پل خواجو؛ جایی برای کار پیدا کردن

مردان پیری که برای گذران وقت به کنار پل خواجو می‌آیند، خاطرات ریزودرشتی از زندگی اصفهانی‌ها در کنار این پل دارند.

پل خواجو؛ جایی برای کار پیدا کردن

پارک‌ها، بهترین جا برای جمع شدن مردان بازنشسته‌‌ای است که از کار روزانه فارغ شده‌اند. پل خواجو هم که در مجاورت زاینده‌رود و پارک‌های کنار آن واقع‌شده، جای خوبی برای وقت‌گذرانی این گروه از افراد جامعه است. پیرمردهایی که خاطرات زیادی از گذشته و حال این پل، در ذهن دارند.

اسدالله باقریه، یکی از آنها است. او که 20 سال است هرروز، صبح‌ها و عصرها به تماشای گذر عمر در کنار این پل می‌نشیند، تعریف می‌کند که بازنشسته‌های پل خواجو، حدود 15 نفر هستند. آنها زمستان‌ها، ابتدای طبقه پایین پل دورهم جمع می‌شوند و تابستان‌ها، داخل دهانه‌های طبقه پایین پل. در میان گپ‌وگفت‌های مداوم‌شان هم یکی دو نفرشان در زیر دهانه‌ها آواز می‌خوانند.

رمضان هاشمی یکی دیگر از این پیرمردها است. او که هنوز شغل رانندگی را کنار نگذاشته، تعریف می‌کند که از بچگی به کنار این پل می‌آمده، روزهایی که اطراف پل خواجو، پر از باغ و زمین کشاورزی بوده است. آن روزها، فردی مشهور به علی دوخری، اسب‌ها، گوسفندها و باغ‌های اطراف زاینده‌رود را راه می‌انداخت. سال‌هایی که اطراف زاینده‌رود، سنگفرش نبود و به‌جای پل بزرگمهر هم یک کارگاه کوره‌پزی قرار داشت که در آن، آجر و کوزه می‌ساختند. در آن سال‌ها، بسیاری از مردان شهر در کارخانه‌های سوسن، نخ‌تاب و وطن کار می‌کردند. هاشمی تعریف می‌کند که او و دوستانش، در دوران جوانی، در کنار پل خواجو دست می‌زدند، می‌رقصیدند و چای آتشی و کباب درست می‌کردند.

حبیب‌الله شفیعی هم از بچگی به کنار این پل می‌آمده و حالا هم که بازنشسته شده، مرتب عصرها و صبح‌ها به کنار آن می‌آید. او یادش می‌آید که نزدیک 50 سال پیش، رجال و توریست‌ها درشکه‌سوار می‌شدند و به پل خواجو می‌آمدند و بعدازآن هم از این پل به سمت میدان نقش‌جهان، بازار قیصریه و بازار طلافروش‌ها و مسگرها می‌رفتند. آن روزها، فرش‌های یک و نیم متری در بازار اصفهان بود که توریست‌ها برای قاب گرفتن می‌خریدند. در آن سال‌ها، به‌جای کیف و چمدان هم صندوق رایج بود و مردم، لباس‌ها و جواهراتشان را در صندوق می‌گذاشتند و روی طاقچه بلند خانه‌هایشان قرار می‌دادند.

شفیعی به خاطر می‌آورد که قبلاً بازنشسته‌ها کمتر به پل خواجو می‌آمدند و این پل، عصرها پاتوق خلاف‌کارها بود، اما از چند سال قبل از انقلاب، پل خواجو پاتوق بازنشسته‌ها شد که گاه روی چمن‌های پارک و گاه روی پل می‌نشتند. آن روزها، بازنشسته‌ها چند گروه بودند که هرکدام، جداگانه دورهم جمع می‌شدند، مثل بازنشستگان کارگری، کارمندی و کاسب‌ها. این پل درگذشته دورتر هم ورودی عوارضی شهر بوده و به همین دلیل، کشاورزانی که می‌خواستند نان یا قاتق به داخل شهر بیاورند، از آن عبور می‌کردند. شفیعی به این نیز اشاره می‌کند که مردم، آن روزها اگر یک قالی دستباف در زاینده‌رود پیدا می‌کردند، آن را با قلاب از آب می‌گرفتند و بعضی‌هایش را هم به اداره اوقاف تحویل می‌دادند.

مردم آن روزها عادت داشتند به قهوه‌خانه علیقلی بروند و بچه‌ها هم در کنار پل خواجو، برای سرگرمی بر روی خاک‌ها به پایین لیز می‌خوردند. او تعریف می‌کند که طباخ‌ها و نوازندگان ارکستر هم برای جذب مشتری به زیر دهانه‌های پل خواجو می‌رفتند. مشتری‌های آنها، اغلب کسانی بودند که می‌خواستند عروسی برگزار کنند. طباخ‌ها و نوازندگان ارکستر، زمستان‌ها هم برای مشتری پیدا کردن به قهوه‌خانه حاج‌حسن در دروازه دولت می‌رفتند. تحصیل‌کرده‌های آن روزگار هم که تا کلاس شش خوانده بودند، از طریق کارمندهایی که برای وقت‌گذرانی به کنار پل خواجو می‌آمدند، در ارتش یا نهادهای دیگر استخدام می‌شدند. بازنشسته‌های بعد از انقلاب کنار پل خواجو اما از محله‌های مختلف اصفهان و اغلب، بازنشسته کارخانه‌های نساجی و بافندگی شهر و نهادهایی مثل ارتش و نهادهای صنعتی بودند. اکنون هم حدود 20 بازنشسته در کنار پل خواجو کنار هم جمع می‌شوند.

ارسال نظر

New Project اخرین اخبار
New Project پربیننده‌ترین اخبار