سعید راد: خارج از ایران هیچ خبری برای هنرمندان نیست+ فیلم
سعید راد بازیگر سینما و تلویزیون گفت: هیچوقت خارج از کشور چمدانهایم را باز نکردم؛ برای اینکه میدانستم جای من اینجاست! آنها فقط میخواهند یک شماره بدهند و ارق ملیتان را بگیرند! جالب است که حاتمیکیا از من پرسید "مگر تو جبهه بودی؟!".
سعید راد بازیگر سینما و تلویزیون گفت: هیچوقت خارج از کشور چمدانهایم را باز نکردم؛ برای اینکه میدانستم جای من اینجاست! آنها فقط میخواهند یک شماره بدهند و ارق ملیتان را بگیرند! جالب است که حاتمیکیا از من پرسید "مگر تو جبهه بودی؟!".
سعید راد از جمله بازیگرانی است که خیلی دیر وارد تلویزیون شد؛ برخی ترجیحشان این است که صرفاً در سینما بمانند، اما برای راد شرایط بهگونهای دیگر بود؛ خودش دلیل این اتفاق را فیلمنامه مناسب و دغدغهای که بهدنبالش در فیلمنامههای تلویزیون میگردد، میداند؛ این اتفاق و دغدغه در «ترور خاموش» برای او فراهم شد؛ چون با چشم خودش ددمنشیهای مواد مخدر با انسانها را دیده و همیشه دوست داشته است فریاد بزند که "این ستاد مبارزه با مواد مخدر را در خانوادهها شکل دهید، وگرنه باید منتظر ترورهای خاموش باشیم".
نقش «دکتر صفایی» در کارنامه راد متفاوت است؛ با او درباره این نقش و تجربه جدید گفتوگویی صورت دادیم که البته بحث به مسائل دیگر از جمله تعصب عجیب و غریب آقای بازیگر به دفاع مقدس و ساخت آثار متعدد و عمیق در این حوزه هم کشیده شد. جالب است که «سعید راد» در نقش «دکتر سعید صفایی» سعی کرده تصویری متفاوت از یک مسئول به نمایش بگذارد، بنابراین آنچه در چهره او به نمایش گذاشته شده همانی است که خودش هم به آن تأکید میکند: «دغدغه و همدلی».
سعید راد در جریان گفتوگو از مسئولین و دستاندرکاران امر میخواهد «از نمایش عمیق فیلمهای سینمایی و تلویزیونی در رابطه با دفاع مقدس به توسعه اخلاق در جامعه برسید»؛ این بازیگر تصریح میکند «همواره بر این نکته تأکید دارم که به سینمای دفاع مقدس اعتقاد ویژه دارم و از فیلمسازان همیشه درخواست کردهام این حوزه را جدی بگیرند چون در آن روزها، اخلاق، ایثار و مودت و همراهی را بهچشم خودم دیدم».
اگر در سالروز دفاع مقدس به کارنامه سعید راد خوب توجه کنیم، قابل تأمل است؛ کارهای پروداکشن و تأثیرگذار و ماندگار دفاع مقدسی(!)، فیلمهایی با مضمون ارزشمند و شاخص و پرفروشِ دفاع مقدس مثل عبور از «میدان مین»، «عقابها»، «دوئل»، «چ» و... .
"راد" خیلی نسبه به دوران دفاع حساسیت و ارق عجیبی دارد؛ با شور و شعف راجع به دوران هشت سال دفاع مقدس حرف میزند؛ این حرارت را در گفتوگوی با او متوجه شدم و مخاطبین هم در مشروح مصاحبه خواهند دید که چقدر این بازیگر دغدغهمند، نقشش در «ترور خاموش» را انتخاب کرده و چقدر به انتخاب از روی دغدغه و درست انتخاب کردن اعتقاد ویژه دارد؛ چقدر از کارهای آپارتمانی و نخنمای سینمایی و تلویزیونی رنج میبرد و از کلاسهای بدون سرمنزل بازیگری انتقاد میکند.
