قضاوت، آب و نان ندارد

32ساله، صبور، خوش‌مشرب؛ زن جوانی که 9سال است بر مسند قضاوت تکیه زده و در همه این سال‌ها پرونده‌های تلخ و شیرین متعددی از زیر دستش عبور کرده. مجرمان زیادی را مجازات کرده و بی‌گناهان بسیاری را از طناب دار نجات داده است. بارها میانجی زوج‌های پیر و جوان شده و از میانه بی‌راهه طلاق، به‌عقب برشان گردانده و یک‌بار برای همیشه، بانی صلح و صفا بین دو طایفه شده تا به جدال 9ساله‌شان خاتمه بدهد.

اصفهان زیبا: 32ساله، صبور، خوش‌مشرب؛ زن جوانی که 9سال است بر مسند قضاوت تکیه زده و در همه این سال‌ها پرونده‌های تلخ و شیرین متعددی از زیر دستش عبور کرده. مجرمان زیادی را مجازات کرده و بی‌گناهان بسیاری را از طناب دار نجات داده است. بارها میانجی زوج‌های پیر و جوان شده و از میانه بی‌راهه طلاق، به‌عقب برشان گردانده و یک‌بار برای همیشه، بانی صلح و صفا بین دو طایفه شده تا به جدال 9ساله‌شان خاتمه بدهد. بتول موحدی، قاضی و جانشین دادستان دادگستری تیران که چندی پیش، به‌خاطر صبوری‌اش قاضی نمونه کشوری شناخته شد، در یکی از روزهای داغ و کش‌دار تابستانی در اتاق ساده و قدیمی‌اش، در لابه‌لای دل‌ مشغولی‌های روزانه‌اش و تعداد زیاد مراجعه‌کنندگان و پرونده‌های جورواجورش، میزبان‌مان می‌شود تا از تجربه قضاوتش برایمان سخن به میان آورد. موحدی، اما می‌گوید اولین وظیفه‌اش همسری و مادری است و قضاوت، برای او در جایگاه‌های بعدی قرار دارد.

چه شد که بتول موحدی تکیه بر مسند قضاوت زد و این مسیر پر پیچ و خم را انتخاب کرد؟
من کارشناس ارشد جزا هستم. زمانی که کنکور دادم، دانشکده، فقط برای قوه قضائیه استخدام می‌کرد؛ بنابراین بورسیه قوه قضائیه شدم و شروع به کار کردم.

می‌گویند زنان احساساتی هستند و نمی‌توانند قضاوت کنند؛ اما وقتی زنی به این جایگاه تکیه می‌دهد، یعنی که تصمیم گرفته است که خلاف جهت آب حرکت کند. زن بودنتان برایتان مشکلی به‌وجود نیاورده است؟
به هر حال، قضاوت جایگاه بسیار سختی است برای زنی که رأس همه کارهایش، خانه‌داری و بچه‌داری قرار دارد. مسلما تا وقتی کسی به آرامش نرسد، نمی‌تواند درباره دیگران قضاوت کند. در این‌باره سفارش‌های زیادی هم شده است؛ برای مثال، قاضی که می‌خواهد حکم بدهد گرسنه نباشد. بند کفشش باز نباشد و... ؛ اما وقتی آرامشش را به‌دست آورد، می‌‌تواند موفق عمل کند. من آرامشم را مدیون خانواده‌ام هستم؛ چون اگر حمایت‌های آنها نبود؛ قطعا نمی‌توانستم کار کنم. زنی که در خانواده‌اش به آرامش نرسد و دغدغه‌ها و دل‌نگرانی‌های زیادی داشته باشد، در جامعه هم نمی‌تواند موفق باشد.

همین آرامش و صبوری‌تان هم باعث شد تا شما به‌عنوان قاضی نمونه کشوری، شناخته شوید.
دقیقا؛ اگر خود من با خانواده‌ام اختلاف داشته باشم، مسلما نمی‌توانم دیگران را به صلح و سازش دعوت کنم.

