ایدههای جدید شعبدهباز «عصر جدید» / حقههایی که مناسب ایران نیست!
سعید فتحیروشن درباره ایدههای جدید خود در حوزه «شعبده بازی» گفت: قرار است ادای دینی به کادر درمان باشد.
شعبده بازی در تلویزیون تا مدتها به پخش فیلمهایی از سیرکها منحصر شده بود که در آنها شعبدهبازان یک نفر را در جعبهای قرار میدادند و به آن شمشیر میزدند در حالی که خونی از جعبه بیرون نمیآمد یا از کلاهشان خرگوش درمیآوردند یا گل را به کبوتر تبدیل میکردند. اتفاقاتی که شاید مخاطب هیچ وقت هم نفهمد آن شمشیرها چقدر واقعی بود یا فرد چطور در جعبه پر از شمشیر جا میگیرد و هیچ خونی هم از او نمیریزد، اما لحظه شگفتی آفرینی هم برایش نبود.
سعید فتحی روشن با حضورش در «عصر جدید»، اما توانست یک بار دیگر مخاطب را با حقهها و شعبده بازیها غافلگیر کند. شعبدههایی که این بار تحت عنوان ذهن خوانی و منتالیسم مطرح میشد و ترکیبی از اجرای صحنهای، بازیهای نمایشی و تئاتری و تکنیکهای روان شناسی برای حدس ذهنی مخاطب بود و حتی تعامل او با مخاطب و پرسیدن از او و بعد نمایش جواب از پیش مشخص شده توانست مخاطب را به هیجان و شگفتی وادارد.
آنقدر که نه تنها زندگی خودش که نگاه به شعبده بازی را به قبل و بعد از «عصر جدید» تقسیم کرد و حتی در فصل بعد از او هم کسی پیدا نشد که بتواند روی دست او بلند شود و به همان میزان طراحیهای او مخاطب را جذب کند.
همزمان با سال جدید فتحیروشن آیتمی در مسابقه «سیم آخر» نوروزی ارائه کرد که در قالب آن هر شب یکی از همین شعبدههای منتالیستی خود را برای مخاطب نمایش داد و بعد تکنیکهای برخی از این ذهن خوانیها را برای مخاطب رو کرد.
به همین مناسبت گفتگویی با او ترتیب دادیم که درباره شعبده، تکنیکها و اصلاً اینکه ذهن خوانی میکند یا حقه میزند حرف بزند. گفتگویی که حین آن تلاش دارد تا رموز کاری خود را خیلی هم لو ندهد. هرچند روی تکنیکی و علمی بودن ذهن خوانی تاکید دارد، اما مهمترین عنصر رودست زدن به مخاطب را غافلگیری و تحت تأثیر قرار دادنش میداند و به همین دلیل است که وقتی میخواهد برایمان با همان وسایل روی میز مثل میکروفن و گوشی همراه و یک قندان شعبده و ذهن خوانی کند وقتی حس میکند ممکن است تحت تأثیر قراردادن یا غافلگیری اولیه از بین برود آن را به موقعیتی دیگر موکول میکند. با این حال خودش پر از انرژی است و تا آخر به طراحی موقعیتی حتی «خبری» برای خوانندگان خبرگزاری مهر فکر میکند و در نهایت وعدهاش برای وقتی دیگر میافتد.
متن زیر گفتگو با مرد مرموز شعبده بازی و ذهن خوانی ایران است.
* به نظر شما سال ۱۴۰۰ چطور خواهد بود؟ اگر بخواهید پیشبینی کنید؟
ترجیح میدهم اتفاقات را پیشبینی نکنم و روند طبیعی جلو برود، ولی امیدوارم سال بهتری شود. پارسال میگفتیم امیدواریم کرونا برود، اما کل دنیا را گرفت، اصلاً بحث ایران نیست و همه جا فکر میکردند زودگذر است و سال ۹۹ را که رد کردیم اوضاع بدتر هم شد! ولی امیدوارم وضعیت رو به بهبود برود.
* این سوال را معمولاً چقدر از شما میپرسند و شما چگونه قانع شأن میکنید که قرار نیست آینده را پیشبینی کنید؟
من میگویم هیچکس نمیداند فردا چه اتفاقی رخ میدهد، اگر هم کسی بداند (که من سوادش را ندارم بدانم چه کسی میداند) به درجهای از کشف و شهود و علم رسیده است که اولاً در دست ما نیست ثانیاً هیچکس به این راحتی اعلام نمیکند که بلد است چنین کاری را انجام دهد. کسی هم که چنین حرفی را بزند و مخصوصاً اگر بحث مالی را هم به میان بیاورد مشخص است که قطعاً دارد دروغ میگوید.
* در کل چقدر ممکن است شما را با فالگیر اشتباه بگیرند؟
شاید اوایل این اتفاق رخ میداد، ولی بعد از «عصر جدید» و صحبتهایی که شد دیگر چنین ذهنیتی وجود ندارد.
* میتوان گفت شما اکنون سلبریتی شعبدهبازها هستید؟
نمیدانم، ولی فکر میکنم جزو شعبدهبازهای شناخته شده هستم.
* چقدر زندگی بعد از «عصر جدید» برای خود شما فرق کرد؟
خیلی متفاوت شد، من قبل از آن هم برنامه تلویزیونی داشتم و کار میکردم، اما تفاوتش بعد از «عصر جدید» این بود که جلوی در هیأت، بیمارستان، عروسی، مدرسه، خانه و در هر فضای کاری، همه به من لطف داشتند و بابی برای گفتگو باز میشد.