ناگفته نماند که "راد" در جریان گفتوگو به هجرت ناخواستهاش و ماجرای علاقه برخی از بازیگران به گرفتن «گرینکارت» و اقامت طولانی در کشورهای خارجی نیز پرداخت.
*پس از سریال «در چشم باد» حضور دوبارهتان در سریالی امنیتی و سیاسی بهنام «ترور خاموش» جالب توجه است، از سریال جدیدتان در تلویزیون شروع کنید، چرا «ترور خاموش» را انتخاب کردید؟
یادم میآید زمانی که احمد معظمی (کارگردان) درباره طرحِ «ترور خاموش» با من صحبت کرد در راه شمال بودم؛ گفتم «نوشته در اختیار من قرار دهید»، خیلی اهلِ اینترنت و فضای مجازی نیستم که روی سایت و اینترنت بخوانم؛ در جریان کار قرار گرفتم و تا اواسط متن را خواندم، به احمد زنگ زدم و گفتم: «من هستم! چون در وهله اول کارگردان و جنس کار و سلیقهاش را میشناختم و «ساعت صفر» را با او انجام داده بودم؛ تنها چیزی که از «احمد معظمی» خواستم این بود که روی بازیگرها تأمل و دقت داشته باشد؛ چون دیدم سریال، کار پُر پرسوناژی است و باید از بازیگرهای کاربلد بهره ببرد.
متأسفانه برخی از بازیگرهای ما فقط میخواهند باشند و این پُرکاری و هرکاری کردن باعث میشود بهمرور جنس بازیگری را از بازیگر بگیرد؛ اما احمد در جریان تولید به این نکات فنی توجه کرد و بهخاطر رعایت مسائل مالی، کیفیت را فدا نکرد؛ شنیدهام مردم هم در این مدت کم، با سریال ارتباط برقرار کردهاند و بازخوردهای خوبی داشته است.
بله، آن مهاجرتی که من داشتم و قرار نبود بروم؛ من همیشه گفتهام، هیچوقت خارج از کشور چمدانهایم را باز نکردم؛ برای اینکه میدانستم جای من اینجاست؛ برای فیلم «زنگی و رومی» ناصر تقوایی به ایران برگشتم که متأسفانه آن اثر ساخته نشد؛ در همان حالوهوا «احمدرضا درویش» پیشنهاد «دوئل» را به من داد و باعث شد بمانم و کارهای دیگری انجام دهم؛ برای تلویزیون «در چشم باد» مسعود جعفریجوزانی را کار کردم و در فاز سوم سریال «سرزمین کهن» کمال تبریزی هم بودم و متوجه نشدم که چرا در تلویزیون پخش نشد.
نقش «تیمسار فلاحی» را در «چ» ابراهیم حاتمیکیا بازی کردم؛ من همیشه پیشنهادهای زیادی داشته و دارم، منتها دغدغه داشتم که نقش دکتر «ترور خاموش» را بازی کنم. گاهی در تلویزیون از این دست فیلمها ساخته میشد، یا برنامهای بود که نشان میداد معتادها و قاچاقچیها را گرفتهاند و کنار دیوار گذاشتهاند، همیشه دلم بهدرد میآمد که؛ چرا؟ مملکت ما ثروتمند است و جوانهای خوبی هم داریم؛ جوانهایی که در 8 سال دفاع مقدس نشان دادند که چه پیشینهای دارند؛ آن جنگ اصلاً شوخی نیست! متأسفانه نمیدانم چرا به عمق این جنگ پرداخته نشد و همواره به کارهای "آرتیستیکی" بسنده شد.
اینها همه دغدغههایی بود که داشتم؛ وقتی فیلمنامه «ترور خاموش» را خواندم، دیدم «دکتر سعید صفایی» چه شخصیت و کاراکتر خوبی است؛ کسی که تئوریسین است و این نظریه را دارد کهاگر جوانها در آغوش پدرها و مادرهایشان بزرگ شوند، هیچ قاچاقچی در دنیا نمیتواند مواد مخدر در دستانشان بگذارد؛ این تِز، تِزِ بزرگی است؛ اما آیا انجام میشود؟
اصلاً نباید با معضلی چون «اعتیاد» شوخی کرد!