9 سال است قضاوت می‌کنید، جنجالی ‌ترین پرونده‌ای که در این مدت، زیر دستتان آمده، چه بوده؟
حــدود 9 ســال پیـش در روستـــایی، قتلی رخ می‌دهد. دو جوان 18ساله که اتفاقا با هم دوست بودند و رفت‌‌وآمد خیلی زیادی با هم داشتند، بر سر سگی دعوایشان می‌شود. حین درگیری یکی از آنها به‌طور اتفاقی، کارد میوه‌خوری را می‌زند توی شاهرگ آن یکی و او کشته می‌شود. چهارسال طول می‌کشد تا رأی قصاص صادر شود. خانواده مقتول شرایطی را برای خانواده قاتل می‌گذارد تا اینگونه راضی به رضایت شوند؛ اما آنها نمی‌پذیرند و قصاص انجام می‌شود و این می‌شود شروع یک داستان جدید در این روستا. دو طایفه می‌روند پشت کوهی و آنقدر همدیگر را می‌زنند که سه‌ نفر به کما می‌روند و احتمال قتل جدید پیش می‌آید. ماجرا ادامه می‌یابد. خانه‌ای با وسایلش و ماشین اسکانیا و سواری آتش می‌گیرد. این درگیری‌ها 9سال طول می‌کشد.

تا موقعی که شما در برنامه ماه عسل، حضور پیدا می‌کنید و می‌شوید بانی صلح بین دو طایفه‌ای که آرام ندارند و سر جنگ با هم دارند.
بله، برنامه ماه‌عسل به این غائله خاتمه داد. بعد از برنامه یک شب به خانه یکی از طرفین دعوا رفتم و بهشان سر زدم. اوضاع خیلی بهتر از قبل بود.

یعنی الان، هیچ مشکلی بین آنها نیست؟ نه‌ خانی آمده و نه خانی رفته؟
اینطور نیست که حالا با همدیگر خیلی خوب شده باشند؛ اما دیگر خبری از آن درگیری‌ها نیست و کسی با کسی کاری ندارد. به‌هر حال، حل این موضوع نیاز به زمان دارد. اینها چون توی یک روستا زندگی می‌کنند و فامیل هستند، دیر یا زود با هم مدارا می‌کنند. گذشت زمان، همه چیز را حل می‌کند.

حکم را که صادر می کنید، شده دلتان برای مجرم بسوزد و ته دلتان آرزو کنید، حکم اجرا نشود؟ یا خودتان را به آب و آتش بزنید تا مجرم نجات پیدا کند؟
بله، پرونده‌های زیادی داریم. برای مثال، حدود شش سال پیش، پرونده قتلی داشتیم که جوانی خانمی را به قتل رسانده بود. چند سال توی زندان بود و خانواده مقتول هم به هیچ‌وجه رضایت نمی‌دادند و خانواده قاتل نیز قدرت پرداخت دیه را نداشتند؛ ولی پیگیری‌های دادگستری و نیروی انتظامی و بسیج و... همه دست به دست هم داد تا وام دویست میلیونی برای او مهیا شد و توانست دیه را بپردازد. البته این را هم بگویم، موقعی که فردی حقش اعدام باشد، مثل پروندههای سنگین مواد مخدر، به هیچ عنوان جای اغماض وجود ندارد؛ چون این فرد افراد زیادی را مبتلا و جامعه را خراب کرده است. خیلی از جرم های دیگر نظیر سرقت و اختلافات خانوادگی و... اصلا به همین دلیل درجامعه به وجود می آیند. برای چنین کسی، قطعا دلسوزی نمی کنم؛ چرا که حقش اعدام است و باید خیلی هم جدی دنبالش را گرفت؛ ولی یک سری از جرم هایی وجود دارند که ناخواسته رخ داده اند؛ مانند قتل های غیرعمد. در این مواقع فرد قصد کشتن کسی را نداشته است و آدم جانی هم نبوده، اما به طور اتفاقی مرتکب قتل شده است. اینجا پای جان یک نفر در میان است. اگر بدانیم که طرف اصلاح پذیر است و جرمش باعث اختلال در جامعه نمی شود، تلاش می کنیم تا نجاتش دهیم.

