املای نانوشته
در یکی از محلات قدیمی شهر اقامت دارد که همان خانه پدری است و هنوز هم روی پا مانده، تا چند سال پیش شلوغی خودش را داشت اما با فوت هریک از بزرگان محل اقامتگاه این خانواده توسط وارثان به ثمن بخس در اختیار بسازوبفروشها گذاشته شد تا به تخریب آن پرداخته
در یکی از محلات قدیمی شهر اقامت دارد که همان خانه پدری است و هنوز هم روی پا مانده، تا چند سال پیش شلوغی خودش را داشت اما با فوت هریک از بزرگان محل اقامتگاه این خانواده توسط وارثان به ثمن بخس در اختیار بسازوبفروشها گذاشته شد تا به تخریب آن پرداخته و ضمن بهرهمندی از تخفیفهای برقرارشده جهت بازسازی بافت تاریخی درآمد افزوده قابلتوجهی به جیب بزنند. از آن زمان به بعد خانوادههای قدیم و ساکنان بهجامانده روی خوش ندیدند زیرا آرامش آنها توسط تیمهای تخریب و سازنده به هم میخورد. هر شب یکی دو بنا به دست بلدوزرها و بیلهای مکانیکی سپرده میشدند تا پس از منهدم کردن این یادگارهای ارزنده خاک آنها به صف طویل از کامیونها و کمپرسیها سپرده شود که علاوه بر تولید گردوخاک در محیط زندگی، صداهای مهیب آنها خواب را از ساکنان آن ازجمله کسانی که خستهوکوفته از کار روزانه بازگشته تا شبی را آسوده طی کنند و برای فردا آمده کنند، میربود که تنها در زمان کوتاه از خروسخوان تا دمیدن سپیده امکان چشم بر هم گذاشتن داشته باشند و پسازآن بهسرعت لباس پوشیده و درحالیکه همچنان خستهوکوفتهاند بهسوی محل کار بروند و ناچار باشند بهمنظور
رعایت شیوهنامهها و همچنین فرار از تبعات آلودگی هوا، ماسک بزنند! رادیوی همیشه روشن خودرو خبر از فرونشستهای مداوم در سطح شهر میداد تا روح آزرده کسانی را که اینگونه صبح کاری را که آغاز کردهاند، آزردهتر کند. این شهروند خسته از بیخوابی و دلآزرده از گرانی بازار و نگران از آلودگی هوا و ابتلا به کرونا و این روزها آنفلوانزا که صبحانه نخورده از خانه بیرون آمده، در مسیر خود به دنبال یک نانوایی خلوت میگردد درحالیکه باید آش گرمی هم برای صبحانه دیگر همکاران تهیه کند زیرا امروز نوبت اوست تا میزبان باشد، اما با صفهای طویل در برابر نانوایی و طباخی مواجه میشود که تنها راه چاره را در این میبیند تا از سوپرمارکت نان ماشینی بستهبندی و پنیر و کره و مربا خریداری کند که میداند با اعتراض همکاران مواجه خواهد بود. زیرا آنها در انتظار صبحانهای گرم با نان تازه از تنور درآمده هستند. برنامه صدای شهر رادیو اعلام میکند انتهای خیابانی که در آن در حال تردد است به دلیل فعالیتهای عمرانی مسدود میباشد و حالا این شهروند خسته و بریده است که ناچار میشود دور بزند تا از مسیری دیگر بهسوی محل کار خود برود. احساس رخوت شدیدی دارد
زیرا هر شب زمانی که از کار برمیگردد نیت میکند دوش آبگرمی بگیرد اما همچنان با افت شدید فشار شبکه روبروست و چون در خانههای قدیمی برقراری سیستم و نصب پمپ پرهزینه است بهناچار با همان فشار پایین انتقال آب مدارا میکند و دوش گرفتن را به وقت دیگری میسپارد. یادش میآید که امروز باید سه برگ قبض آب، برق و گاز را پرداخت نماید اما به علت قطع شبکهها از طریق گوشی این امکان نیست و ناچار است در مقابل یکی از عابر بانکها توقف نماید که ازدحام موجود نشان از آن دارد شب گذشته یارانهها واریز شده و امروز هم نمیتوان امیدی به پیدا کردن عابر بانک خلوت داشت. دیروز قصد خرید سه عدد مرغ به سفارش اهل منزل را داشت اما وقتی به رقمی نزدیک شصت هزار تومان برخورد کرد و پیش خود گفت، حباب است و فردا ارزان میشود، اما امروز که در حال گذر و پشت ترافیک چراغقرمز بیاختیار چشم به تابلوی پشت شیشه یک مرغ فروشی میافتد و متوجه میشود خط قرمز شصت هزار تومان در حال رسیدن به هفتاد هزار تومان است همانگونه که سکه و ارز هم در رقابت با یکدیگر کورس دادهاند! بنابراین پیش خود حساب میکند بهتر است بازهم از سویا و لوبیاچیتی برای تأمین پروتئین کمک بگیرد
درحالیکه قیمت این دو نیز پا بهپای گوشت و مرغ درحرکت میباشد. حالا به اولین سوپرمارکت در مسیر میرسد که نانش تمام شده و دومین هم اعلام میکند باید با کارتبانکی از نانواییها تهیه کند و درنهایت موضوع صبحانه همکاران را با سه بسته نان ساندویچی و یک بسته پنیر ختم به خیر میکند که البته ناچار باشد غرولندهای آنها را نیز به جان بخرد و باید یادش نرود امروز حتما پس از بیرون آمدن از محل کار در نزدیکترین پمپ، بنزین بزند و الا در میانه راه خواهد ماند. حالا تقریبا به نزدیکی اداره رسیده اما خودرو خاموش میشود که انگار فکر راننده را خوانده و همانجا اخطار تخلیه باک را میدهد تا کارمند خسته و وامانده و کم آورده ناچار شود کیفدستی و پلاستیک خرید صبحانه همکاران گرسنه را نزدیک یک کیلومتر به دوش بکشد و وقتی به محل کار میرسد با دستگاه حضوروغیاب خاموش روبرو باشد زیرا چهلوپنج دقیقه تأخیر دارد تا امروز را در گزارش پایان ماه بدون حقوق کار کند درحالیکه همکاران گرسنه چپچپ به او نگاه میکنند و بهاتفاق اربابرجوع عصبی با چشمهای خود مطالبه گر هستند و او در دل با خود اینگونه نجوا میکند: املای نانوشته غلط ندارد!
ادامه دارد