نمایش؛ پیشتاز و تأثیرگذار در حرکت‌های اجتماعی

آخرین نمایش میثم کیان یعنی «شاید نجات یابیم» را می‌توان یکی از متفاوت‌ترین و البته جسورانه‌ترین نمایش‌هایی دانست که حداقل در این چند سال اخیر در اصفهان روی صحنه رفته است. این نمایش که وجوه نمادین آن‌هم بسیار پررنگ است، داستان دو پرنده‌ای را روایت می‌کند که از بدو تولد درون قفس به دنیا آمده‌اند و حالا صاحبشان آنها را آزادکرده است؛ اما آنها نه پرواز بلدند و نه حتی آسمان را می‌شناسند. «شاید نجات یابیم» تراژدی این دو پرنده است که یکی به‌شدت محافظه‌کار است و اما دیگری به دنبال یک زندگی تازه. این تئاتر از ۲۳ خرداد تا هفتم تیر در سالن فرشچیان به روی صحنه رفته است . به همین بهانه با کارگردان این نمایش به گفت‌وگو نشسته‌ایم:

نمایش؛ پیشتاز و تأثیرگذار در حرکت‌های اجتماعی

گروه فرهنگ و هنر اصفهان امروز:

آخرین نمایش میثم کیان یعنی «شاید نجات یابیم» را می‌توان یکی از متفاوت‌ترین و البته جسورانه‌ترین نمایش‌هایی دانست که حداقل در این چند سال اخیر در اصفهان روی صحنه رفته است. این نمایش که وجوه نمادین آن‌هم بسیار پررنگ است، داستان دو پرنده‌ای را روایت می‌کند که از بدو تولد درون قفس به دنیا آمده‌اند و حالا صاحبشان آنها را آزادکرده است؛ اما آنها نه پرواز بلدند و نه حتی آسمان را می‌شناسند. «شاید نجات یابیم» تراژدی این دو پرنده است که یکی به‌شدت محافظه‌کار است و اما دیگری به دنبال یک زندگی تازه.

این تئاتر از ۲۳ خرداد تا هفتم تیر در سالن فرشچیان به روی صحنه رفته است . به همین بهانه با کارگردان این نمایش به گفت‌وگو نشسته‌ایم:

درباره ایده نمایش و اینکه چرا این موضوع و نمایشنامه را انتخاب کردید برایمان بگویید

برای من هر نمایشنامه یا هر ایده‌ای که به اجرا درمی‌آید حلقه اتصالی است به کارهای قبلی یا زندگی شخصی‌ام. به‌طور مثال شاید نجات یابیم به دنبال مضمونی است که در مالی سوئینی بدان پرداخته بودم ‌. نقطه تراژیکی که انسان با دستانش ایجاد کرده است ‌. در پایان مالی سویینی خاطره‌ای نقل می‌شود که دو مرد به کنار دریاچه‌ای می‌روند تا گورکن‌هایی را فقط برای این‌که نجاتشان دهد از خانه‌شان در کنار دریاچه جابه‌جا کنند. بعد از دو روز کندن زمین و دام گذاری برای گورکن‌ها و گرفتنشان، ناگهان گورکن‌ها وحشی شده و به آنها هجوم می‌آورند و بعد از زخمی کردن آنها، در میان سنگلاخ‌ها، سرگردان به راه خود ادامه می‌دهند. این کاری است که انسان می‌کند، ضربه به چیزی که در طبیعت است، حتی اگر مصلحت اندیشانه باشد. صاحب پرنده‌ها در نمایش شاید نجات یابیم، پرنده‌ها را آزاد می‌کند، درحالی‌که چند نسل پرنده‌ها را در اسارت نگه‌داشته است. در اصل چیزی را به آنها می‌دهد که با خودخواهی از آنها گرفته بوده است. طبیعی است که پرنده‌ها دچار چالش می‌شوند؛ و چه مظلومانه این پرنده‌ها دچار چالش آزادی می‌شوند. چه احمقانه با پول مواجه می‌شوند؛ و این کاری است که ما آدم‌ها با تمدنمان انجام می‌دهیم. نمایشنامه شاید نجات یابیم را در سلسله مطالعاتی خواندمش که قرار بود راجع به نسل‌کشی ارامنه باشد، (بنا به سفارش چند دوست ارمنی) و زمانی که با این نمایشنامه مواجه شدم همین حلقه اتصال با نمایش مالی سویینی و صحنه پایانی‌اش بود که درگیرم کرد؛ و از زمانی که خواندمش تا الان که شب‌های پایانی اجراست و شاید تا زمانی که زنده‌ام این صحنه غم‌انگیز را نمی‌توانم فراموش کنم. به‌نوعی نقطه حرکتی ذهن من در تمام طول نمایش، صحنه غم‌انگیز پایانی بوده و هست.