توی این سال ها که بر کرسی قضاوت نشسته اید، با مجرمان زیادی برخورد کرده اید و حکم های گوناگونی هم برایشان صادر کرده اید. لابد دشمنی های زیادی هم برایتان به وجود آمده است. آیا این خصومت ها برای خودتان یا خانواده تان دردسری به وجود آورده؟ مجرمان تهدیدتان هم می کنند یا بخواهند یک روزی، یک جایی تلافی اش را سرتان در آورند؟
تهدید که همیشه هست. به هرحال، موقعی که کسی به خواسته اش نرسد، از هر دری وارد می شود تا به هدفش برسد. پیشنهاد رشوه هم خیلی زیاد است؛ اما اگر قاضی استقلال داشته باشد، مسلما این تهدیدها هیچ اثری روی اش نخواهد داشت. البته اگر استقلال وجود نداشته باشد و قاضی، حصاری از ایمان به دور خودش نپیچد، شاید وسوسه شود.

با این همه تهدید، ترس برتان نمی دارد؟
خیر، اتفاقا خیلی ها به من می گویند چه دل و جرأتی داری؛ اما من واقعا هیچ وقت ترس این را نداشتم که اتفاقی برایم بیفتاد. گیرم که بیفتاد، تازه به مقام شهادت می رسم. همانطور که می دانید، آمار شهدای قوه قضائیه بالاست. قضاوت، شغل نیست؛ عاقلانه این است که آدم، شغلی بدون دردسر و با حقوق زیاد را انتخاب کند؛ نه شغلی پر از دغدغه و دستمزدی که تأمینش نکند.

می خواهید بگویید کار قضاوت، نان و آب ندارد؟
نسبت به توانایی که فرد قاضی دارد، خیر. بههرحال، اگر آن فرد بخواهد برای خودش کار کند و وکالت پرونده های سنگین را به عهده بگیرد، مسلما پول خوبی هم به دست می آورد. قاضی وقتش متعلق به خودش نیست. بارها شده که خود من شب تا صبح چندین بار با صدای زنگ تلفن همراهم بیدار شده‌ام؛ چون باید تعیین تکلیف کنم.

وکالت شیرین‌تر است یا قضاوت؟
قضاوت هنر و عشق است؛ وقتی روی صندلی قضاوت می نشینی، باید حق و عدالت را در نظر بگیری. این کار خیلی سخت است؛ اما نه که بخواهم کار وکالت را زیر سوال ببرم؛ ولی وکیل اگر دید، حقی دارد ناحق
می شود، می تواند کارش را ادامه ندهد. یک قاضی هیچگاه نمی تواند، کارش را وسط راه رها کند.

قاضی اشتباه هم می کند؟
قاضی معصوم نیست؛ پس ممکن است اشتباه هم بکند؛ البته مردم به دادگستری و قوه قضائیه دید بدی دارند؛ یعنی فکر می کنند، قاضی ها آدم های سالمی نیستند. من نمی گویم همه قاضی ها انسان های خوبی هستند؛ اما قضات زحمت‌کش زیادی هم در کشور داریم. شاید یک درصد از قضات به دلیل اینکه استقلال درونی ندارند، خطا کنند؛ اما مابقی، کارشان را با عدالت انجام می دهند.

چرا برخی از مردم به قاضی ها و قوه قضائیه بدبین هستند؟
به خاطر این است که از هر دو نفری که به دادگستری مراجعه می کنند، یکی شان با نارضایتی بیرون می رود؛ بنابراین قاضی را به بی عدالتی و پارتی بازی و رشوه گیری متهم می کند. در صورتی که اصلا اینطور نیست. به هرحال، خیلی وقت ها قاضی ها دستشان بسته است و نمی توانند مدرکی دال بر بی گناهی فرد، پیدا کنند. شاید حقی از کسی ضایع شده باشد؛ اما دلیلی ندارد که به واسطه آن قاضی را متهم کند.