* چقدر دوست داشتند از زندگی شما بدانند و چقدر کنجکاو بودند یک شعبده برایشان نشان دهید؟
هول میشدند، اول میگفتند کجا این کار را یاد گرفتی و بعد همزمان میخواستند یک شعبده برایشان انجام دهم و بعد باز درباره آن سوال میپرسیدند. (میخندد) و این برخورد جذاب بود. من معتقدم وقتی دیوید کاپرفیلد از دیوار رد شد و تلویزیون ایران در برنامه «دیدنیها» آن را نشان داد، در مقام قیاس، کارش راحتتر از کاری بود که من اینجا بخواهم سر یک میز انجام دهم. کاری که در یک نمای باز و یا لانگ شات صورت میگیرد، خیلی موارد را میتوان در آن مخفی کرد. از نور و رنگ و موارد دیگر میتوان کمک گرفت، ولی در کاری که در فاصله نزدیک صورت میگیرد هیچ کاری نمیتوانی انجام دهی.
* در واقع در صورت اول بیشتر میشود حقه زد؟
راحتتر و بیشتر میشود...
* بالاخره شما شعبدهباز هستید یا منتالیست و ذهنخوان؟
مثل این است که بپرسید بالاخره ورزش میکنید یا بسکتبالیست هستید؟ من بسکتبالیستی هستم که ورزش میکنم. ذهنخوانی و منتال هم شاخهای از شعبده است. در ایران شعبده را به همان گل و کبوتر و خرگوش میشناسند، ولی این بخش، شعبده صحنه نام دارد. کاری که با میز انجام میشود را میگویند شعبده رومیزی یا حضوری و کار من را ذهن خوانی و کنترل ذهن مینامند.
* چرا ما این مدل را در شعبدهبازهای دیگر نمیبینیم؟
آنها بیشتر همان شعبده صحنه یا گل و کبوتر را انتخاب کردهاند یا کارهای بزرگ و خطاهای تصویر که به آنها ایلوژن گفته میشود. هرکسی رشتهای را انتخاب میکند. البته قبلاً به این شکل بود که فرد یک شعبده صحنه انجام میداد، یک شعبده حضوری با تماشاگر و آخر هم یک حرکت منتال میزد. اما من جزو اولین کسانی بودم که مستقیماً این رشته را انتخاب کردم تا فقط ذهنخوانی کنم و به تدریج این مسئله جا افتاد که هرکسی رشتهای اختصاصی را انتخاب کند.
* دنیا در این زمینه به چه سمتی حرکت میکند؟
دنیا ۱۰ سال زودتر از ایران به سمت منتال رفت و تب ذهنخوانی همه جا را گرفت. البته فضا خیلی متفاوت است، شوهای بزرگی در دنیا اتفاق میافتد که فرد کارهای نمایشی انجام میدهد درحالیکه اگر همان فرد اگر بخواهد به «عصر جدید» بیاید، من به عنوان بازبین فیلم میگویم این حقهها برای ایران مناسب نیست.
* مثال میزنید چرا مناسب نیست؟
مثلاً همه ما دیدهایم که شعبده باز دستمال میاندازد یک کبوتر ظاهر میکند و این کبوتر را به پنج عدد افزایش میدهد. همین اتفاق در آمریکا بلیت میفروشد و مردم برای تماشای آن میروند، اما در ایران اگر انجام شود مردم میگویند این کار را صد بار دیدهایم و در عروسی هم چنین کسی را دعوت نمیکنند.
* چرا برای ما قدیمی شده است، ولی آنجا نه؟
خیلی پیشرفتهایم (میخندد) مسئله فضای کلی فرهنگی است، مثل غذای تند هندی یا ماهی خام آسیای شرقی که با طبع ما نمیخواند.
* آیا تکنیکهایی که بلدید تعداد دارد؟
یک الفبای کلی دارد که اگر کسی بلد باشد میتواند با آن کلمه و بعد جمله سازی کند، ولی تعداد نمیتوان گفت. مهم این است که پایه کار را فرد بلد باشد.
* معمولاً صاحبان برخی مشاغل مثل هنرمندان ممکن است شغل خود را به دلیل مصائب و چالشهایی که دارد به دیگری پیشنهاد نکنند شما چقدر این حرفه را پیشنهاد میکنید؟
اگر واقعبینانه نگاه کنیم شعبده را به عنوان حرفهای برای درآمد اصلی پیشنهاد نمیکنم با اینکه خودم وقتی سوم راهنمایی بودم میگفتم این کار عشق من است و باید از آن پول دربیاورم و با خودم میگفتم بالاخره میتوانم، نه بالاخره نمیتوانید! اگر واقعبینانه نگاه کنیم، نمیشود. مثل این است که من بگویم بالاخره به کره ماه میروم درحالیکه به طور مثال دندان خراب دارم یا جاذبه برای من خوب نیست.
با این حال شعبده ویژگیهایی هم دارد که توصیهاش میکنم. به رشد ذهن و دید باز کمک میکند. زاویه نگاهی که شعبدهباز دارد در زندگی کمکش میکند. به بچهها هم خیلی کمک میکند. من به یک خیریه معلولین رفتم که در آنجا پسری بود که نمیتوانست قاشق به دست بگیرد. من برای او شعبده اجرا میکردم علاقمند شد و آنقدر کار کرد که این اتفاق برای او مثل فیزیوتراپی شد و بعد از مدتی مرا خبر کردند و دیدم قاشق را اگرچه سخت، اما خودش میگیرد و غذا میخورد. خیلی جاها میتوان از شعبده استفاده کرد، درآمد هم دارد، اما نمیتوان روی آن حساب باز کرد.
