در نخستین جلسهی دادگاه هویدا چه گذشت؟/ هویدا: دستم نه با خون آلوده است، نه با پول، بروید ببینید
بنده دستم نه با خون آلوده است، نه با پول. اگر با پول بود حتما جناب دادستان اطلاع دارند و اگر با خون آلوده بود که گفته میشد و مطرح میگردید... آیا من نمیتوانستم در شانزهلیزه و یا در خیابانهای نیویورک قدم بزنم؟! پس چرا توی مملکتم هستم؟.. دستم به مال آلوده نیست بروید ببینید. نخستوزیر بودم اما زندگی کوچکی داشتم... از مال دنیا هم چیزی ندارم.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، ساعت ۴۵ دقیقهی بامداد پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ محاکمهی علنی امیرعباس هویدا نخستوزیر ۱۳ سالهی حکومت پهلوی در فاصلهی سالهای ۴۳ تا ۵۶ در دادگاه انقلاب آغاز شد. هویدا یکی از کارگزارانی بود که در دولت ازهاری به منظور فروکش کردن خشم انقلابی مردم دستگیر شد. او را روز ۱۷ آبان ۵۷ به دستور شاه توقیف و نخست در منزلی در الهیه تحت نظر قرار دادند. پس از خروج شاه از ایران به جایی در زعفرانیه منتقل شد و از همانجا بود که خود را با خواست خود تسلیم انقلابیون کرد، روز یکشنبه ۲۲ بهمن ۵۷. دومین و آخرین جلسهی دادگاه هویدا ساعت ۷ و ۲۵ غروب روز شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ در زندان قصر برگزار شد که در پی اعلام تنفس و در حالی که ماموران او را از راهرو به سمت حیاط میبردند، با شلیک گلولهی فردی نامشخص [احتمالا خلخالی یا هادی غفاری، روایات متفاوت است] کشته شد. در ادامه جزئیات نخستین دادگاه هویدا را به نقل از روزنامهی کیهان مورخ ۲۴ اسفند ۵۷ میخوانید:
امیرعباس هویدا در حالی که کاپشن سیاه و شلوار قهوهای پوشیده بود، با رنگ و روی پریده در حالی که بهشدت عرق کرده بود و با نگرانی مدام به چپ و راست خود نگاه میکرد، وارد دادگاه شد. با ورود هویدا به دادگاه، در حالی که او حدود ۲۰ کیلو از وزن خود را از دست داده بود، دادگاه رسمیت یافت. در ابتدا رئیس دادگاه انقلاب عدل اسلامی ایران کیفرخواست زیر را قرائت کرد:
- آقای هویدا، فرزند حبیبالله، شمارهی شناسنامهی ۳۵۴۲، صادرهی تهران، متولد ۱۲۹۵ وزیر سابق دربار شاهنشاهی منقرض و نخستوزیر اسبق شاه سابق، تبعهی ایران، متهم هستید به:
۱- فساد در ارض.
۲- محاربه با خدا و خلق خدا و نایب امام زمان علیهالسلام.
۳- قیام بر علیه امنیت و استقلال کشور با تشکیل کابینههای دستنشاندهی آمریکا و انگلیس در حمایت از منافع استعمارگران.
۴- اقدام بر ضد حاکمیت ملی، دخالت در انتخابات مجلس، و عزل و نصب وزرا و فرماندهان به خواست سفارتخانههای خارجی.
۵- واگذاری منابع زیرزمینی نفت، مس و اورانیوم به بیگانگان.
۶- گسترش نفوذ امپریالیست، آمریکا و همدستان اروپایی در ایران، از طریق هدم منابع داخلی و تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای خارجی.
۷- پرداخت درآمدهای ملی حاصل از نفت به شاه، فرح و ممالک وابسته به غرب و سپس اخذ وام با نرخهای بالا و گزاف و شرایط اسارتبار از آمریکا و دول غرب.
۸- نابود ساختن کشاورزی و از بین بردن جنگلها.
۹- شرکت مستقیم در فعالیتهای جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم.