قاضی اگر اشتباه کند، چگونه باید تاوان پس بدهد؟
اگر قاضی متوجه اشتباهش شود که خودش در صدد جبران بر می آید؛ برای مثال، قاضی را می شناختم که پس از اجرای حکم شلاق، برای فردی متوجه خطایش شده بود. می گفت، فرد را صدا زدم و هم کیف پولم را جلویش گذاشتم و هم شلاق را و گفتم هر کدام را که دوست داری، انتخاب کن؛ چون من بیشتر از حد به تو شلاق زدم. آن فرد، اما مرا بوسید و گفت همین که متوجه اشتباهت شدی، برای من کافی است. ببینید، احتمال خطا در اجرای احکام خیلی کم است؛ چون هر پرونده ای تا روند رسیدگی اش را طی کند، از زیر دست چندین قاضی رد می شود و همین هم باعث کاهش احتمال خطا می‌شود. متاسفانه مردم با قانون آشنا نیستند و به همین سبب، نمی توانند از حق و حقوق خود به خوبی دفاع کنند.

تا به حال، پرونده ای از آشناها یا اقوامتان زیر دستان آمده که توقع چشم پوشی هم داشته باشند؟
خیر، بر اساس قانون، قاضی نمی تواند قضاوت پرونده هایی که متعلق به آشنایان یا کسانی که ممکن است از او انتظار داشته باشند را به عهده بگیرد.

پارتی بازی هم می کنید و مثلا سفارش آشنایتان را به قضات دیگر بکنید؟
خیر، من تا به الان این کار را انجام نداده ام. شاید کسی این کار را انجام دهد؛ اما به نظرم چنین فردی دیگر از مسیر عدالت دور می شود. قاضی باید علم روز داشته باشد و البته هنری که به واسطه آن بتواند از میان قوانین، بهترین آن را انتخاب کند و افرادی را که به او مراجعه کرده اند، در بهترین مسیر قرار دهد.

در هیچکدام از پرونده هایتان بعد از صدور یا اجرای حکم، عذاب وجدان نگرفته اید؟
به هرحال، ذهن قاضی مدام درگیر است؛ اما کسی که توکلش به خدا باشد و علوم کافی را داشته باشد، مسیر اشتباه را انتخاب نمی کند. قاضی ممکن است، مدام فکر کند که دارد اشتباه قضاوت می کند. درگیری ذهنی که قضات دارند را شاید هیچ کس نداشته باشد. او با علمش مسیر را پیش می برد؛ اما ممکن است ادله ای برای اثبات بی گناهی کسی وجود نداشته باشد. اینجاست که او باید خودش را دست خدا بسپارد. برای خود من این اتفاق افتاده است، برای مثال، چندین شب خواب می دیدم که کسی از من طلب کمک می کند. هر چه فکر می کردم که چه کسی می تواند، از من خواسته ای داشته باشد؛ اما به نتیجه ای نمی رسیدم. آخر دست، زندانیانم را تک تک آوردم و با آنها صحبت کردم تا رسیدم به فردی که یک نفر را کشته است و در انتظار قصاص است.من تمام اولیای دم را خواستم و از آنها رضایت گرفتم؛ فقط یک نفر دیگر باقی مانده است که ان شاءالله آن هم در آینده راضی می شود. خوشبختانه قاضی ها ابهتی دارند که به واسطه آن می توانند، نظر خیلی‌ها را جلب کنند. پرونده دیگری داشتم که متعلق به خانمی بود که فرزندانش با آن سر ناسازگاری داشتند و او را خیلی اذیت می کردند؛ آنقدر که هر روز از روستایی دور افتاده به اینجا می آمد و از آنها شکایت می کرد. بالاخره به این نتیجه رسیدم که به خانه شان بروم و با فرزندانش صحبت کنم. آنها وقتی من را دیدند؛ انگار از این رو به آن رو شدند. تا به حال، چندین بار به من زنگ زده است و تشکر کرده. می گوید دیگر فرزندانم با من بدرفتاری نمی کنند.

پرونده‌ای داشته‌اید که دلتان بخواهد، پایانش جور دیگری رقم خورده باشد؛ اما این اتفاق نیفتاده باشد و حسرتش بر دلتان مانده باشد؟
بله، همان پرونده روستا که داستانش را برایتان تعریف کردم. خیلی دلم می‌خواست، پایانش با خوبی و خوشی باشد؛ اما آن زمان چند ماهی مرخصی بودم. همیشه حسرت می خوردم که اگر بودم و آن روز می رفتم آنجا، شب قصاص قطعا این قصاص رخ نمی داد.