* میتوان پرسید درآمد شما چقدر است؟
خیر سوال بعدی (ابتدا با شوخی جواب منفی میدهد و میخندد، اما بلافاصله جواب را ادامه میدهد) درآمد من به زمان بستگی دارد. اگر در ماه محرم و صفر بپرسید میگویم شاید به طور مثال و به فرض بگویم یک میلیون تومان، چون برنامهای است که فعلاً در حال ضبط است، اما در مناسبتها و شب عید باشد شاید پنج میلیون باشد.
* بیشتر به خاطر اجراها و استیجهایی است که میروید؟
بله آموزش هم هست، اما درآمد کمی دارد و ترجیح این است که شغلی اصلی باشد.
* خود شما به شغل دیگری فکر میکنید؟
من شغل دیگری قبل از عصر جدید داشتم. من گرافیک میخواندم و بر همان اساس مارکتینگ میکردم. عصر جدید باعث شد تصمیم بگیرم دو سال همه چیز را متوقف کنم و فقط درآمدی برای همان ۲ سال بگذارم و روی برنامه «عصر جدید» تمرکز کنم؛ که سالی که گذشت آخرین ۲ سال من بود و چند وقتی است شروع کردهام و کار قبلیام را دارم ادامه میدهم. نه به این دلیل که درآمد شعبده بد باشد برای اینکه خیالم راحت باشد.
* هدف خاصی داشتهاید که در این ۲ سال به آن برسید؟
یکی این بود که بگویم شعبده هنر علمی است و با خرافات و صرفاً اجرای عروسی متفاوت ست. اتفاق جذابی هم هفته اول اسفند برایم رخ داد. رویدادی جهانی به نام «هفته آگاهی از مغز» وجود دارد که در ایران زیر نظر نهاد ریاست جمهوری برگزار میشود. سیاوش صفاریان پور به واسطه رابطهای که داشت لطف کرد و از من دعوت کرد تا میزبان باشم. در این مراسم کسانی صحبت میکردند که دکترا یا تحصیلات عالیه خود را در سالهای ۱۳۲۵ یا ۱۳۳۰ گرفتهاند و من میزبان شده بودم. اسم این هفته شد «مغز شعبده باز» که ایهام دارد و مغزی که خودش شعبده باز است یا مغز یک شعبده باز از آن برداشت میشود. آنجا صحبت شد که قضیه علمی است و ارتباط این داستان با علم یکی از هدفها بود.
* گفتید زاویه دید را هم عوض میکند در این مورد هم میتوانید مثال بزنید؟
یک شعبده باز وقتی سکهای را میگیرد و مثلاً در دست راستش میگذارد همه نگاهها به همان دست میرود و بعد او میتواند در دست چپ کاری انجام دهد. یا مثلاً میگویند دیوید کاپرفیلد چگونه از دیوار رد شده است و فکر میکنند او خودش را به روح تبدیل کرده و قلبش را نگه داشته است. اما وقتی تکنیک را متوجه میشوند میبینند این کار به سادگی انجام گرفته است. همین زاویه دید کمک میکند آدمها مشکلات زندگی را حل کنند. درواقع شعبده زاویه دید را عوض میکند راهکار نشان نمیدهد.
من در کاری که داشتم به مشکل برخوردیم. من خودم جملهای دارم که میگویم شعبده باز خوب کسی است که با سادهترین راه بتواند بیشترین هیجان را ایجاد کند یعنی اتفاقی خیلی ساده رقم بزنم، اما بازخورد عجیب بگیرم. آنجا هم همه دنبال این بودند که مشکل را سخت و پیچیده حل کنند. ماجرا به یک اپلیکیشن برمیگردد و توضیحش کمی پیچیده است. با این حال در این اپ قرار بود وقتی گزینهای انتخاب میشود نرم افزار یک مورد را بررسی کند و این مساله به مشکل خورده بود در آن صفحه و سادهترین راه این بود که آن گزینه را به یک صفحه قبلتر بیاوریم.
* این نکتهای که میگویید بیشتر از تکنیکهای شعبده بازی صرفاً شما را به فکر کردن واداشته بود.
بله شما همیشه به این فکر میکنید که راه دومی هم وجود دارد. یعنی اگر این در قفل شده است شکستن آن و تلاش برای باز کردن یک راه است و راه دیگر هم این است که زنگ بزنید تا کسی از بیرون در را باز کند. ذهن تمرین میکند که راههای مختلف را امتحان کند.
* فکر کردن برای شعبدهها انرژی زیادی میگیرد؟
انرژی فکری میگیرد، ولی جذاب است.
* چه تمرینی برای خود دارید؟
قبلاً تکنیکهایی داشتم که مثلاً یک میکروفن قرمز چطور آبی میشود، اما الان همه آنها را کنار گذاشتهام و میگویم چطور میشود این میکروفن با پایه کلاً به میز تبدیل میشود. یک مساله هیجانانگیز برای خودم تعریف میکردم و داستانی عجیب برای خودم میگفتم و بعد میگفتم چطور به این برسم. یعنی کار تغییر کرده است اول هدف را تعیین میکنم و بعد فکر میکنم چطور به آن برسم.