۱۰- دستهبندی با توطئهگران در سنتو و ناتو برای سرکوبی ملتهای فلسطین، ویتنام و ایران.
۱۱- عضو فعال سازمان فراماسونری در لژ فروغی، با توجه به اسناد موجود و اقرار شخص متهم.
۱۲- شرکت در اخافه و ارعاب مردم حقطلب همراه با کشتار و ضرب و جرح آنان و محدود کردن آزادی آنها با توقیف روزنامهها و اعمال سانسور مطبوعات و کتب.
۱۳- موسس و اولین دبیرکل حزب استبدادی رستاخیزی ملت ایران.
۱۴- اشاعهی فساد فرهنگی و اخلاقی و شرکت در تحکیم پایههای استعمار و ایجاد قضاوت کنسولی در مورد آمریکاییها.
۱۵- شرکت مستقیم در قاچاق هروئین در فرانسه در معیت حسنعلی منصور.
۱۶- گزارش خلاف واقع با انتشار روزنامههای دستنشاندهی شما و تعیین سردبیران دستنشانده در رأس مطبوعات.
۱۷- نظر به صورت جلسات هیاتدولت و شورای عالی اقتصاد و مقالات شاکیان خصوصی از جمله دکتر علیاصغر حاجسیدجوادی و با توجه به اسناد بهدستآمده از ساواک و نخستوزیری با شهادت دکتر منوچهر آزمون، مسعود جعفریان، پرویز نیکخواه و اقاریب شخص متهم، چون وقوع جرایم مسلم است دادستان دادگاه انقلاب اسلامی صدور حکم اعدام و مصادرهی اموال شما را از پیشگاه دادگاه تقاضا دارد.
هویدا : من در برابر یک ادعانامه هستم که در اینجا تهیه شده و برای دادگاه و عموم قرائت شد، من چطور میتوانم از خودم دفاع بکنم؟! در مورد کاپیتولاسیون در برابر آمریکاییها در آن زمان من اصلا رئیس دولت نبودم. من آن زمان وزیر دارایی بودم و بعد هم برای مذاکرات اوپک در خارج از ایران بودم.
رئیس دادگاه: کار دادگاه شبانهروزی است. اسناد از ساواک، نخستوزیری، وزارتخانهها توسط گروههای مختلف جمعآوری شده و دادگاه تمام دلایل لازم را در دست دارد و به همین علت دادستان تقاضای تشکیل جلسه را کرده است.
هویدا: اینکه میگویید مس را دادم به آمریکاییها، صحت ندارد. اگر امر میفرمایید من محکوم شوم، هرچه صلاح است. زندگی یک فرد در برابر زندگی ملتی چه ارزش دارد. من از ۱۷ آبان در توقیف هستم و اطلاعی یا رابطهای نداشتم تا این اطلاعات را در اختیار شما بگذارم، اما در مورد محاربه با خدا من از خانوادهی متدینی هستم. نهتنها محاربه کلمهی صحیحی نیست، فکر میکنم برعکس در راه اعتقادات دینی به خانهی خدا رفتم، زیارت کردم، مادر پیری هم دارم که او هم اعتقادات مستحکمی دارد. بنده از دادگاه میپرسم: کجا با خدا محاربه کردم و کدام انسانی میتواند با خدا محاربه کند؟! محاربه از حرب میآید، یعنی جنگ با خدا.
رئیس: متدین چه دینی هستید؟
هویدا: مسلما دین من دین اسلام است. دین خانوادهای که در آن به دنیا آمدهام. یا میگویید قیام علیه امنیت ملی!
رئیس: آقای هویدا واردتر از این هستید که با کلمات بازی کنید.