جدیدا می شنویم که برخی از احکام برای مجرمان، حکم های متفاوتی صادر می کنند. آیا شما هم از این دسته احکام صادر کرده اید؟
بله، برای مثال، پرونده ای داشتم که متعلق به خانمی بود که فیلم مراسم عروسی فردی را منتشر کرده بود. حکمش سه سال زندان بود. خودش هم تازه عروس بود و اگر می خواستم حکم را صادر کنم، احتمالا زندگی اش از بین می رفت. به خاطر همین هم به جای اینکه او را روانه زندان بکنم، ازش خواستم که دو جز از قرآن را حفظ کند. حدود شش ماه طول کشید و او مدام به اینجا رفت وآمد می کردم و من مطمئن می شدم که قرآن را حفظ کرده است. پرونده دیگر متعلق به پدر و پسری بود که با هم اختلاف شدید داشتند. پسر، فرد بسیار مغروری بود، به همین دلیل حکمش را اینگونه صادر کردم که یا دست پدرش را ببوسد و یا به زندان برود. برایش خیلی سخت بود که این کار را انجام دهد؛ اما کرد و گریه اش افتاد. می گفت من تا به حال، پدرم را بغل نکرده بودم. یا که طرف هر ماه بیاید خودش را معرفی کند و ازش تست اعتیاد گرفته شود. یا کسانی که هر چند وقت یک بار باید پیش مشاور بروند و او تایید کند که مشکل اخلاقی نداشته باشند. البته صدور اینگونه احکام، بسیار زمانبر و سخت است و تنها متعلق به برخی از جرائم خاص است.

پشیمانی برای مجرم سودی هم دارد و باعث تخفیف در مجازاتش می شود؟
بله، بحث توبه را داریم؛ یعنی که اگر مجرمی احساس پشیمانی کرد و قاضی آن را تشخیص داد با استفاده از راهکارهای قانونی، تخفیفاتی برایش درنظر گرفته می شود؛ مثل آزادی مشروط برای برخی از مجرم ها.

بیشترین پرونده هایی که زیر دستتان می آیند، مربوط به چه هستند؟ آدم هایی که پای ثابت دادگستری باشند، هم دارید؟
بیشتر مربوط به اختلاف های خانوادگی است. آدم های زیادی هستند که سر مسائل بیهوده به اینجا مراجعه می کنند؛ درحالی که مثلا برای اختلافات خانوادگی باید به مراکز مشاوره بروند. اگر این افراد مدام به دادگستری بیایند، حرمت بینشان شکسته می شود و دیگر ترسی از قانون هم ندارند.

تاکنون با پرونده‌های عجیب وغریب هم برخورد کرده‌اید؟
خیر، اما سال‌های پیش در جریان روند پرونده‌ای قرار گرفتم که اصلا مسیر زندگی مرا عوض کرد. ماجرا از این قرار بود که دختری بعد از هشت سال که از مرگ پدرش می‌گذشت، از آمریکا به ایران آمده و مدعی شده بود که پلاتینی توی پای پدرش است که بسیار قیمتی است. مراجع مختلف به این نتیجه رسیدند که چون پای مال در میان است، باید نبش قبر صورت بگیرد. این اتفاق هم افتاد و پلاتین به دختر داده شد. آن وقت بود که من به این نتیجه رسیدم، دنیا چقدر بی‌ارزش و پوچ است.

صدور چه حکمی از همه برایتان سخت‌تر است؟ اعدام؟
نه، کسی که اعدام می‌شود، حقش همین است و حکم خدا و قانون و... این مجازات را برایش تعیین کرده است؛ اما برخی از پرونده‌ها هستند که آدم برای صدور حکم‌شان باید پا روی احساستش بگذارد. این‌گونه حکم‌ها روح و روان آدم را آزار می‌دهد؛ مثل جدا کردن فرزند از مادرش.

اولین حکمی که اجرا کردید، مربوط به چه جرمی بود؟
یادم نمی‌آید.

اولین باری که نظاره‌گر اجرای حکم بودید، را چطور؟
بار اولی که قرار بود به مجرمی شلاق بزنیم، تنم می‌لرزید. کار خیلی سختی بود؛ اما به مرور زمان عادت کردم.

ارسال نظر