* هرکسی که جلوی شما باشد باید نگران باشد که ذهنش را میخوانید؟
بله (میخندد) یک اتاق دربسته را در نظر بگیرد که عدهای آنجا نشستهاند. وقتی غافلگیر میشویم در باز میشود و شاید نگاه من هم به سمت در بپرد و تحت تاثیر آن اتفاق قرار میگیریم. اما اگر دوربین مداربسته جلوی ما باشد یا حواسمان باشد وقتی کسی هم در را باز کند غافلگیر نمیشویم بخشی از تحت تاثیر قرار دادن در شعبده هم همین غافلگیری است. ذهن وقتی غافلگیر شود همه درهایش باز است تا منتالیست حمله کند و هر کاری میخواهد انجام دهد.
* چه کاری هست که دوست دارید انجام دهید و به عنوان یک هدف در نظر دارید؟
خیلی وقت پیش دوست داشتم کاری انجام دهم؛ زمانی که دیوید کاپرفیلد برج آزادی آمریکا را ناپدید کرد من هم میخواستم این کار را با برج میلاد انجام دهم منتها نشد هماهنگی پلیس راهور، ناجا، نیروی انتظامی و… را لازم داشت. من میخواستم سالن روباز بزنیم و در حضور تماشاگران پارچهای جلوی آنها بیاید و بیفتد و ببینند دیگر برج میلاد در تهران نیست و بعد دوباره آن را ببینند. اما این چند وقت چیزی که در ذهنم بود و تاکنون هم مطرح نکردهام و الان میگویم این است.
ستونهای پرچم را همه هموطنان ما در ایران دیدهاند. ستونهای فلزی که در همه ایران وجود دارد. ستونی در ارتفاع یک ساختمان چند طبقه و بالای آن جسمی مثل یک آکواریوم شیشهای باشد و بعد من بروم داخل آن و به شکل ایستاده بدون خواب و خوراک در حدود ۷ شبانه روز بمانم تا نمادی برای تشکر از کادر پزشکی باشد که این روزها بی وقفه در پست خود هستند. این را هیچ جا مطرح نکرده بودم و چند ماهی به آن فکر میکردم، به اینکه انجامش دهم یا نه.
* تمرین هم داشتهاید؟
بله دو کار را تمرین کردهام که کسی ندیده است؛ یکی این کار را تمرین کردهام و یکی ماندن در قالب یخی در زمان طولانی مثل هشت ساعت تا ۲۴ ساعت.
* در کجا؟
در جایی که برف بود. این را هم برای علمی بودن کار بگویم که اولاً این اتفاقات حتماً باید زیر نظر پزشک انجام شود. دیوید بلین یک شعبده باز خارجی است، او نفس خود را در آکواریوم در زمان زیادی حبس و رکوردی برای گینس ثبت کرد. اصلاً به این فضا کاری ندارم که از تکنیک و حقه استفاده کرد یا واقعاً این کار را انجام داد.
* خب اصل ماجرا یا سوال همین است که بدن میتواند معجزهای کند یا حقهای در کار است؟
آن شخص به طور مثال گفت ۱۲ دقیقه و شاید پزشک بگوید بدن تا ۷ دقیقه میتواند زیر آب بماند و او به طور مثال پنج دقیقه را حقه زده است. با این حال مساله این است که او خودش را به یک جایی رسانده است. مثلاً شما میدانید که در ارتفاعات اکسیژن رقیق میشود درحالیکه او خود را به ارتفاعات رساند و مدتی طولانی تحت نظر پزشک آنجا ماند و اکسیژن رقیق تنفس کرد و به اکسیژن رقیق عادت کرد. بدن عادت میکند در شرایط مختلف. حتی فضانوردهایی که از ایستگاه فضایی برمیگردند به دلیل جاذبه قدشان بلند میشود.
* چقدر برای خود شما اتفاقات غیرممکن بوده که امکانپذیر شده است و چقدر این حرفه میآموزد که همیشه میتوان به آنچه میخواهید برسید؟
ما فوتبالیستهایی مثل علی دایی و علی کریمی داریم یا افرادی، چون دیوید بکام را داریم که ثروتمند و موفق هستند. نسبت این چند نفر را به فوتبالیستهایی که به جایی نرسیدهاند در نظر بگیرید. نمیتوان همیشه به کسانی که جلوی چشم هستند نگاه کرد. اگر شعبدهبازان موفق کل دنیا را ببینیم چند نفر بیشتر نیستند دیوید کاپرفیلد، کریس انجل و دیوید بلین و یکی دو نفر دیگر هستند. یک نکته که به نظر من خیلی مهم است این است که بحث روان شناسی زرد را باید کنار بگذاریم اینکه اگر به چیزی فکر کنید به آن میرسید و اگر روی تابلو بنویسید حتماً سال دیگر به آن میرسید.
اکثر ما در کودکی ترس از دست دادن والدین را داشتهایم و اگر قرار بود هرچه به آن فکر میکنیم به آن میرسیدیم الان باید دوسوم جمعیت جهان پدر و مادر خود را از دست داده بود. در «عصر جدید» هر پنج نفر به اول شدن فکر میکردند، ولی یک نفر اول میشود، در خیلی از جاهای دیگر هم همینطور است و خواسته و هدف ما باید یکی باشد. امیدوار بودن خیلی خوب است، اما باید سراغ چیزهایی رفت که در مسیر شماست و درباره آن تحقیق کردهاید و میدانید میتوان به آن رسید و بعد ته ته خط را ببینید و امیدوارانه و بلندپروازانه و پرتلاش به سمتش حرکت کنید. اما سراغ اهداف اشتباهی نروید، چون سرخورده میشوید و دنبال چیزهایی شبیه اینکه چطور در یک شب موفق شویم؟ یا راز پولدار شدن در ۲۰ دقیقه چیست نباشیم.