من با «احمد معظمی» و بازیگران و عوامل کار صحبت کردم و گفتم این تِز، اتفاقی نیست که صبح سرصحنه بیایید و با یک حسوحال معمولی به سرانجام برسد؛ این کار شناخت میخواهد؛ حتی آن کسی که نقش قاچاقچی را بازی میکند باید بداند چهکاری انجام میدهد؛ باید درک کند امثالِ این قاچاقچیها چه بلایی سر این مملکت و جوانهایش میآورند؛ اصلاً نباید با این اتفاقات و معضلی چون «اعتیاد» شوخی کرد!
هیچ سرانه ورزشی برای دانشآموز ما در نظر نگرفتهاند
درآمد مواد مخدر در دنیا از نفت بیشتر است؛ اینجا باید جلوی پیشروی در مصرف و بازار عرضه و تقاضایش را گرفت؛ اما نسبت به این جلوگیری و آموزش و پرورش، سهلانگاری و غفلت شده است، میدانید سرانه مصرف هر دانشآموز برای ورزش چقدر است؟ سرانهای درنظر گرفته نشده و این خندهدار است! متأسفانه ما سمینار و همایش زیاد برگزار میکنیم، اما نتیجه عملی در بر ندارد.
مسئول ما باید درست سرپرستی و مدیریت کند
اصلاً دغدغه دانشآموزان ما این نیست که چه لباسی بپوشند و از کجا و چه سرمنزلهایی رشد کنند، در صورتی که باید رشد و تعالی، مقصد غایی دانشآموز ما از کلاس اول دبستان باشد؛ از یک بافت اجتماعی مطمئن و پدر و مادر باصلابت و بالندهای برخوردار باشد؛ تمام کسانی که مسئولند، در این راستا تلاش کردهاند، اما باید درست سرپرستی و مدیریت شود.
خارج از کشور خبری نیست!
*شما حدوداً دو دهه ایران نبودید، فستیوالهای مختلفی را دیدهاید؛ در آن سوی مرزها چه میگذرد که برخی از هنرپیشگان تازهوارد در سینما اصرار و تمایل شدیدی به گرفتن «گرین کارت» و اقامت طولانیمدت در خارج از کشور دارند؟
رویاست...! واقعاً ما نمیدانیم کجا هستیم! از مَنِ 20 سال خارج از کشور زندگی کرده بپرسید هیچ خبری نیست! میخواهند یک شماره به شما بدهند همه ارق ملی و غیرتتان را میگیرند؛ شک نکنید! من آنجا کاری که نبایست را انجام دادم؛ در تاکسی رانندگی کردم و هیچ اباهی هم نیست برایم که بگویم چون باید زندگی میکردم؛ نه با پول رفته بودم و نه سواد آنچنانی داشتم؛ تازه دکترهای ایرانی هم در آنجا بخواهند ماندگار شوند چندین بار در معرض امتحان قرار میگیرند و تازه میگویند «رفوزهای». چرا؟ چون ما برای جایی هستیم که آشناست و نامش «ایران» است.
نام «خلیجفارس» را میآوریم یک ارق ملی خوبی میآید
وقتی میگوییم «خلیج فارس» یک ارق ملی خوبی در وجودمان شکل میگیرد؛ وقتی میبینید به یک جایی میخواهند تجاوز کنند و یا هواپیمای ما را یک جایی زدهاند یک کاری میخواهید انجام دهید؛ این ارق و تعصب و عشق را از مردم نگیرند! مردم ما آنقدر با غیرت و با همت هستند؛ لطفاً فقط موقع انتخابات این لقب را به مردم ما ندهند؛ از هیچ کوششی برای بالندگی و حلِّ مشکلات این مردم دریغ نکنند و باید سرمایهگذاری ویژهای شود.
