بقالیهای شهر، مکانی که خاطرات خوش را جا گذاشتیم
مهری نیرومند (شهروند)/اصفهام امروز: گرچه این روزها با مصیبتهایی که در کرمانشاه رخداده، همه ما در غم و اندوه فرورفتهایم، اما یاد سالهای دور و خاطرات قدیمی شاید کمی زخمهای دلهایمان را کم کند.
محلهها و کوچههای خلوت و کم رفتوآمد دهه 40 و 50 شهر و سکوت و آرامش اما به دکانهای بقالی که سر میزدی شلوغتر از هر مکانی، اهالی محله را دیدار میکردی. انگار زندگی جریان ویژهای داشت.
خوراکیهایی که تنوع امروز را نداشتند اما مزهها واقعی و دلچسب بودند. بقالی عباس آقا در محله ما گرچه کوچک بود اما تنوع یک بازارچه را داشت. شاید عجیب باشد اما به دنبال هر جنس کمیابی میگشتی به بقالی عباس آقا میرسیدی.
دکان بقالی او از یک سمت به خیابان جی و فلکه احمدآباد و از سمتی دیگر به خیابان پروین و دشتستان منتهی میشد. بقالی متفاوتی که هنوز هم با شکل و شمایل آن سالهای پرشور و خاطره فعال است.
مادرم بهرسم سالهای دور هنوز برخی از اقلام موردنیازش را از عباس آقا خریداری میکند. آن سالها من و دوستانم مأمور خرید خانه بودیم. عادت و رسم بود که بچهها مسئولیت خرید از بقالی را به عهده بگیرند تا هم اجتماعی شوند و هم خرید و حساب کردن را فرابگیرند.
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را دارد جمله معروفی بود که تنها برای بقالی عباس آقا صدق میکرد. مواد غذایی، طناب، ابزار نجاری، وسایل خیاطی، شوینده، صیفیجات، گندم، جو، ارزن، میخ و چکش، کاردک و واشر زودپز، زغال و یخ و نفت، فتیله و لوله چراغهای قدیمی، جارو خاکانداز و گندم و ارزن و سفیداب، دواگلی یا به قول اصفهانیهای قدیم مرکورکورم، قرص اکسار، حنا و گلگاوزبان، اسطوخودوس. روغن چراغ، نوشتافزار، کشک و قارا و شیرینیهای قدیمی که شبیه بامیه بود به سری معروف بود و هزار و یکچیز دیگر در این مکان به فروش میرسید.
اقلامی که شاید امروزه هم همه یکجا در هایپرمارکتها یافت نشود. جالبتر اینکه عباس آقا تمامی این اجناس را بهوسیله دوچرخه به مغازه میآورد. یاد روزهای ساده آن سالها به خیر، یاد مرباهای بالهنگ عباس آقا که یکتکه کره سفت هم داخل آن انداخته بود و طمع ویژهای داشت.
یاد روزهایی که ماست و شیر را فلهای میفروختند. یاد کاغذها و قیفهایی که مواد غذایی داخل آن قرار میگرفت و به مشتری تحویل داده میشد. جالب اینکه عباس آقا هنوز هم این شیوه سنتی را حفظ کرده و اغلب کمتر از نایلون و کیسه پلاستیک استفاده میکند.
عباس آقا حتی در پاکتها را هم با نخ میبندد که اقلام خریداریشده تا رسیدن به منزل مشتری آسیبی نبیند. آن سالها بیشتر زنان محله در کنار چشمه بزرگی که در نزدیکی دکان این بقالی قرار داشت با تشتهای بزرگ روحی، برای شستن لباس، گرد هم میآمدند. یاد روزهایی بخیر که سادگی مردم و محلهها و شهر هم خاطره شد.
بچههای محله که بیشتر دوزاریهایشان را در راه رسیدن به بقالی عباس آقا و در کنار چشمه آب گم میکردند. دهه 50 و 40 پودرهای لباسشویی تازه به بازار آمده بود، شرکت پودر دریا برای بازاریابی و فروش بیشتر، داخل هر قوطی، قطعات یک پازل را قرار میداد.
با خرید هر بسته یک قسمت از پازل کامل میشد و در انتها پازل تصویر اتومبیل ژیان را نشان میداد. مادرم آن دوره حدود 2 هزار پودر دریا خریده بود، اما قطعهای که گلگیر ژیان را کامل میکرد را هیچوقت پیدا نکرد.
هر کس موفق میشد پازل را کامل کند، آن را به بقالی تحویل میداد و در عوض کاسه و بشقاب چینی دریافت میکرد.
این یادداشت شفاهی است