سعید فتحی روشن با حضورش در «عصر جدید»، اما توانست یک بار دیگر مخاطب را با حقهها و شعبده بازیها غافلگیر کند. شعبدههایی که این بار تحت عنوان ذهن خوانی و منتالیسم مطرح میشد و ترکیبی از اجرای صحنهای، بازیهای نمایشی و تئاتری و تکنیکهای روان شناسی برای حدس ذهنی مخاطب بود و حتی تعامل او با مخاطب و پرسیدن از او و بعد نمایش جواب از پیش مشخص شده توانست مخاطب را به هیجان و شگفتی وادارد.
آنقدر که نه تنها زندگی خودش که نگاه به شعبده بازی را به قبل و بعد از «عصر جدید» تقسیم کرد و حتی در فصل بعد از او هم کسی پیدا نشد که بتواند روی دست او بلند شود و به همان میزان طراحیهای او مخاطب را جذب کند.
همزمان با سال جدید فتحیروشن آیتمی در مسابقه «سیم آخر» نوروزی ارائه کرد که در قالب آن هر شب یکی از همین شعبدههای منتالیستی خود را برای مخاطب نمایش داد و بعد تکنیکهای برخی از این ذهن خوانیها را برای مخاطب رو کرد.
به همین مناسبت گفتگویی با او ترتیب دادیم که درباره شعبده، تکنیکها و اصلاً اینکه ذهن خوانی میکند یا حقه میزند حرف بزند. گفتگویی که حین آن تلاش دارد تا رموز کاری خود را خیلی هم لو ندهد. هرچند روی تکنیکی و علمی بودن ذهن خوانی تاکید دارد، اما مهمترین عنصر رودست زدن به مخاطب را غافلگیری و تحت تأثیر قرار دادنش میداند و به همین دلیل است که وقتی میخواهد برایمان با همان وسایل روی میز مثل میکروفن و گوشی همراه و یک قندان شعبده و ذهن خوانی کند وقتی حس میکند ممکن است تحت تأثیر قراردادن یا غافلگیری اولیه از بین برود آن را به موقعیتی دیگر موکول میکند. با این حال خودش پر از انرژی است و تا آخر به طراحی موقعیتی حتی «خبری» برای خوانندگان خبرگزاری مهر فکر میکند و در نهایت وعدهاش برای وقتی دیگر میافتد.
متن زیر گفتگو با مرد مرموز شعبده بازی و ذهن خوانی ایران است.
* به نظر شما سال ۱۴۰۰ چطور خواهد بود؟ اگر بخواهید پیشبینی کنید؟
ترجیح میدهم اتفاقات را پیشبینی نکنم و روند طبیعی جلو برود، ولی امیدوارم سال بهتری شود. پارسال میگفتیم امیدواریم کرونا برود، اما کل دنیا را گرفت، اصلاً بحث ایران نیست و همه جا فکر میکردند زودگذر است و سال ۹۹ را که رد کردیم اوضاع بدتر هم شد! ولی امیدوارم وضعیت رو به بهبود برود.
* این سوال را معمولاً چقدر از شما میپرسند و شما چگونه قانع شأن میکنید که قرار نیست آینده را پیشبینی کنید؟
من میگویم هیچکس نمیداند فردا چه اتفاقی رخ میدهد، اگر هم کسی بداند (که من سوادش را ندارم بدانم چه کسی میداند) به درجهای از کشف و شهود و علم رسیده است که اولاً در دست ما نیست ثانیاً هیچکس به این راحتی اعلام نمیکند که بلد است چنین کاری را انجام دهد. کسی هم که چنین حرفی را بزند و مخصوصاً اگر بحث مالی را هم به میان بیاورد مشخص است که قطعاً دارد دروغ میگوید.
* در کل چقدر ممکن است شما را با فالگیر اشتباه بگیرند؟
شاید اوایل این اتفاق رخ میداد، ولی بعد از «عصر جدید» و صحبتهایی که شد دیگر چنین ذهنیتی وجود ندارد.
* میتوان گفت شما اکنون سلبریتی شعبدهبازها هستید؟
نمیدانم، ولی فکر میکنم جزو شعبدهبازهای شناخته شده هستم.
* چقدر زندگی بعد از «عصر جدید» برای خود شما فرق کرد؟
خیلی متفاوت شد، من قبل از آن هم برنامه تلویزیونی داشتم و کار میکردم، اما تفاوتش بعد از «عصر جدید» این بود که جلوی در هیأت، بیمارستان، عروسی، مدرسه، خانه و در هر فضای کاری، همه به من لطف داشتند و بابی برای گفتگو باز میشد.
