کتابنخوانهای حرفهای
کتاب نخواندن دیگر به یکی از عادتهای اجتماعی ما تبدیلشده، اما چرا به کتاب خواندن احساس نیاز نمیکنیم؟
عادت به کتاب خواندن نداریم. این دیگر گفتن ندارد. همه میدانیم و اغلب نهادهای مسئول هم با تبلیغات ضعیف و دمدستی درباره اهمیت کتابخوانی به لوث شدن هر چه بیشتر این موضوع، کمک زیادی میکنند. میزان فروش کتاب، نسبت به جمعیت کشور فاجعه است، بین 500 تا هزار و 200 نسخه، تیراژ هر کتاب در کشوری است که 75 میلیون نفر جمعیت دارد. کتابفروشیها هم وضعیت چندان امیدوارکنندهای ندارند.
بااینوجود، داود امیری، مدیر کتابفروشی آخر، وضعیت اصفهان را به نسبت تبریز، شیراز و مشهد بهتر میداند. او میگوید: «اصفهان 3 مجموعه کتابفروشی و بازارچه کتاب دارد و بعد از تهران بهترین وضعیت را در کشور دارد. در اصفهان، در پاساژ چهارباغ و روبروی هتل عباسی، مجموعه کتابفروشی داریم».
امیری، مخاطبان کتاب اصفهان را سه قشر دانشجو، سالخورده و فارغالتحصیلان اهل مطالعه میداند. ازنظر او اکنون در حال از دست دادن برخی قشرها هستیم. برای مثال، سالمندان اکثراً اهل خواندن سفرنامه و خاطرات بودند، ولی اکنون به علت مرگ افراد متعلق به این قشر مخاطب، این نوع کتابها کم شده است. او درباره کتابهای موردعلاقه اصفهانیها هم میگوید: «کتابهای فلسفه، روانکاوی، جامعهشناسی و تاریخ بیشتر موردتوجه قشر جوان و میانسال است و ادبیات و رمان هم بخشی از کتابهای پرفروش را تشکیل میدهند.
ازنظر امیری، قیمت کتاب به نسبت بقیه اجناس پایین است و در جامعه ما، کتابخوان و مؤلف از طبقه فقیر جامعه هستند، اما همین افراد، چرخه فکری جامعه را حفظ میکنند. البته او معتقد است که انگیزه قشر کتابخوان هم کم شده که علت این موضوع، گرانی کتاب، کم بودن کتاب خوب در بازار، کم شدن انگیزه مطالعه و فیلمبین شدن قشر تحصیلکرده است.
محمد زاهدی، مدیر کتابفروشی زمان اما قیمت کتاب را به نسبت درآمد جامعه بالا میداند. به نظر او، رکود در بازار و کمی نقدینگی هم موجب میشود کتاب آخرین گزینه خرید مردم باشد. البته اتفاق خوبی هم در چند سال اخیر افتاده، زاهدی میگوید: «برخی کتابهایی که اجازه توزیع و فروش نداشتند، مجوز گرفتند که این مخاطبان را تشویق کرد به جریان رسمی کتاب برگردند و کانالهای غیررسمی را کنار بگذارند.» او مخاطب کتاب را بیشتر دانشجوها و افراد بین 18 تا 27 سال میداند. دانشجویانی که اغلب وقتی درسشان تمام شد، درگیر زندگی و مشکلات اقتصادی میشوند و دیگر کتاب نمیخرند، بهجز کسانی که کتاب مربوط به کارشان باشد. ازنظر زاهدی، قشر کتابخوان حرفهای تنها 15درصد کتابخوانها هستند.
محبوبه محمدی، داستاننویس و فیلمنامهنویس جوان یکی از این کتابخوانهای حرفهای است. وقتی از او درباره علت علاقهاش به مطالعه میپرسیم، میگوید: «سؤال کردن درباره علت مطالعه، در عین سادگی، سخت، در عین روشنی، تاریک و در عین مضحک بودن، پیچیده است.» او برای کتاب خواندن، دلیل خاص و متفاوتی نسبت به آنچه تاکنون شنیدهایم، ندارد و ترجیح میدهد جملات مرسوم را تکرار نکند، جملاتی که به نظرش در عین کلیشه و نخنما بودن، درست و واقعی است. او در این میان به نکته مهمی هم اشاره میکند. اینکه در کشور ما، ادعای کتابخوانی، به ژستی برای تیپسازی از آدمها تبدیلشده تا اشاره به روح مطالعه.
محمدی به خاطر قیمت بالای کتاب، بیشتر ترجیح میدهد کتاب امانت بگیرد، ضمن اینکه دوست ندارد هر کتابی را در کتابخانه شخصیاش داشته باشد و در گذر زمان حمل کند. البته او اگر کتابی را که امانت گرفت، دوست داشت، حتماً آن را میخرد. این داستاننویس جوان تلاش کرده با کتابهای الکترونیک همراه شود، ولی هنوز نتوانسته با آنها ارتباط برقرار کند، درنتیجه هنوز کتاب کاغذی را ترجیح میدهد، گرچه شاید بعداً نظرش تغییر کند. این بیعلاقگی او به خواندن کتابهای الکترونیک، ربطی به خاطرهبازی با گذشتهها و بوی کتابهای قدیمی ندارد، بلکه مسئله اینجا است که نفس مطالعه الکترونیک برایش پذیرفته نیست و کتابهای دیجیتال را نسخه دمدستی کتاب میداند، نه اصل آن. او میگوید: «مطالعه دیجیتال برایم معنایی جدا از واقعیت کتابخوانی دارد، پدیدهای برای رفع نیازهای فوری انسان شتابزده امروز.»