هویدا: به هر حال ما در سیستمی بودیم که هم بنده متهم هستم و همه همهی شما و توافق کردیم. در آن سیستم اگر اسمش را میگذارید محاربه با خدا، من تنها نبودم، خیلیها بودند اما گفته شد که شما در زمان حکومتتان مس را به آمریکاییها دادید، اما من گفتم قراردادش را پیدا میکنم. یعنی مس متعلق به خانوادهای بود که طبق قوانین رسمی مملکت اجازهی کشف معدن را داشت اما ما به این نتیجه رسیدیم که نمیشود چنین معدن عظیمی را به شخصی داد، پس آن را پس گرفتیم. آمریکاییها هم با یک شرکت در شیلی شریک شدند و به صورت یک مقاطعهکار کار کردند تا بتوانند این مس را از زمین به دست آورند و صادر کنند. در این مملکت طرز حکومتی بود که حدود ششصد تا هفتصد هزار کارمند داشت اما من نمیخواهم جسارت کنم آن هم در برابر دادگاه عدل اسلامی. باید به متهم وقت داده شود تا بتواند حداقل روی کلیات خودش را آماده کند و تصمیمی که میگیرد آن هم در ساعت ۱۲ و نیم شب. دیروز و امروز دو ساعت از من تحقیق شده است اما بنده در اختیار شما هستم و به هیچ وجه ادعایی ندارم که بخواهم رویهی دادگاه را تغییر دهم. من از ۱۷ آبان توقیف هستم خودم هم سوال میکنم که چرا توقیف شدم؟ بنده دستم نه با خون آلوده است، نه با پول. اگر با پول بود حتما جناب دادستان اطلاع دارند و اگر با خون آلوده بود که گفته میشد و مطرح میگردید. اینجا یک سیستم حکومتی بود خودتان در اینجا زندگی میکردید، میدانید چه مقاماتی چه تصمیماتی میگرفتند و چه مقاماتی چه کارهایی میکردند و نخستوزیر چه مسئولیتهایی داشت. راجع به اختناق گفتید، راجع به سانسور مطبوعات گفتید، اینها مسائلی است که ساعتها حرف لازم دارد، شما یک نخستوزیر را آوردهاید اینجا در حالی که ۵ نخستوزیر خارج شدهاند. آیا من نمیتوانستم در شانزهلیزه و یا در خیابانهای نیویورک قدم بزنم؟! پس چرا توی مملکتم هستم؟ چرا بنده از دولت برکنار شدم، چرا از وزارت دربار برکنار شدم؟! اینها همه مسائلی است که باید مطرح شود. و آنگاه دادگاه قضاوت کند که چطور شد یکی از نخستوزیرها در آخرین روزهای حکومتهای قبلی از ایران خارج شد. من متهم هستم اما جان بنده هیچگونه ارزشی ندارد. اگر باید محکوم شوم حرفی ندارم.
دادستان: بنا به درخواست شما با پسرخالهتان تماس گرفتیم تا شما را ملاقات کرده و کمکتان کند اما ایشان نیامدند.
رئیس دادگاه: آیا شاه امور مهم مملکتی، ساواک، ارتش، شرکت نفت، و سیاست خارجی را زیر سلطهی خود داشت؟
شاه را سازمان «سیا» به کمک زاهدی در ایران روی کار آورد. ما شاه را مقام غیرمسئول میدانیم. در این مملکت کاخها ساختند، اما در عوض انسانای رنجدیده و متعالی ما در زاغهها زندگی کرده و مردهاند. ما میگوییم شما عاملها این حکومت را کردید، وزرا را شاه تعیین میکرد و شما دخالت نداشتید، در حالی که شاه باید زیر نظر نخستوزیر زندگی میکرد. نه نخستوزیر زیر نظر شاه، پس شما حاکمیت ملی ما را به باد دادید، احتیاج به رقم ندارید از آن رقمهایی که میگفتید تورم به صفر رسید و رشد به ۴۰ درصد. آقای هویدا شما بارها در مجلس فریاد زدید مگر ما یک فرمانده بیشتر داریم، شما که ۱۳ سال نخستوزیر بودید و در یک سیستم مشروطه و مسئولیت در حکومت مشروطه در اختیار قوهی مجریه یعنی نخستوزیر است و در نتیجه شاه را شما چطور در طول این مدت همهی این اعمال را ناشی از دستور شاه میدانید؟ آیا شما خون شهدای مشروطیت را پایمال نکردید؟
هویدا: من عرض میکنم با این حرفها هیچگونه دفاعی ندارم. من باید اجازه داشته باشم سوال کنم. این طرز حکومت نه با نخستوزری من شروع شد و نه با نخستوزیری من تمام شد. مملکت را به خارجی فروختم؟! بنده فلان کار را کردم! مسلما ادعا میکنم اطلاعاتی که در اختیار دادگاه گذاشته شده صحیح نبوده، چون اگر گفته شود که خارجی به من دستور میداد و بر من حکومت میکرد، دادگاه دلیل دارد. اما در مورد قاچاق هروئینِ آقای امیرعباس هویدا و منصور، خواندنیها از روی مجلهی رهبر وابسته به حزب توده اینها را نوشته است.