* چقدر دوست داشتند از زندگی شما بدانند و چقدر کنجکاو بودند یک شعبده برایشان نشان دهید؟
هول میشدند، اول میگفتند کجا این کار را یاد گرفتی و بعد همزمان میخواستند یک شعبده برایشان انجام دهم و بعد باز درباره آن سوال میپرسیدند. (میخندد) و این برخورد جذاب بود. من معتقدم وقتی دیوید کاپرفیلد از دیوار رد شد و تلویزیون ایران در برنامه «دیدنیها» آن را نشان داد، در مقام قیاس، کارش راحتتر از کاری بود که من اینجا بخواهم سر یک میز انجام دهم. کاری که در یک نمای باز و یا لانگ شات صورت میگیرد، خیلی موارد را میتوان در آن مخفی کرد. از نور و رنگ و موارد دیگر میتوان کمک گرفت، ولی در کاری که در فاصله نزدیک صورت میگیرد هیچ کاری نمیتوانی انجام دهی.
* در واقع در صورت اول بیشتر میشود حقه زد؟
راحتتر و بیشتر میشود...
* بالاخره شما شعبدهباز هستید یا منتالیست و ذهنخوان؟
مثل این است که بپرسید بالاخره ورزش میکنید یا بسکتبالیست هستید؟ من بسکتبالیستی هستم که ورزش میکنم. ذهنخوانی و منتال هم شاخهای از شعبده است. در ایران شعبده را به همان گل و کبوتر و خرگوش میشناسند، ولی این بخش، شعبده صحنه نام دارد. کاری که با میز انجام میشود را میگویند شعبده رومیزی یا حضوری و کار من را ذهن خوانی و کنترل ذهن مینامند.
* چرا ما این مدل را در شعبدهبازهای دیگر نمیبینیم؟
آنها بیشتر همان شعبده صحنه یا گل و کبوتر را انتخاب کردهاند یا کارهای بزرگ و خطاهای تصویر که به آنها ایلوژن گفته میشود. هرکسی رشتهای را انتخاب میکند. البته قبلاً به این شکل بود که فرد یک شعبده صحنه انجام میداد، یک شعبده حضوری با تماشاگر و آخر هم یک حرکت منتال میزد. اما من جزو اولین کسانی بودم که مستقیماً این رشته را انتخاب کردم تا فقط ذهنخوانی کنم و به تدریج این مسئله جا افتاد که هرکسی رشتهای اختصاصی را انتخاب کند.
* دنیا در این زمینه به چه سمتی حرکت میکند؟
دنیا ۱۰ سال زودتر از ایران به سمت منتال رفت و تب ذهنخوانی همه جا را گرفت. البته فضا خیلی متفاوت است، شوهای بزرگی در دنیا اتفاق میافتد که فرد کارهای نمایشی انجام میدهد درحالیکه اگر همان فرد اگر بخواهد به «عصر جدید» بیاید، من به عنوان بازبین فیلم میگویم این حقهها برای ایران مناسب نیست.
* مثال میزنید چرا مناسب نیست؟
مثلاً همه ما دیدهایم که شعبده باز دستمال میاندازد یک کبوتر ظاهر میکند و این کبوتر را به پنج عدد افزایش میدهد. همین اتفاق در آمریکا بلیت میفروشد و مردم برای تماشای آن میروند، اما در ایران اگر انجام شود مردم میگویند این کار را صد بار دیدهایم و در عروسی هم چنین کسی را دعوت نمیکنند.
* چرا برای ما قدیمی شده است، ولی آنجا نه؟
خیلی پیشرفتهایم (میخندد) مسئله فضای کلی فرهنگی است، مثل غذای تند هندی یا ماهی خام آسیای شرقی که با طبع ما نمیخواند.
* آیا تکنیکهایی که بلدید تعداد دارد؟
یک الفبای کلی دارد که اگر کسی بلد باشد میتواند با آن کلمه و بعد جمله سازی کند، ولی تعداد نمیتوان گفت. مهم این است که پایه کار را فرد بلد باشد.
* معمولاً صاحبان برخی مشاغل مثل هنرمندان ممکن است شغل خود را به دلیل مصائب و چالشهایی که دارد به دیگری پیشنهاد نکنند شما چقدر این حرفه را پیشنهاد میکنید؟
اگر واقعبینانه نگاه کنیم شعبده را به عنوان حرفهای برای درآمد اصلی پیشنهاد نمیکنم با اینکه خودم وقتی سوم راهنمایی بودم میگفتم این کار عشق من است و باید از آن پول دربیاورم و با خودم میگفتم بالاخره میتوانم، نه بالاخره نمیتوانید! اگر واقعبینانه نگاه کنیم، نمیشود. مثل این است که من بگویم بالاخره به کره ماه میروم درحالیکه به طور مثال دندان خراب دارم یا جاذبه برای من خوب نیست.
با این حال شعبده ویژگیهایی هم دارد که توصیهاش میکنم. به رشد ذهن و دید باز کمک میکند. زاویه نگاهی که شعبدهباز دارد در زندگی کمکش میکند. به بچهها هم خیلی کمک میکند. من به یک خیریه معلولین رفتم که در آنجا پسری بود که نمیتوانست قاشق به دست بگیرد. من برای او شعبده اجرا میکردم علاقمند شد و آنقدر کار کرد که این اتفاق برای او مثل فیزیوتراپی شد و بعد از مدتی مرا خبر کردند و دیدم قاشق را اگرچه سخت، اما خودش میگیرد و غذا میخورد. خیلی جاها میتوان از شعبده استفاده کرد، درآمد هم دارد، اما نمیتوان روی آن حساب باز کرد.