بهجز امثال محمدی که به دلیل دغدغه نوشتن، کتاب خواندن را جزء برنامههای مداوم زندگیشان قرار دادهاند، افراد دیگری هم هستند که به مطالعه علاقه دارند. محمدرضا بابایی یکی از آنها است. این مهندس جوان شاغل سعی میکند با مطالعه، اوقات آزادش را غنی کند، بهجای اینکه این زمانها را صرفاً با تلویزیون و اینترنت پر کند. ازنظر او، مطالعه باعث میشود اطلاعات ادبیاش بالاتر رود، بتواند راحتتر حرف بزند، بهتر بنویسد و با عقاید نویسندگان مختلف آشنا شود. بابایی به مطالعه در زمینههای سیاسی، اجتماعی، داستان و علمی علاقه دارد. او میگوید: «کتابهای علمی را به خاطر کارم، کتابهای سیاسی را به خاطر دغدغههای ذهنیام و کتابهای ادبی را برای لذت بردن میخوانم».
او اما عادت به خرید ماهانه کتاب ندارد و تنها گاهبهگاه تعدادی کتاب میخرد. ازنظر بابایی اگر کسی بخواهد زیاد کتاب بخرد، ازلحاظ مالی به او فشار میآید، بااینحال او معتقد است قیمت بالای کتاب مثل قیمت بالای بقیه اجناس است و غیرمنطقی نیست. او برای استفاده از کتابهای الکترونیک هم به این موضوع اهمیت میدهد که حق ناشر در این کتابها رعایت شود و به همین دلیل از نرمافزارهای قانونی که امکان خرید قانونی این کتابهای مجازی را دارد، استفاده میکند.
آدمهای بیعلاقه به مطالعه اما کسانی هستند که کمتر در حرفهایی که درباره اهمیت کتابخوانی میزنیم، موردتوجه قرار میگیرند. سپیده خاکسار یکی از آنها است. از این زن جوان خانهدار پرسیدیم که چرا عادت ندارد کتاب بخواند. او میگوید: «میزان مطالعهام پس از ازدواج نسبت به دوران مجردی بسیار کم و در حد صفر شده، در دوران مجردی برای تحقیقهای کلاس قرآنم مطالعه میکردم، اما پس از ازدواج به دلیل مشغلهام برای انجام کارهای خانه، تمرکز مطالعه دقیق ندارم.» خاکسار به خواندن داستان و رمان علاقه ندارد و در هر برههای، کتابهایی را که به دردش خورده، خوانده است. برای مثال به هنگام ازدواج، کتابهایی درباره خواستگاری خوانده، او تاکنون یکی دو کتاب تاریخی هم خوانده است. او همیشه دیربهدیر مطالعه میکند و دراینباره میگوید: «دوست داشتم برخی کتابها را بخوانم، ولی نگارش آنها جذبم نکرد. شاید علت اصلی کتاب نخواندنم تنبلی باشد».
هادی حسینزاده یکی دیگر از کسانی است که نیازی به کتاب خواندن احساس نمیکند. او مغازهدار جوانی است که اگر درزمینهٔ موضوعی نیاز داشته باشد، کتاب میخواند. برای مثال در ابتدای ازدواجش، کتابهایی دراینباره خوانده و پیش از آنهم کتابهای تاریخی برای آشنا شدن با گذشته کشورش میخوانده است. بااینوجود او فردی اهل مطالعه نیست. حسینزاده دراینباره میگوید: «بدم نمیآید کتاب بخوانم، ولی کتابها در موضوعاتی نیست که به دردم بخورد و زیاد هم دنبال کتاب خواندن نبودهام.»
او همیشه وقت آزاد برای کتاب خواندن ندارد، البته پس از گفتن این جمله، اذعان میکند که: «گاهی وقت آزاد پیدا میکنم. اینها بهانه است. من قبلاً چند کتاب به مغازه آوردم و گاهی وقت آزاد برای خواندن آنها پیدا کردم، ولی یادم نبود آنها را بخوانم، چون مطالعه کتاب برایم مهم نیست.» مشکل دیگر او این است که بعضی وقتها، مطالب کتابها را مدتی بعد از خواندن فراموش میکند. «شاید باید نتبرداری کنم یا چند بار بخوانم، ولی اگر مطالب کتاب در ذهن بماند، بهتر است.» او عضو کتابخانه هم شده، اما کتاب امانت نگرفته، چراکه به قول خودش، «کتاب خواندن جزء زندگیام نشده است.»