استرس چالش نیست
گزاره دوم
حسن روانشید| اولین قسمت این یادداشت درباره جایگاه استرس در دانش آموزان، نوجوانان، جوانان و دانشجویان بود و روند تحقیقات انجامشده توسط یک جامعهشناس پیرامون آثار مثبت آن بهتفصیل و مستدل گفته شد تا در این گزاره به ادامه آن بپردازیم. «جرمی جیمیسون» استاد روانشناسی دانشگاه راچستر آمریکا امیدوار بود که این پیام احساس اضطراب اتفاقاً مفید است و حتی میتواند کارایی فرد را افزایش دهد که همینطور هم شد زیرا دانشجویانی که این مداخله تغییر ذهنیت را دریافت کرده بودند نسبت به گروه کنترل، امتیاز بالاتری را در این آزمون آزمایشی به دست آورند و از مهمتر اینکه هیچ دلیلی وجود نداشت بخواهند فکر کنند این تفاوت امتیاز و نمره به خاطر تفاوت توانایی در ریاضیات بوده است. آنهایی که بهطور تصادفی در گروهی بودند که ممکن بود مداخله را دریافت کنند یا نه آن دو گروه نیز تفاوتی در نمره استعداد تحصیلی یا معدل دانشکده نداشتند که به نظر میرسید دانشجویان به علت پذیرش افکارشان توانستهاند بهتر عمل کنند. اما یک توضیح احتمالی دیگر هم برای نمرههای بالاتر افرادی که آن پیام دلگرمکننده را شنیده بودند وجود داشت، اگر بهجای اینکه به آنها کمک شود از استرس خودشان بهره ببرند، صرفاً آنها را آرام میکرد! به خاطر این امکان دوباره از افراد قبلی یک نمونه بزاق بعد از آزمون گرفتند که اگر مداخله دانشجویان را صرفاً آرام کرده بود و ازنظر جسمی هم آرام شده بودند، میبایست سطح هورمونهای استرس در خونشان پایینتر از سطح هورمونها در نمونه بزاق قبل از امتحان باشد و از طرفی، اگر مداخله به آنها کمک کرده باشد از حالت برانگیختگی خود استفاده مفید کنند، سطح هورمونهای استرس باید بالا باشد، حتی افزونتر از قبل از آزمون، پاسخ این سوأل در نمونه بزاق نهفته بود زیرا گروهی که مداخله تغییر ذهنیت را دریافت کرده بودند سطح «آلفا آمیلاز» بزاقشان بالاتر بود که «آلفا آمیلاز» معیاری برای فعالیت سیستم سمپاتیک در اثر استرس است. «آلیسون وود بروکس» استاد دانشکده بازرگانی هاروارد وقتی این سوأل را پرسید که تصور کنید برای سازمانی کار میکنید که صدها کارمند دارد و شما باید برای همه گروههای ارائهای داشته باشید، درحالیکه مدیرعامل و همه اعضاء هیئتمدیره سازمان هم حاضر هستند، شما در طول هفته در انتظار این سخنرانی نگرانید و تپش قلب دارید و کف دستان عرق کرده و دهانتان خشک شده است چه میکنید؟ اکثر پاسخها چنین بود: «۹۱ درصد افراد بهترین شیوه را آرام بودن و تمدد اعصاب اعلام کردند». این جوابی است که اکثر جامعه به آن معتقدند اما آیا درست است یا غلط؟ یعنی بهترین راهکار برای داشتن بازده تحتفشار همین است یا بهتر است از اضطراب استقبال کرد و آن را با آغوش باز پذیرفت؟«آلیسون وود بروکس» برای پیدا کردن جواب این سوأل، آزمایشی را طراحی کرد تا به بعضی از افرادی که سخنرانی داشتند بگوید آرامش اعصاب داشته و ریلکس باشند و مرتباً با خودشان تکرار کنند «من آرام هستم» و به گروهی گفت برای اینکه بتوانید از استرس استقبال کنید و آن را بپذیرید با خودتان تکرار کنید «من هیجانزده هستم» اما هیچیک از این راهکارهای ابداعی «آلیسون وود» نتوانست اضطراب را از بین ببرد که هر دو گروه همچنان قبل از شروع سخنرانی عصبی بودند. درحالیکه شرکتکنندگانی که با خودشان تکرار کرده بودند «هیجانزدهاند» احساس میکردند بهتر میتوانند برای افراد حاضر سخنرانی خوب داشته باشند زیرا حاضران سخنرانیهای هیجانزده را شایستهتر و مطمئنتر و بانفوذتر از افرادی که تلاش میکردند آرام باشند، ارزیابی مینمودند که آنها با یک تغییر ذهنیت توانسته بودند اضطرابشان را به انرژی تبدیل کنند و به آنها کمک میکرد تحتفشار و استرس همچنان کارایی داشته باشند. مطمئناً در این زمینه نیز نهادهای مسئول باید بپذیرند نهتنها دانش آموزان بلکه دانشجویان و حتی مدیرانی که برای انجام کاری انتخاب میشوند باید خود را آماده کنند تا بتوانند مکنونات قلبی و اهداف تبیین شده در درون را بهراحتی و در جمع ابراز نمایند که امروز یکی از مشکلات مبتلابه در میان مدیران ارشد و میانی همین صنف آشکار است و میطلبد سازمان اداری و استخدامی کشور این شرط را نیز در گزینشهای آینده خود مدنظر داشته باشد.
ادامه دارد