گفت و گو با «حمید صفت» درباره‌ی قتل ناپدری‌اش

رپر معروف دیروز صبح با دستبند و لباس زندان در دادسرای جنایی حاضر شد تا درباره ماجرای قتل پدرخوانده اش توضیح دهد. او در دادسرا گفت که قصدش تنها ترساندن مقتول بود.

روزنامه هفت صبح: رپر معروف دیروز صبح با دستبند و لباس زندان در دادسرای جنایی حاضر شد تا درباره ماجرای قتل پدرخوانده اش توضیح دهد. او در دادسرا گفت که قصدش تنها ترساندن مقتول بود. او می گوید من به عمد مقتول را کتک نزدم و تنها یک ضربه با گلدان به صورتش زدم و از ضربه های دیگری که به گیجگاه مقتول وارد شده است خبر ندارم. این خواننده معروف رپ قرار بود در یک کار نمایشی با نام «لامبورگینی» بازی کند که کنسل شد.

همین سه هفته پیش بود که آمده بود کنار اشکان خطیبی نشسته بود در مصاحبه مطبوعاتی تئاتر لامبورگینی. هر چند دست آخر با دخالت ارشاد فرصت حضور در این نمایش را از دست داد. پیش از این هم در شبکه های اجتماعی کارهایش را دیده بودیم. رپ هایی می خواند که در آن درباره زلف یار و بی وفایی و لعنت به این زندگی حرفی نبود. سعی کرده بود مفاهیم دیگری را وارد ترانه رپ کند. حتی مفاهیم ارزشی و انقلابی را. با آن ریش بلند و موهای کوتاه و هیکل تنومند.
می شد پیش بینی کرد که به زودی وارد جرگه خوانندگان رسمی شود. می شد پیش بینی کرد که با صدای خوبش و سبک دینامیک ترانه هایش طرفداران فراوانی را جذب کند. اما سرنوشت شکل دیگری عمل کرد. حالا او یک متهم به قتل است که در لحظه ای از خشم و جنون کنترل خود را از دست داد و با یک گلدان کریستال به شوهر مادرش ضربه ای وارد کرد. حالا به هر بهانه ای که باشد. حتی در دفاع از مادر. او کاری را کرد که نمی توان توجیهی برای آن یافت. خواننده خوش آتیه موسیقی رپ حالا به دنیای تاریکی ها قدم گذاشته است. می گوید قصد کشتن نداشته است. گفت و گوی ما با او را در حین بازپرسی دیروز بخوانید.


24 مردادماه ماموران کلانتری145 ونک در جریان یک فقره درگیری خانوادگی در خیابان شیخ بهایی قرار گرفتند. آن ها با حضور در محل مضروب 66 ساله با هویت هوشنگ را به بیمارستان فیروزگر منتقل کردند. روز شنبه بود که با اعلام مرگ مشکوک هوشنگ، ماجرای مرگ مشکوک به قاضی سجادی منافی آذر اعلام شد و پرونده ای در این زمینه در شعبه سوم دادسرای جنایی تشکیل شد.
هوشنگ لحظه مرگ عامل فوت خود را پسرش معرفی کرد. پسر او که خواننده معروفی بود به زودی در کلانتری 145 در حالی که قصد داشت پیگیری کارهای ناپدری اش باشد دستگیر شد. این خواننده معروف اگرچه در ابتدا منکر هرگونه شرکت داشتن در قتل ناپدری اش بود 4 ساعت بعد از زمان دستگیری در اداره آگاهی به قتل اعتراف کرد و گفت: به خانه رفته بودم که دیدم هوشنگ در حال کتک زدن مادرم است و یک لحظه از خود بیخود شدم و ضرباتی به او زدم اما فکر نمی کنم که عامل قتل او من باشم. به این ترتیب متهم بازداشت تا این که دیروز صبح در شعبه سوم دادسرای جنایی حضور یافت و به سوالات بازپرس پرونده پاسخ داد.

چند سال داری؟

24 ساله هستم.

شغلت چیست؟

خواننده هستم و تازگی ها داشت کارم می گرفت که درگیر این حادثه شدم. قرار بود بازیگر شوم. قرار بود تئاتر بازی کنم. قرارهای زیادی در زندگی ام داشتم که بی قرار شدند.

با مقتول چه نسبتی داشتی؟

همسر مادرم بود. هوشنگ کلا مرد خشن و تندخویی بود. حتی در آلمان هم مادرم را کتک می زد که با این حال مادرم به ما چیزی از ماجرا نمی گرفت اما خب از عکس هایی که مادرم در سفر می گرفت همه چیز قابل تشخیص بود و برای مثال معلوم بود که پای چشم مادرم کبود شده است. حتی یک بار پسر خودش را که ایران آمده بود با چاقو تهدید کرد.

آن موقع صبح همیشه خانه بود؟

بله. او کاری در ایران نداشت و من چند بار به او گفته بودم که این تندخویی هایت از همین بی کارت است. به او می گفتم بیرون برو. کاری در یک بنگاه بگیر و مشاور املاک شود اما توجهی نمی کرد و فقط در همان آلمان یک مغازه عتیقه فروشی داشت. این آخری ها هم در آلمان بود و یک ماهی می شد که به ایران آمده بود. هوشنگ بیماری های زیادی هم داشت و امکان دارد به دلیل همان بیماری ها فوت شده باشد. او هپاتیت سی داشت. یک سوم کلیه اش نابود شده بود.

