سرگذشت غم‌ انگیز زن محکوم به اعدام

زن خشمگین که در جنونی هولناک، دختر نوجوانش را در خواب به قتل رسانده بود، در حالی محکوم به مرگ شد که مبتلا به سرطان شده و تحت شیمی‌درمانی قرار دارد.

روزنامه ایران: زن خشمگین که در جنونی هولناک، دختر نوجوانش را در خواب به قتل رسانده بود، در حالی محکوم به مرگ شد که مبتلا به سرطان شده و تحت شیمی‌درمانی قرار دارد.

این زن که 14 سال از همسرش بی‌خبر بود، سرانجام با درخواست قصاص از سوی او در آستانه اعدام قرار گرفت.

قتل دختر نوجوان

چهارم اردیبهشت 92 مأموران کلانتری مهرشهر از قتل دختر 14 ساله‌ای به نام «ساناز» باخبر شدند. آنها پس از حضور در محل جنایت دریافتند دختر نوجوان در خواب به قتل رسیده است. پزشک قانونی هم با حضور در صحنه قتل اعلام کرد مقتول بر اثر فشار بر گردنش جان سپرده است. از سوی دیگر مادر 54 ساله قربانی جنایت در بازجویی به قتل دخترش اعتراف کرد و به تیم جنایی گفت: «نیمه شب از خواب بیدار شدم تا به دستشویی بروم که متوجه شدم دخترم همچنان با گوشی تلفن همراهش بازی می‌کند. از اینکه به نصیحت‌هایم توجهی نمی‌کرد عصبانی بودم. همان موقع ناگهان بالش را روی صورتش قرار دادم که چند دقیقه بعد دخترم بی‌حرکت ماند. این اتفاق آنقدر سریع افتاد که خواهرش نیز متوجه ماجرا نشد تا اینکه با صدای گریه‌ام از خواب پرید و با پیکر بی‌جان خواهر دوقلویش روبه‌رو شد.

پس از اعتراف‌های این زن، پرونده در شعبه اول بازپرسی دادسرای جنایی کرج تحت رسیدگی قرار گرفت و متهم صحنه قتل دخترش را بازسازی کرد. تحقیقات قضایی حاکی از آن بود که متهم - مینا - پس از تولد فرزندانش از همسرش جدا شده بود و همراه دختران دوقلویش در خانه مادرش زندگی می‌کرد. بنابراین بازپرس پرونده دستور شناسایی و احضار پدر دوقلوها را به عنوان ولی دم صادر کرد.از سوی دیگر، مینا در تحقیقات تخصصی به بازپرس گفت: «مهر سال 77 با همسرم آشنا شدم و قرار ازدواج گذاشتیم او مرا با مهریه پنج هزار سکه طلا! به عقد موقت درآورد و قول داد در اولین فرصت ازدواجمان را ثبت کند. اما متأسفانه زیر بار نرفت و یک سال بعد که دخترانم به دنیا آمدند، متواری شد و ما را ترک کرد.

به طوری که در این همه سال فرزندانم را ندیده و وظایف پدری‌اش را هم انجام نداده است. من هم به ناچار برای ثبت ازدواجمان به دادگاه پناه بردم و برای دخترانم شناسنامه گرفتم. سال 84 نیز سرانجام طلاق غیابی گرفتم و به خانه مادرم پناه بردم. در این سال‌ها با سختی و مشقت زیاد، هم وظیفه پدر و هم نقش مادر را برای دخترانم بازی کردم تا اینکه دچار افسردگی شدید و بیماری اعصاب شدم. تحت نظر روانپزشک، داروی اعصاب مصرف می‌کردم تا اینکه بیماری سرطان نیز به جانم افتاد و شرایطم وخیم‌تر شد. هر بار هم که به همسرم پیغام می‌فرستادم که خودم و فرزندانم در مضیقه مالی هستیم، مرا تهدید می‌کرد و دستم به جایی نمی‌رسید تا اینکه آن شب در جنونی آنی ناخواسته دختر کوچولویم را کشتم!بازپرس جنایی کرج پس از شنیدن اظهارات این زن دستور شناسایی پدر «ساناز» و احضار وی به دادسرا برای طرح شکایت یا اعلام رضایت در‌مورد قتل دخترش را صادر کرد.