چیزی که در نمایش بسیار پررنگ بود، فرمیک بودن، فیزیکال بودن و ملودیکال بودن کار بود. این خصوصیت‌ها را شما به نمایش دادید یا مخصوص نمایشنامه بود؟ اگر خودتان این‌گونه دراماتورژی کردید، دلیلش چه بوده؟

لحن موسیقیایی نمایش اتفاقی است که به دنبالش بوده‌ام؛ و لحن فیزیکال جزئی از ایده اجرایی نمایش بود که در روزهای نهایی به آن رسیدم و خوشبختانه با هوشمندی خانم زهرا شفیع و طراحی‌های فوق‌العاده‌اش روحی دوچندان به نمایش بخشید. بگذارید نکته‌ای را برایتان بگویم. همیشه دلم می‌خواست نمایشی را با معلولان کارکنم و ایده اولی اجرای این نمایش هم این‌چنین بو د، حدود پنج ماه زمان گذاشتم و از کسانی هم تست گرفتم، ولی چون آوازها در ذهنم بود، متوجه شدم که عملیاتی شده این ایده با معلولان امکان‌پذیر نیست و چند هفته به دنبال این بودم که ایده‌ای جایگزین کنم تا این‌که با مشورت دوستی ارمنی به این نتیجه رسیدم که نمایش را با بازیگران بزرگسال و غیر معلول کارکنیم. خوشبختانه در میانه راه تمریناتمان، پروسه‌ای آغاز شد که توانستم با نابینایان عزیز تجربه‌ای داشته باشم. همیشه این را در ذهن داشته باشید که فرم ساختاری نمایش‌ها در راستای هم و تکمیل‌کننده همدیگر هستند. مالی سویینی هم با یک آواز زنانه آغاز می‌شد، میزانسن هایی پر از خطوط هندسه داشت و نوع موسیقی‌هایش هم نیز شبیه بوده است. می‌خواهم بگویم لحن موسیقیایی چیزی است که می‌خواهم در دل کارهایم به تکامل برسد.

کلا درباره دراماتورژی نمایش هم توضیح دهید. نمایش شما چقدر با نمایشنامه اصلی تفاوت دارد؟

تفاوت‌های زیادی دارد. نظر من این است که نمایشنامه پایه بنا را محکم می‌گذارد ولی کارگردان و گروه طراحان و بازیگرانند که ساختمان را بر پا می‌کنند. هرچند که تأکید می‌کنم، پایه محکم بنا را نمایشنامه‌نویس گذارده است. عمده تغییرات به‌واسطه دراماتورژی در شعرها اتفاق افتاده است و همین‌طور اضافه شدن مناجاتی از کتاب عهد عتیق که در راستای ایده اجرایی بوده است‌

آیا قصد دارید راه نمادین نمایش‌ها را ادامه دهید؟

صادقانه بگویم راه این‌گونه نمایش‌ها را با تمام وجودم ادامه خواهم داد، ولی این‌که به‌اندازه این نمایش سیاسی باشد را نمی‌دانم، (هیچ‌گاه نخواستم وارد بازی‌های ایدئولوژیک و منفی سیاسی بشوم، تقریبا از ده سال پیش) و نمایش سرایدار هم که کار قبلی‌ام بو د، آخرین کار و تکمیل‌کننده پروسه‌ای بود که از سال هشتادوهفت شروع کرده بودمش. ولی راه و روشی را که با نمایش مالی سوئینی و شاید نجات یابیم شروع کرده‌ام، حالا حالاها ادامه خواهد داشت. مثل یک پازل که آرام‌آرام تکمیل می‌شود.

نمایش شما در مینیمالیستی ترین حالت ممکن اتفاق افتاد. این کار به دلایل اقتصادی بوده یا هنری؟

هر دو دلیل تاثیر گذار بوده است. ما نمایش را بدون به کار بردن وسایل و یا ایده‌های طراح صحنه ماه‌ها تمرین کردیم و وقتی خواستیم ایده‌های طراح صحنه را به کار الصاق کنیم، دست و پاگیر می‌شد و بیرون می‌زد. با صحبت‌های فشرده‌ای که با طراح صحنه و اجراکننده طرح صحنه داشتیم به این نتیجه رسیدیم که نبودن هر چیزی درروی صحنه به کار کمک شایانی می‌کند.

و سخن پایانی؟

احساس می‌کردم مدیوم نمایش می‌تواند همچنان مثل سده‌های پیشین (در اروپا و جاهای دیگر...) پیشتاز و تاثیر گذار درحرکت‌های اجتماعی باشد. برای این اجرا تبلیغات محیطی متفاوتی را در نظر داشتم که به‌صورت مفهومی تماشاچی را به دیدن این نمایش ترغیب می‌کرد. در میان مردم راه می‌رفتیم و برایشان موسیقی می‌نواختیم و آواز می‌خواندیم و گدایی می‌کردیم و درازای گدایی دلاری بهشان می‌دادیم که نشانه‌ای از نمایش را به همراه داشت. ولی برخورد مردم جالب و یا بهتر بگویم، ترسناک بود. خسته و مریض و درهم‌فشرده، مغموم و دلسرد، فراری از هرگونه خرق عادتی، پوزخندهایی پر از حقارت و تمسخر. احساس کردم راه طول و درازی در پیش داریم، هر کس که برای آگاهی از وضعیت فعلی و بهبودی برای آینده کاری بخواهد بکند وضعیت سخت و بغرنجی خواهد داشت. امیدوارم با اجرای این نمایش توانسته باشم قدمی هرچند کوچک برای مواجه کردن شهروندان با حقیقت درونی‌شان برداشته باشم. شهروندان شهری که در آن زاده شدم. امیدوارم که خداوند سعادت را به ما برگرداند، همچنان که باران رودخانه‌های خشک را پر آب می‌سازد.

ارسال نظر

New Project اخرین اخبار
New Project پربیننده‌ترین اخبار