روایت متفاوت دوست رومینا اشرفی از ماجرای قتل
مونا با لحن کودکانهای به روزنامه اینترنتی «فراز» میگوید: «رومینا به من گفت که در اینستاگرام در لایوی شرکت کرده و در آن زمان بهمن همه آن لایو را ضبط کرده است و حالا با آن مرا تهدید میکند.» بر اساس اظهارات مونا، رومینا حتی هنگامی که با بهمن صحبت میکرد از جانب وی تهدید میشده است.
روزنامه اینترنتی «فراز» نوشت: حالا بیشتر از یک هفته از قتل رومینا اشرفی به دست پدرش میگدرد. قتلی که با عنوان «قتلهای ناموسی» از آن نام برده میشود، اما شاید عنوان درستتر برای آن این باشد که با نوعی از قتلهای خانوادگی مواجه هستیم که میتوان آن را «زن کشی» نامید.
واکنشها به این خبر از همان ابندا بسیار بود. سم کم رومینا که هنوز ۱۴ ساله نبود، روند وقوع ماجرا و بیش از آن موضوع قتل به دست پدر موارد بسیار دیگری را نیز به روند اطلاع رسانی افزود.
اعلامیه ترحیم رومینا اشرفی یکی دیگر از مواردی بود که به حاشیههای این قتل خانوادگی اضافه کرد. در حالی نام پدر و همه وابستگان مرد این مقتول نوجوان در اعلامیه وجود داشت که هیچ نام و صدایی از مادر شنیده نمیشد. مادری که حداقل تا ۵ روز پس از قتل نیز نام و صدایش وجود نداشت.
در مدتی که «رعنا دشتی»، مادر رومینا سکوت کرده بود و بسیاری منتظر صحبتهای تنها زن آن خانه بودند روایتهای متناقضی به گوش میرسید که به شایعات دامن میزد.
خبرنگار «فراز» با حضور در محلهای که «رومینا» روزگاری در آن رفتوآمد داشت، به گفتگو با دوست وی پرداخته است. تا به این ترتیب شاید بتوان به زاویه دیگری از زندگی رومینا دست یافت. این که چطور رومینا دختری از روستایی آرام و کوچک با اهالی که به مصلحت جویی و آرامش شهره هستند ناگهان خبر قتل فجیعش توسط پد، ملی میشود و حتی در نهایت یونیسف را نیز به واکنش وا میدارد، شاید برای بسیاری عجیب بود. برای درک بهتر آن چه در آن جامعه رخ داده و در نهایت چرا پدری باید دست به قتل تنها دخترش بزند و چرا رومینا باید فرار از خانه را به بودن در آن ترجیح دهد از جمله سوالاتی بود که تنها با حضور و گفتگو با خانواده و دوستان شاید میتوانستیم به پاسخهایی برای آن برسیم.
«مونا محمدی» از دوستان رومینا، نوجوان ۱۴ ساله است که به گفته مادرش از کودکی با آنها رابطه خانوادگی داشته اند. او در مصاحبه با فراز از گفتوگوی کوتاهی که با رومینا داشته است میگوید. گفتوگویی که هنگام بازگشت از مدرسه یا یکدیگر داشتهاند و شاید در آن زمان هیچ یک گمان نمیکردند که روزی سر رومینا را بر باد دهد.
رومینا گفت بهمن تهدیدش میکند
مونا میگوید «در تاریخ ۵ اردیبهشت با تماس مدیر مدرسه برای کاری با رومینا به مدرسه رفتیم. در مسیر بهمن خاوری، کسی که حالا به عنوان یکی از متهمین و عوامل قتل رومینا در بازداشت به سر میبرد، سوار بر موتور جلوی مدرسه پرسه میزد.» او میگوید وقتی از رومینا پرسیدم که آن پسر اینجا چه میکند در جواب گفت: «چیزی به تو میگویم، اما به پدرم هرگز نگو!»
او در ادامه با لحن کودکانهای میگوید: «رومینا به من گفت که در اینستاگرام در لایوی شرکت کرده و در آن زمان بهمن همه آن لایو را ضبط کرده است و حالا با آن مرا تهدید میکند.» بر اساس اظهارات مونا، رومینا حتی هنگامی که با بهمن صحبت میکرد از جانب وی تهدید میشده است.
بر اساس مکالمهای که میان خبرنگار فراز با مونا صورت گرفته است، او با شنیدن تهدید شدن رومینا توسط بهمن علت این که چرا به پدرش نمیگوید را جویا شده و رومینا در جواب گفته است: «اگر پدرم بشنود خیلی عصبانی خواهد شد و من را میکشد!»
مونا که در زمان مرگ دوستش با تماسی خود را به خانه او میرساند، و آخرین دیدارشان وقتی است که پیکر بیجانش را به امبولانس انتقال میدهند در مورد روابط رومینا با پدرش میگوید: «رابطه او با پدرش خوب بود. دوستش داشت، اما رومینا میگفت که خیلی از پدرش میترسد.»
در ادامه مادر مونا محمدی نیز در حالی که مدام میگوید رومینا را تهدید کردند، رومینا را با تهدید بردند حرفهای دخترش را تصدیق میکند و ادامه میدهد ما از گذشته خانواده رومینا را میشناختیم. پدر رومینا همچین مردی نبود، مادرش این چنین نبود. اصلا اینطور خانوادهای نبودند. او در تعریف و تمجید از رومینا نیز میگوید: «رومینا هم اصلا دختری نبود که عاشق پسری بشود!»
روایت مونا به عنوان دوست رومینا به ابعاد عجیب ماجرا اضافه میکند و با سخنان بهمن به عنوان پسری ۲۹ ساله که با دختری ۱۵ سال کوچکتر وارد رابطه شده است در تناقض جدی است، اما نمیتوان به راحتی از کنار سخنانش گذشت. با نگاهی به گفتههای مونا، شاید بتوان گفت: صحبتهای او صادقانهترین روایت از زندگی کوتاه رومیناست و رنگ و بوی صحبتهای آدمهای دیگر دخیل در پرونده را چندان ندارد.
به نظر میرسد همچنان موارد بسیاری در پرونده رومینا وجود دارد که ابعاد ماجرا را میتواند عجیبتر نشان دهد. رومینا ۱۴ ساله اکنون در حالی در خانه ابدیش خفته است که شاید تنها کسی بود که میتوانست تمام حقیقت را آشکار کند. حقیقتی که به نظر میرسد حالا چنان پازلی است که قطعات آن به سختی باید در کنار هم قرار بگیرد.