مردی که از مهریه می‌ترسید

چند روز بعد مرد میانسالی به دادسرای امور جنایی کرج مراجعه کرد و با رساندن نامه‌ای به بازپرس گفت: «برادرم به طور رسمی نسبت به قتل دخترش شکایت و درخواست قصاص متهم را دارد. او ساکن شیراز است و شغلش خرید و فروش خودرو است. هیچ‌گونه اعتیاد یا سوء‌سابقه‌ای هم ندارد اما به دلایلی نمی‌تواند در دادسرا حاضر شود، به همین خاطر شرح زندگی پردردش را در نامه‌ای نوشته که برایتان آورده‌ام.«مسعود» - 38 ساله - نوشته بود: «مینا در پی جدایی از همسر سابقش، با من آشنا شد و در شیراز زندگی‌مان را شروع کردیم. به دلیل آنکه او 15 سال بزرگتر از من بود، خانواده‌ام راضی به ازدواج‌مان نبودند. آنها آرزوهای زیادی برای پسرشان داشتند.

همسرم باردار بود که به بهانه دیدن مادرش راهی کرج شد و دیگر برنگشت. شنیده بودم با همسر سابقش قرار زندگی مشترک گذاشته است. او مرا از دیدار فرزندانم محروم کرد و سال‌ها دلتنگ دخترانم بودم، حتی چهره آنها را ندیده بودم و شکایتم در دادگاه نیز به نتیجه‌ای نرسید، چرا که بین ما فاصله زیاد و اختلاف‌های شدیدی وجود داشت. مینا در این سال‌ها با معرفی چند شاهد غیر‌واقعی، وانمود کرد که صیغه عقد موقت‌مان با مهریه 5 هزار سکه جاری شده و بدین‌ترتیب حکم جلب مرا گرفت و تهدید کرد اگر به سراغ فرزندانم بروم، مرا دستگیر و زندانی خواهد کرد. بنابراین به ناچار خودم را پنهان کردم و در دادگاه خانواده شیراز شکایتی مطرح و شهود واقعی ازدواج‌مان را معرفی کردم.

در حال حاضر تا تعیین تکلیف مهریه همسرم نمی‌توانم در محل‌های عمومی آمد و رفت کنم و باید به زندگی پنهانی خود ادامه بدهم.»اما با گذشت چند ماه از ارسال این نامه، «مسعود» در دادسرای کرج حاضر شد و گفت: «عقدنامه جعلی همسرم باطل شد و دادگاه با حکم قطعی مهریه وی را به 4 سکه طلا کاهش داد. بنابراین حالا برای طرح شکایت در دادسرا حاضر شدم. هرچند به خاطر آرامش دختر دیگرم قصد داشتم با اعلام رضایت از مجازات «مینا» صرفنظر کنم اما با یادآوری آزارهایی که در این سال‌ها دیدم، تصمیم به مجازاتش گرفتم. او سال‌ها دختران دوقلویم را از من دور کرد و نمی‌دانم چرا دختر نوجوانم را به قتل رسانده است.»

وی ادامه داد: از آنجا که توانایی مالی نگهداری از دخترم «سحر» را دارم و نمی‌خواهم او در این محیط پرآشوب با خاطراتی که از مرگ شبانه خواهر دوقلویش در ذهنش مانده زندگی کند، تقاضا دارم نگهداری از تنها فرزندم را به من بسپارید تا او را به شهر خودمان ببرم.