* میتوان پرسید درآمد شما چقدر است؟
خیر سوال بعدی (ابتدا با شوخی جواب منفی میدهد و میخندد، اما بلافاصله جواب را ادامه میدهد) درآمد من به زمان بستگی دارد. اگر در ماه محرم و صفر بپرسید میگویم شاید به طور مثال و به فرض بگویم یک میلیون تومان، چون برنامهای است که فعلاً در حال ضبط است، اما در مناسبتها و شب عید باشد شاید پنج میلیون باشد.
* بیشتر به خاطر اجراها و استیجهایی است که میروید؟
بله آموزش هم هست، اما درآمد کمی دارد و ترجیح این است که شغلی اصلی باشد.
* خود شما به شغل دیگری فکر میکنید؟
من شغل دیگری قبل از عصر جدید داشتم. من گرافیک میخواندم و بر همان اساس مارکتینگ میکردم. عصر جدید باعث شد تصمیم بگیرم دو سال همه چیز را متوقف کنم و فقط درآمدی برای همان ۲ سال بگذارم و روی برنامه «عصر جدید» تمرکز کنم؛ که سالی که گذشت آخرین ۲ سال من بود و چند وقتی است شروع کردهام و کار قبلیام را دارم ادامه میدهم. نه به این دلیل که درآمد شعبده بد باشد برای اینکه خیالم راحت باشد.
* هدف خاصی داشتهاید که در این ۲ سال به آن برسید؟
یکی این بود که بگویم شعبده هنر علمی است و با خرافات و صرفاً اجرای عروسی متفاوت ست. اتفاق جذابی هم هفته اول اسفند برایم رخ داد. رویدادی جهانی به نام «هفته آگاهی از مغز» وجود دارد که در ایران زیر نظر نهاد ریاست جمهوری برگزار میشود. سیاوش صفاریان پور به واسطه رابطهای که داشت لطف کرد و از من دعوت کرد تا میزبان باشم. در این مراسم کسانی صحبت میکردند که دکترا یا تحصیلات عالیه خود را در سالهای ۱۳۲۵ یا ۱۳۳۰ گرفتهاند و من میزبان شده بودم. اسم این هفته شد «مغز شعبده باز» که ایهام دارد و مغزی که خودش شعبده باز است یا مغز یک شعبده باز از آن برداشت میشود. آنجا صحبت شد که قضیه علمی است و ارتباط این داستان با علم یکی از هدفها بود.
* گفتید زاویه دید را هم عوض میکند در این مورد هم میتوانید مثال بزنید؟
یک شعبده باز وقتی سکهای را میگیرد و مثلاً در دست راستش میگذارد همه نگاهها به همان دست میرود و بعد او میتواند در دست چپ کاری انجام دهد. یا مثلاً میگویند دیوید کاپرفیلد چگونه از دیوار رد شده است و فکر میکنند او خودش را به روح تبدیل کرده و قلبش را نگه داشته است. اما وقتی تکنیک را متوجه میشوند میبینند این کار به سادگی انجام گرفته است. همین زاویه دید کمک میکند آدمها مشکلات زندگی را حل کنند. درواقع شعبده زاویه دید را عوض میکند راهکار نشان نمیدهد.
من در کاری که داشتم به مشکل برخوردیم. من خودم جملهای دارم که میگویم شعبده باز خوب کسی است که با سادهترین راه بتواند بیشترین هیجان را ایجاد کند یعنی اتفاقی خیلی ساده رقم بزنم، اما بازخورد عجیب بگیرم. آنجا هم همه دنبال این بودند که مشکل را سخت و پیچیده حل کنند. ماجرا به یک اپلیکیشن برمیگردد و توضیحش کمی پیچیده است. با این حال در این اپ قرار بود وقتی گزینهای انتخاب میشود نرم افزار یک مورد را بررسی کند و این مساله به مشکل خورده بود در آن صفحه و سادهترین راه این بود که آن گزینه را به یک صفحه قبلتر بیاوریم.
* این نکتهای که میگویید بیشتر از تکنیکهای شعبده بازی صرفاً شما را به فکر کردن واداشته بود.
بله شما همیشه به این فکر میکنید که راه دومی هم وجود دارد. یعنی اگر این در قفل شده است شکستن آن و تلاش برای باز کردن یک راه است و راه دیگر هم این است که زنگ بزنید تا کسی از بیرون در را باز کند. ذهن تمرین میکند که راههای مختلف را امتحان کند.
* فکر کردن برای شعبدهها انرژی زیادی میگیرد؟
انرژی فکری میگیرد، ولی جذاب است.
* چه تمرینی برای خود دارید؟
قبلاً تکنیکهایی داشتم که مثلاً یک میکروفن قرمز چطور آبی میشود، اما الان همه آنها را کنار گذاشتهام و میگویم چطور میشود این میکروفن با پایه کلاً به میز تبدیل میشود. یک مساله هیجانانگیز برای خودم تعریف میکردم و داستانی عجیب برای خودم میگفتم و بعد میگفتم چطور به این برسم. یعنی کار تغییر کرده است اول هدف را تعیین میکنم و بعد فکر میکنم چطور به آن برسم.
* هرکسی که جلوی شما باشد باید نگران باشد که ذهنش را میخوانید؟
بله (میخندد) یک اتاق دربسته را در نظر بگیرد که عدهای آنجا نشستهاند. وقتی غافلگیر میشویم در باز میشود و شاید نگاه من هم به سمت در بپرد و تحت تاثیر آن اتفاق قرار میگیریم. اما اگر دوربین مداربسته جلوی ما باشد یا حواسمان باشد وقتی کسی هم در را باز کند غافلگیر نمیشویم بخشی از تحت تاثیر قرار دادن در شعبده هم همین غافلگیری است. ذهن وقتی غافلگیر شود همه درهایش باز است تا منتالیست حمله کند و هر کاری میخواهد انجام دهد.