از مَنِ 20 سال خارج از کشور زندگی کرده بپرسید هیچ خبری نیست! میخواهند یک شماره به شما بدهند همه ارق ملی و غیرتتان را میگیرند؛ شک نکنید!آیا مردم به نظرِ سلبریتیها، رأی میدهند؟
*متأسفانه در این انتخاباتی که شما به آن اشاره دارید بسیاری از سلبریتیها به گونههای دیگری با آن همراه میشوند و حتی کمپین تشکیل میدهند...
من قبول نمیکنم اینها عادی باشد؛ این اتفاقات نمایشی و «شو» است! مثلاً شما فکر میکنید من بروم آنجا شعار بدهم مردم میگویند چون «سعید راد» گفته برویم و به فلان شخص و جریان رأی بدهیم؛ این طور نیست که به خودشان سنجاق میکنند این یک مُد و رویهای شده!! در هیچ کجای دنیا اینطور نیست. یک هنرپیشهها و کارگردانهای خیلی خوبی هستند که خیلی هم با سلیقه کار میکنند و مورد تأیید مردم هستند؛ ولی نمیدانم وقتی میخواهند یک جایی را افتتاح کنند اگر اینها نباشند افتتاح نمیشود؟ ممکن است تأثیری داشته باشند اما اینکه درصدی بگویند چون فلان سلبریتی به موضع سیاسی اطمینان کرده پس درست میگوید؛ اینطور نیست و قبول ندارم.
آرامآرام این مسائل حذف میشود؛ متأسفانه گرفتاریهایی که مردم برای زندگی دارند گرفتاریهای کمی نیست؛ اگر این گرفتاریها حل شود، به قول آن جمله مصطلح «سفره خانوادهها حداقل معیشت را داشته باشد و مردم صبحها با جنگ اعصاب از خانه بیرون نیایند و خیالشان راحت باشد، مهربانی و موّدت را به خانه میبرند و فرزند این جامعه درست و اصولی رشد میکند؛ اما امروز فرزندانی هستند که دغدغه نهار ظهرشان را دارند؛ به شهرستانها بروید و ببینید چه خبر است.»
ماجرای زخمیآوردن از جبهه و کنایه ابراهیم حاتمیکیا
*برایم جالب بود که در مقطعی جنگ را تجربه کردید؛ دو ماه هم در جبهه جنوب بودید و خواندم که در انتقال هموگلوبین و بانک خون مورد نیاز بیمارستانها هم کمکهایی انجام دادید؛ از این حضور اگر خاطرهای دارید یا نکتهای دارید بفرمایید.
ما برای یک کاری به اهواز رفته بودیم، ماشین را هم گِل زده بودم؛ کوپن بنزین هم گرفتم و رفتم استانداری که مرکز ستاد جنگ بود کاری داشتم، وقتی با این جوانها مواجه شدم گفتم کجا دارید میروید؟ رفتم آنجا اتفاقا از بچههای آقای چمران بودند؛ بعدها در سر پروژه «چ» حاتمیکیا آقایی آمده بود که من را آنجا دید و گفت «فلانی جبهه یادت هست!» آقای حاتمیکیا گفت: مگر شما هم در جبهه بودید؟ گفتم: چرا فکر میکنید من نبودم؟ گفت: چه کمکی کردی؟ گفتم: سوسنگرد پاتک زده بودند من با همان ماشین گِلزده، زخمی میآوردم؛ این یک وظیفه اخلاقی است.
در این شرایط ما احتیاج به یک سلبریتی نداریم
اگر ما در یک سرزمین زندگی میکنیم باید در همهچیز شریک باشیم؛ در مصیبتها و بحرانهای مردم هم شریک باشیم و مردم ما ثابت کردند که شریک همه این اتفاقات و شرایط هستند؛ شما ببینید سیل و زلزله که میآید، مردم در میدان هستند؛ در این شرایط ما احتیاج به یک سلبریتی نداریم، احتیاج به سعید راد نداریم مردم خیلی از ما جلوتر هستند.