درست شنیدن با موسیقی دوره کلاسیک
تفکر و ایمان به زندگی و انسان و انسانیت در آثار بتهوون موج میزند و باعث شده است وی از بزرگترین نوابغ تمام دورانها شود.
داوود امیری پوده: هدف از شنیدن چیست و هدف ما از موسیقی چیست، آیا فقط باید سروصدایی با ترانهای که از شکست عشقی خبر میدهد را موسیقی بنامیم یا موسیقی بدون ترانه و بدون اصوات الکترونیکی هم موسیقی محسوب میشود. سخن اینجاست که وقتی ما اثری از دوره کلاسیک را میشنویم مخاطب تازهکار فقط میپرسد «پس کِی می خونه» آیا تاکنون به جز کتب درسی تصور این را داشتهایم که کتابهای دیگری هم میتواند وجود داشته باشد. باید گفت که منبع اصلی کتب درسی همین کتابهای دیگری است که ما نمیشناسیم و وقتی دست کسی میبینیم میگوییم «توش پول هست یا نه» بله با این الفاظ قصد تخریب کسی نیست، قصد بیشتر بر آن است که بدانیم ساختار اصلی موسیقی که ما هماکنون در سرتاسر دنیا میشنویم همین موسیقی دوره کلاسیک است یا بهتر است بگوییم آبشخور روحی و معنوی موسیقی دنیا با دوره کلاسیک یعنی با بتهوون موزارت و هایدن اتفاق میافتد، بیآنکه بتوانیم ربطی به موسیقی امروز دهیم. همانطور که اصول اقتصاد و فلسفه امروز جهان در دوران کلاسیک به یک ساختار کلی و نظاممند رسید. موسیقی اروپا به چه سمتی میرود و ما به چه سمتی. باید در ابتدا مخاطبی دقیق و شنوا باشیم تا بعد
بتوانیم همتا و همگام با غرب جلو رویم و از دگماتیسم و آثار هدایت شده فاصله بگیریم و آنچه را که نشان از فرهنگ و هنر ماست به نمایش و به گوشها برسانیم. اینجا به طبع مقصود نگارنده موسیقی سنتی و فولک نیست بلکه نقش موسیقی کلاسیک و کلاسیک مدرن در زندگی روزمره ماست که بسیار کم شنیده میشود و این نشان از فرار از یک اصول علمی و سالم است. ما باید بتوانیم که مخاطبی جدی باشیم و زمانی که احساس میکنیم این اثر خیلی سنگین است از آن فرار نکنیم و به عوض کردن آهنگ نپردازیم و مانند مطالعه آن را درست مطالعه کنیم با چند بار شنیدن و کمی حوصله و صبر و تأمل این مهم به دست میآید و ما توانستهایم اولین قدم را به سمت یک مطالعه شنوایی درست و موسیقی علمی برداریم و از بهترین آثار خلق شده در جهان لذت بریم. البته مقصود من را تنها کسانی درمییابند که از موسیقی پاپ و از تکرار آثار عشقی بیمحتوا خسته شده باشند. کسی را ملزم به شنیدن موسیقی دوره کلاسیک نخواهیم کرد. تنها کسانی میتوانند از این نقطهنظر نگارنده لذت برند که خواهان پیشرفت در هر عرصه زندگیشان از جمله موسیقی باشند و این سلسله مقالات هم میخواهد در پایان به همین امر یعنی مطالعه
شنوایی نزدیک شود. موسیقی که فرای لذت میاندیشد و از هوس و شهوت به دور است به تفکر و ایمان نزدیکتر. دوره کلاسیک اروپا سرشار است از دگرگونی و تحول در سیاست دین اقتصاد و هنر. متفکرانی چون روسو ولتر کانت و هگل. تحولاتی چون انقلاب فرانسه و امریکا و تغییرات مهمی در دین و بازشناسی ایمان و انسان و خردباوری باعث شد که موسیقی هم از این قاعدهها و تغییرات جدا نماند. ظهور طبقه متوسط و انقلاب صنعتی و مد روشنفکری در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم باعث شد که هنر و فلسفه به مقامی بلندمرتبه برسد مورخان از ۱۷۵۰ تا ۱۸۲۰ را تاریخ دقیق دوره کلاسیک رقمزدهاند که مانند هر دورهای پیشینه در دوره قبلی و پسینه در دوره بعدی دارد. هایدن، موتزارت و بالاخره بتهوون از بزرگان دوره کلاسیک هستند. موسیقی کلاسیک به عکس موسیقی دوره باروک که از سادگی و روحنوازی تمها و ملودیهای ساده و بدون تزیین برخوردار بود. در ریتم، بافت، ملودی، ساختاری قدرتمند و چندلایه دارد که بشر تاکنون به چشم ندیده و به گوش نشنیده است. تفکر و ایمان به زندگی و انسان و انسانیت در آثار بتهوون موج میزند و باعث شده است وی از بزرگترین نوابغ تمام دورانها شود. موسیقی
دوره کلاسیک از هر لحاظی میتواند برای هر هنری و هر موسیقیدانی یا شنونده و مخاطبی تعیینکنندهترین نقش را بازی کند، چراکه نمیتوان در یک مقاله به عظمت و بزرگی این دوره پرداخت و بیشتر باید شنید تا نوشت. از دیگر آهنگسازان این دوره میتوان از بوچرنی، روسینی، فرانز شوبرت و فیلیپ امانوئل باخ نام برد.