* چه کاری هست که دوست دارید انجام دهید و به عنوان یک هدف در نظر دارید؟
خیلی وقت پیش دوست داشتم کاری انجام دهم؛ زمانی که دیوید کاپرفیلد برج آزادی آمریکا را ناپدید کرد من هم میخواستم این کار را با برج میلاد انجام دهم منتها نشد هماهنگی پلیس راهور، ناجا، نیروی انتظامی و… را لازم داشت. من میخواستم سالن روباز بزنیم و در حضور تماشاگران پارچهای جلوی آنها بیاید و بیفتد و ببینند دیگر برج میلاد در تهران نیست و بعد دوباره آن را ببینند. اما این چند وقت چیزی که در ذهنم بود و تاکنون هم مطرح نکردهام و الان میگویم این است.
ستونهای پرچم را همه هموطنان ما در ایران دیدهاند. ستونهای فلزی که در همه ایران وجود دارد. ستونی در ارتفاع یک ساختمان چند طبقه و بالای آن جسمی مثل یک آکواریوم شیشهای باشد و بعد من بروم داخل آن و به شکل ایستاده بدون خواب و خوراک در حدود ۷ شبانه روز بمانم تا نمادی برای تشکر از کادر پزشکی باشد که این روزها بی وقفه در پست خود هستند. این را هیچ جا مطرح نکرده بودم و چند ماهی به آن فکر میکردم، به اینکه انجامش دهم یا نه.
* تمرین هم داشتهاید؟
بله دو کار را تمرین کردهام که کسی ندیده است؛ یکی این کار را تمرین کردهام و یکی ماندن در قالب یخی در زمان طولانی مثل هشت ساعت تا ۲۴ ساعت.
* در کجا؟
در جایی که برف بود. این را هم برای علمی بودن کار بگویم که اولاً این اتفاقات حتماً باید زیر نظر پزشک انجام شود. دیوید بلین یک شعبده باز خارجی است، او نفس خود را در آکواریوم در زمان زیادی حبس و رکوردی برای گینس ثبت کرد. اصلاً به این فضا کاری ندارم که از تکنیک و حقه استفاده کرد یا واقعاً این کار را انجام داد.
* خب اصل ماجرا یا سوال همین است که بدن میتواند معجزهای کند یا حقهای در کار است؟
آن شخص به طور مثال گفت ۱۲ دقیقه و شاید پزشک بگوید بدن تا ۷ دقیقه میتواند زیر آب بماند و او به طور مثال پنج دقیقه را حقه زده است. با این حال مساله این است که او خودش را به یک جایی رسانده است. مثلاً شما میدانید که در ارتفاعات اکسیژن رقیق میشود درحالیکه او خود را به ارتفاعات رساند و مدتی طولانی تحت نظر پزشک آنجا ماند و اکسیژن رقیق تنفس کرد و به اکسیژن رقیق عادت کرد. بدن عادت میکند در شرایط مختلف. حتی فضانوردهایی که از ایستگاه فضایی برمیگردند به دلیل جاذبه قدشان بلند میشود.
* چقدر برای خود شما اتفاقات غیرممکن بوده که امکانپذیر شده است و چقدر این حرفه میآموزد که همیشه میتوان به آنچه میخواهید برسید؟
ما فوتبالیستهایی مثل علی دایی و علی کریمی داریم یا افرادی، چون دیوید بکام را داریم که ثروتمند و موفق هستند. نسبت این چند نفر را به فوتبالیستهایی که به جایی نرسیدهاند در نظر بگیرید. نمیتوان همیشه به کسانی که جلوی چشم هستند نگاه کرد. اگر شعبدهبازان موفق کل دنیا را ببینیم چند نفر بیشتر نیستند دیوید کاپرفیلد، کریس انجل و دیوید بلین و یکی دو نفر دیگر هستند. یک نکته که به نظر من خیلی مهم است این است که بحث روان شناسی زرد را باید کنار بگذاریم اینکه اگر به چیزی فکر کنید به آن میرسید و اگر روی تابلو بنویسید حتماً سال دیگر به آن میرسید.
اکثر ما در کودکی ترس از دست دادن والدین را داشتهایم و اگر قرار بود هرچه به آن فکر میکنیم به آن میرسیدیم الان باید دوسوم جمعیت جهان پدر و مادر خود را از دست داده بود. در «عصر جدید» هر پنج نفر به اول شدن فکر میکردند، ولی یک نفر اول میشود، در خیلی از جاهای دیگر هم همینطور است و خواسته و هدف ما باید یکی باشد. امیدوار بودن خیلی خوب است، اما باید سراغ چیزهایی رفت که در مسیر شماست و درباره آن تحقیق کردهاید و میدانید میتوان به آن رسید و بعد ته ته خط را ببینید و امیدوارانه و بلندپروازانه و پرتلاش به سمتش حرکت کنید. اما سراغ اهداف اشتباهی نروید، چون سرخورده میشوید و دنبال چیزهایی شبیه اینکه چطور در یک شب موفق شویم؟ یا راز پولدار شدن در ۲۰ دقیقه چیست نباشیم.