رئیس: آقای هویدا! آیا آقای احمد اهورهوش مدیر روزنامهی «جنگ شیراز» به دلیل اینکه در همین مورد به دادگستری شکایت کرده بود و اعلام کرده بود با توجه به این واقعیت شما نمیتوانید نخستوزیر باشد، به دستور شما در زندان قزلقلعه زندانی نشد و تا شکایت خود را پس نگرفت آزاد نگردید؟
هویدا: اگر دادگاه به حرف روزنامهی «آتش» یا «فرمان» استناد میکند، بنده سکوت میکنم و حرفی ندارم. بنده سفسطه که نمیکنم من اگر چنین کاری کرده باشم، خودم را محکوم میدانم، پس بقیهی کیفرخواست اصلا لازم نیست... بنده خود را مبرا میدانم. ساواک رئیسش اسما معاون نخستوزیر بود اما عملا با نخستوزیر کاری نداشت. او [سپهبد مقدم] سعی میکرد حتی محکومین به حبس سیاسی را نیز آزاد کند و حتی گاهی کمک مرا هم برای این کار میخواست. آیا میتوانید بگویید ساواک به نخستوزیری اطلاع میداد که کسی را دستگیر کند! و از طرفی ارتشی داشتیم، رئیس ستادی داشت فرماندهی زمینی، دریایی و هوایی داشت. آیا رئیس ستاد هم از بنده دستور میگرفت؟ بنده در کار نظام هم دخالتی نداشتم، چون در قانون اساسی نوشته شده سه قوا زیر نظر پادشاه است. [با اشاره به دفاعیات دکتر مصدق] همین حالا هم تمام جوابها در این کتاب آمده است. من میگویم کسانی که ظرف این ۵۰ سال در راس دیوان عالی کشور بودهاند اگر آنها نمیتوانستند من هم نمیتوانستم. آدمی یک روز هم از دنیا میرود. من به دلم ترس و هراس ندادهام، به عدل اسلامی اعتقاد دارم و مطیع خواهم بود و کاری دیگر هم نمیتوانم بکنم. از طرفی بنده با رژیم پهلوی که به دنیا نیامدم. بنده که در ۲۸ مرداد حکومت مصدق را از کار برکنار نکردم. من در سیستمی نخستوزیر شدم که وزیر دارایی بودم. من تنها نبودم آیا آن روزها هم همین مسعودی و مصباحزاده صاحبان روزنامهها مخالفت کردند؟ آیا بنده سردبیران را تعیین میکردم؟! چرا بنده تعیین کنم؟! هر سردبیری مجبور بود با این رژیم بسازد. شاید امروز همین سردبیرها سر کار هستند. من ۲۵ روز است که روزنامه ندیدم. روزنامهی «آتش» راجع به من خیلی چیزها مینوشت گفتند که آن زمان طبق دستور شما و وزیر اطلاعات جلوی روزنامهی آتش و بقیه گرفته شد. من میخواهم ببینم اگر جلوی آتش و فرمان گرفته شد این اختناق بود اینها که همه مدح میگفتند. اما کیهان و اطلاعات و آیندگان در حدودی انتقاد میکردند. بنده هم که عرض نمیکنم در این سیستم مقصر نبودم، اما مثل یک عضو این رژیم، بنده در یک مقامی بودم، یک اختیاراتی داشتم و میتوانم جوابگوی این اختیارات باشم. من باید اختیارات دیگری داشته باشم که نداشتم و این ایراد دادگاه است و من میگویم این دادگاه باید در این حد با من رفتار کند. [در حالی که برافروخته به نظر میرسید با صدای بلند ادامه داد:] منِ نخستوزیر یک ماه و چند روز بعد مطلع شدم که قشون ایران به ظفار