان میدهد، غمگین کننده نیست. داستانهای او که بهویژه در کار آخرش نامی درخور دارد، صرفاً خیال نیست، حاصل مشاهدات روزمره است. خدایی زمانی در مصاحبهای از دفترچه شطرنجی صحبت کرده بود که خاطراتش را در آن مینوشته. (خردنامه همشهری، تیرماه 1389) بعدتر باز به گفته خودش نوشتههایش حاصل تماشای شهر بود و آدمها و تصور هر شخصیت در گوشهای از شهر. در نوشتههای او اما فقط آدمها نقش ندارند. خیابان چهارباغ، زایندهرود در زمانهای جوشش یا خاموشی، کوچهپسکوچهها و خانههای قدیمی، کتابفروشی ثقفی، مارنان، شیرسنگی و بسیاری دیگر از بخشهای شهر بخشی از روایت او هستند. اصفهان در نوشتههای علی خدایی، مکانی آشناست برای همه مخاطبان. شهری که در تمام مجموعههای دیگر او: «از میان شیشه،از میان مه»، «تمام زمستان مرا گرم کن» و «کتاب آذر» نقش اصلی را برای راوی بر دوش دارد.
برای من که اکنون مطمئنتر از همیشهام که مردم را، شهر را و تاریخ را صرفاً نمیتوان از لابهلای نوشتههای کتابها یافت، خواندن توصیفهای دقیقی که هر داستان یا «نزدیک داستان» علی خدایی از شهر دوستداشتنیام میدهد، گویی من را با موجودی زنده که هنوز ابعاد ناشناخته بسیاری در خود دارد، مواجه میسازد. داستان خوانیهای امروز او در «عصارخانه شاهی» یا «خانه صفوی» و هرکجای دیگر شهر باشد، آثار این نوشتهها را عمیقتر میسازد. آنچه میتواند مردم هر دیار را با آن آشتی دهد، شاید همین نوشتههای نزدیک زندگی مردم است.