دختر تنها در دوراهی زندگی

در حالی که اصرار خانواده «مینا» و همسر سابقش برای نگهداری از دختر وی بی‌نتیجه مانده بود، دختر نوجوان در‌مورد آینده زندگی‌اش گفت: در این شرایط چه حق انتخابی دارم وقتی نیمه شب با جسد بی‌جان خواهر دوقلویم روبه‌رو شدم و همان روز مادرم نیز زندانی و از من دور شد؟ چگونه می‌توانم پدرم را انتخاب کنم که حتی یک‌بار او را ندیده‌ام و دادگاه برایم هویت و شناسنامه صادر کرده است؟ ضمن آنکه در این روزهای تلخ و سیاه نمی‌توانم مادرم را به فراموشی بسپارم. او با یک بیماری مهلک پشت میله‌های زندان دست و پنجه نرم می‌کند و تنها امیدش دیدارهای هفتگی‌مان در اتاق ملاقات زندان است.

از سوی دیگر به دلیل اینکه خاله‌ام در یک سانحه رانندگی همسر و دخترش‌را از دست داده و به من وابسته و علاقه‌مند است، ترجیح می‌دهم کنار او بمانم و در روزهای پایانی عمر مادرم، او را نا‌امید نکنم.

بدین‌ترتیب «سحر» با انتخاب خود، از ادامه زندگی با پدرش صرفنظر کرد و در کنار خاله‌اش ماند.

در دادگاه

سرانجام محاکمه «مینا» در شعبه اول دادگاه کیفری (1) کرج به ریاست قاضی «هدایت رنجبر» و با حضور 2 قاضی مستشار و نماینده دادستان به صورت علنی برگزار شد.در این جلسه، پدر «ساناز» بار دیگر خواستار قصاص نفس - اعدام - عامل قتل دخترش شد. «مینا» در حالی که به سختی قادر به حرف زدن بود، گفت: من هیچ فرصتی برای دفاع از خودم ندارم، چون همه زندگی‌ام را یکجا باخته‌ام. عمری هم برایم نمانده است. توده سرطانی بر روی نخاعم رشد کرده و دست‌ها و پاهایم توان حرکت‌شان را از دست داده‌اند.

حدود 4 سال است که زندانی‌ام و برای انجام شیمی‌درمانی در شرایطی سخت با مأموران بدرقه زندان عازم بیمارستان می‌شوم. هنوز هم کابوس آن نیمه شب سیاه هر شب به سراغم می‌آید. ضمن اینکه نگران سرنوشت دخترم «سحر» هستم. انگار سیاهی بخت من تمام نمی‌شود و تا آخرین لحظه زندگی هم رهایم نمی‌کند. فقط از دادگاه درخواست دارم برای آزادی‌ام وثیقه‌ای تعیین کند، زیرا علاوه بر ابتلا به اختلال روانپزشکی، مبتلا به سرطان ریه و سینه نیز هستم.»

در حالی که رئیس ندامتگاه فردیس نیز با ارسال یک نامه رسمی به دادگاه اعلام کرده بود وخامت حال زندانی به حدی است که وی قادر به تحمل حبس نیست، 3 قاضی پرونده برای آزادی وی قرار وثیقه 10 میلیارد تومانی تعیین کردند. اما متهم قادر به معرفی ضامن و سپردن وثیقه نبود، با این حال قضات پس از تجدید‌نظر برایش وثیقه دویست میلیون تومانی تعیین کردند اما او باز هم قادر به ارائه وثیقه نشد.

از سوی دیگر پس از اعلام ختم رسیدگی به پرونده، 3 قاضی شعبه اول دادگاه جنایی (1) کرج بر‌اساس قانون مجازات اسلامی و به اتفاق آرا حکم قصاص «مینا» به اتهام قتل عمد دخترش را دادند.حالا «مینا» به دلیل ناتوانی مالی خانواده‌اش قادر به سپردن وثیقه نیست و روزهای تلخی را در اوج بیماری و غم در سلول تنهایی‌اش سپری می‌کند. او محکوم به مرگ با چوبه دار است اما خود میان مرگ و زندگی دست و پا می‌زند.
ارسال نظر