رفته است. رئیس ستاد از من دستور نمیگرفت، همینطور فلان ژنرال. تدوین سیاست خارجی با من نبود. در آن رژیم قانون اساسی را به نحوی تعبیر میکردند. اول کسی که قانون را تعبیر میکرد، مجلسین بود. پس چرا نخستوزیر؟!... روحیهی جوانهایی را که من در این زندان دیدم اگر همینطور نگه دارید میتوانید کوه را هم بکنید... آقای رئیس دادگاه! میفرمایید چرا از کارهای ساواک اطلاعی نداشتم. من در این باره از خارج مطلع شدم، از داخل که خبر نداشتم. من بیش از همهی نخستوزیرها به خارج از ایران سفر کردم و من در این سفرها بود که با چند مورد برخورد کردم. سپهبد مقدم هم تا میتوانست کمک میکرد اما وقتی که اینها را میبردند به محکمهی نظامی، رئیس دیوان عالی کشور کجا بود؟! من ۱۳ سال نخستوزیر بودم. من گفتم تانک بگذارند و به مردم تیراندازی کنند؟! خوب دانشگاه شلوغ میشد، من دستور تیراندازی میدادم؟ رئیس دانشگاه از من دستور میگرفت؟ خود شما که میگفتید در ساحت مقدس دانشگاه من وظیفهای نداشتم، پس عرض من این است که اگر یک بدنی هست، نمیتوان قسمتی از آن را تفکیک کرد... بنده دبیرکل حزب رستاخیز بودم، اما موافق آن حزب نبودم چون میدانستم کاری از این حزب برنمیآید. شما فقط میتوانید از من بپرسید چرا در یک چنین سیستمی ماندی، مگر همهی این قوانین در این مجلس تصویب نشد، همه مسئول بودیم.
به درخواست من صلیب سرخ جهانی برای بازدید از زندانها به ایران آمد. رفتند زندانها را بازدید کردند و گزارش دادند که علائمی روی افراد دیده شده ک این علائم حتما اثر شکنجه است. ولی ساواک ادعا کرد که آنها در موقع دستگیری زخمی شدهاند. بعد قرار شد چند طبیب به زندانها برود، چون نوشته شده بود بهداشت و درمان صحیح در مورد زندانیها انجام نگرفته و پزشکان هم تایید کردند. اما به کمیسیون عفو بینالملل اجازهی بازدید از زندانها داده نشد. اما آقای «انالز» دو دفعه به نمایندگی به ایران آمد و نزد شاه رفت و در مورد چند نفر اطلاعاتی کسب کرد. هویدا تصریح کرد که تصمیمگیری در این موارد به عهدهی شاه بود.... حب و بغض بر علیه کسی ندارم. زندگیام هم از هر لحاظ روشن است. گفتم دستم به مال آلوده نیست بروید ببینید. نخستوزیر بودم اما زندگی کوچکی داشتم. مادر پیر ۸۰ سالهای دارم که به او فوقالعاده علاقهمندم چراکه وقتی که پدرم فوت کرد من ۹ ساله بودم و برادر کوچکم ۵ ساله، از مال دنیا هم چیزی ندارم. منزلم هم گویا زیر نظر کمیته است. از طرفی خودم قبول نکردم مادرم هم به اینجا بیاید و مرا ببیند. بهتر است که این اوضاع را نبیند و با خاطرات گذشته دلخوش باشد... از دادگاه تقاضا دارم در فرصت دیگری تشکیل جلسه دهد تا بتوانم با جمعآوری دلایل دیگری که ضروری میدانم از خود دفاع کرده و مجددا در برابر دادگاه حاضر شوم.
۲۵۹۵۷
منبع: khabaronline-1883814