چه کسی جهان را رهبری خواهد کرد؟
اتحادیه اروپا و چین هردو به شیوههای مختلفی در موقعیتی هستند که میتوانند خلأ ناشی از کنارهگیری آمریکا را پر کنند.
زمانی بزنگاههای تاریخی حوادث خارقالعادهای بودند که باعث تغییراتی در تاریخ سیاست بینالملل میشدند. کنگره 15-1814 وین پایانی بر جنگهای ناپلئونی و آغاز قرن جدید اروپا بود که در آن روابط کشورهای اروپایی بر پایه توازن نسبتاً پایدار قدرت بود. کنفرانس 1945 سانفرانسیسکو جنگهای جهانی قرن بیستم را پایان داد و باعث شروع یک نظم جهانی لیبرال تحت نظارت چندجانبه سازمان ملل گردید. این خیلی اتفاق خاص و نادری بود که رهبران کشورها دور جمع شوند و رودررو باهم ملاقات کنند. اما امروز انقلاب ارتباطات باعث شده که دیگر چنین گردهماییهایی خاص و نادر نباشد و تقویم کاری هر رهبری پر از اینجور ملاقاتها است که هرسال برگزار میشود. دیگر اینگونه گردهماییها و نشستها آغازگر عصرها و قرنها نیستند. به همین دلیل این وسوسه وجود دارد که نشست G20 امسال را هم در زمره همین اتفاقات قرار دهیم اما واقعیت این است که این بار این نشست جزو وقایع مهم تاریخی بهحساب میآید چراکه این بزنگاه پایان سمبولیک رهبری بینالمللی آمریکا بود. جدای از داستانهای هرروز ترامپ و رفتارهای عجیب و نابهنجار او، نظم بینالمللی به رهبری آمریکا در حال فروپاشی است. این تغییری بنیادین است که در دوره ترامپ آمریکا عقبنشینی از نقش سنتی خود بهعنوان ضامن ثبات و امنیت جهانی را ادامه میدهد و اتحادیه اروپا و چین را به این سمت سوق میدهد که آنها این کار را به عهده بگیرند. حمایت سیاسی از نقش جهانی آمریکا در زمانی که جورج بوش متصدی کاخ سفید بود در کوهستانهای افغانستان و بیابانهای عراق رو به ضعف نهاد. نشانههای زوال رهبری آمریکا در دوره اوباما با استراتژی «هدایت از پشت» شروع به خودنمایی کرد. این نشانههای زوال در دخالت در لیبی و همچنین عدم توانایی آمریکا در اجرای خطوط قرمز خود سوریه و تضمین یکپارچگی اوکراین خود را نشان داد. تصمیم ترامپ به خروج آمریکا از پیمان ترنس پاسیفیک و توافق آب و هوایی پاریس قدمهای بعدی در دور شدن از رهبری جهانی بود. حالا چه؟ چه کسی رهبر بعدی خواهد بود؟
شرق و غرب
اتحادیه اروپا و چین هردو به شیوههای مختلفی در موقعیتی هستند که میتوانند خلأ ناشی از کنارهگیری آمریکا را پر کنند. آنگلا مرکل بهعنوان میزبان نشست G20 امسال بهترین کسی است که میتواند شرایط را به نفع اروپا تغییر دهد. بخصوص که او و امانوئل مکرون که آماده و راغب است که پیروزی سیاسی خود را صرف اتحاد اروپا کند، باهم همکاری نزدیکی دارند و با برگزیت، انگلیس هم میدان را برای مرکل خالی گذاشته است. برنامه آلمان برای این شرایط بر حفظ نظم چندجانبه امروز، حفظ سازمان ملل، صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در مرکز ساختار حکومت جهانی متمرکز است. هدف هم حفظ نظم مبتنی بر قواعد لیبرال و چندجانبه است حتی اگر آمریکا دیگر نخواهد متعهد به این نظم باشد؛ اما چین هم در تلاش است تا با تأکید پایبندی خود بر یک سری مسائل بینالمللی که قبلاً وجه مشخصه آمریکا بود خود را در مرکز نظام جهانی قرار دهد. این مسئله لزوم پایبندی چین به پیمان پاریس، سرعت اجرای طرح کمربند و جاده و همچنین پشتیبانی این کشور از اهداف توسعهای سازمان ملل را دو برابر میکند؛ اما نکته جالب این نیست که با به حاشیه رانده شدن آمریکا، چین تلاش دارد تا رهبری نظام جهان را به عهده گیرد. نکته جالب اینجاست که کاری که این کشور میخواهد انجام دهد این است که نظم لیبرال و چندجانبهای را که در طی 70 سال گذشته آمریکا آن را حاکم کرده است اجرا کند. فارغ از اینکه چه کسی نظام بینالملل را هدایت کند همه نشانهها حاکی از این هستند که حتی اگر آمریکا موضع برتر خود را از دست دهد آنهایی که میخواهند تا جای این کشور را بگیرند، آمادهاند تا دنیا را با همان مکانیزم که به نام صلح آمریکایی معروف است رهبری کنند.
نویسنده: تریستن نایلور
مترجم: آرین پورقدیری
منبع: نیوزویک