در خانه ناپدری ات زندگی می کردی؟

خیر من فقط وسایلم را آنجا نگه می داشتم. آن روز هم برادرم از آلمان زنگ زد و گفت که برو خانه حاج خانم کتک خورده است. مثل اینکه شب واقعه هوشنگ مادرم را کتک زده بود. قبل از آن نیز مادرم با من تماس گرفته و گفته بود که بیا و زری خانم را ببر فرودگاه می خواهد برود آلمان. زری خانم و خانم دیگری از یکی دو روز پیش در خانه ما مهمان بودند. من هم ماشین نداشتم و گفتم من ماشین ندارم خودت ببر.
او هم چیزی نگفت و خودش این کار را انجام داد. من با تماس برادرم تصمیم گرفتم دوباره به او زنگ بزنم و گفتم که می خواهم بیایم لباس هایم را ببرم که او گفت تا قبل از رسیدن مربی آوازم بیا و ببر. من نیز سریع راه افتادم تا بروم آنجا. یکدفعه همین که در را باز کردم دیدم هوشنگ در حال کتک زدن مادرم است.



همان جا قتل رخ داد؟

نه. قتلی در کار نبود. من وارد شدم و در حالی که هوشنگ دست از کتک کاری کشیده بود و یک گوشه مبلی دو نفره نشسته بود گفتم: «حاج آقا مگر به شما نگفته بودم که دیگر حاج خانم را کتک نزنید؟» گفت زدم که زدم خوب کردم. همین شد که من نیز عصبانی شدم یک گلدان کریستالی روی اپن بود آن را برداشتم و یک ضربه با آن به صورتش زدم در حالی که او می خواست بلند شود به گوشه مبل و کمد خورد اما یادم نیم آید که دیگر ضربه ای زده باشم و احتمال دارد ضرباتی که به سرش وارد شده است به دلیل این بوده است که به کمد یا مبل خورده است که در حال بلند شدن طبیعی بود به جایی بخورد اما من به سرش ضربه وارد نکردم و من خودم فکر می کنم که او به دلیل سکته قلبی فوت شده باشد چرا که قلبش نیز مریض بود.

بعد از آن چه شد؟

همسایه ها از سر و صدای ما جمع شده بودند و هوشنگ که بلند شد مادرم آمد و میان من و او قرار گرفت. او می خواست دوباره حاج خانم را کتک بزند که من مانعش شدم و با یک دست دماغ و دهنش را گرفتم تا جایی را نبیند.
بعد از آن به سراغ آشپزخانه رفت تا چاقویی بردارد که باز هم فقط منعش کردم من دیگر حتی به او مشت هم نزدم و شاید در این میان با دستم به صورت سیلی طوری او را زده باشم.

با او دشمنی داشتی؟

خیر. رابطه مان عالی بود. مادرم در حق او خیلی کارهای خیر کرده بود و همیشه وقتی می دیدم او با مادرم بدرفتاری می کند به او می گفتم که یاد روزهای سختی ات هم باش که مادرم از تو مثل یک پرستار دلسوز نگهداری می کرد. در مورد رابطه من و هوشنگ نیز همین را بگویم که من به او مانند یک پدر نگاه می کردم. او را باشگاه می بردم. با هم ورزش می کردیم. آخر او مریضی های زیادی داشت حتما باید تحت مراقبت قرار می گرفت.

اوضاع مالی اش چطور بود و کمی هم از پدر خودت بگو؟

پدر خودم که اصلا ندیدمش و نمی دانم الان کجا هست. او یک کارمند صدا و سیما بود و بعد از طلاق از مادرم از او هیچ خبری ندارم. هوشنگ نیز وضع مالی خوبی نداشت و مدتی بود که به قول خودش کاسبی اش در آلمان نیز خوابیده بود.

واقعا رابطه ات با هوشنگ خوب بود؟

بله. روز قبل از این واقعه من به خانه آمدم و هوشنگ در حمام بود. دیدم که گوشی اش شکسته و خراب شده است. همان جا گوشی اش را برداشتم و به پاساژ پایتخت رفتم و گوشی را برایش تعویض کردم. باور کنید با هم خیلی خوب بودیم. من با این که در مضیقه مالی بودم یک گوشی سامسونگ اندرویدی نو برایش خریدم. خیلی با هم خوب بودیم. در دعوا نیز اگر او خودش به سمت من هجوم نمی آورد درگیری تا این حد شدت نمی گرفت.

بعد از این که درگیری تان تمام شد چه کردی؟

مادرم را از آن جا برداشتم و با هم رفتیم. بعدا از همسایه ها شنیدم که تا دو ساعت درخانه بودند و هم از او مراقبت کردند و هم این که به او آب و غذا دادند اما از آن جایی که حالش بد بود با اورژانس تماس گرفتند و اورژانس نیز دیر به صحنه رسید و او را به بیمارستان فیروزگر برد.
پسر مقتول نیز دو روز پیش به ایران آمد و در حالی که از واقعیت موضوع خبر نداشت با یکی از دوستان پدرم صحبت کرد و او نیز که خودش را سرهنگ معرفی می کرد به پسر مقتول گفته بود اینها برای این که بتوانند به ارث و میراث برسند دست به این کار زده اند. این تهمت ها دروغ است و من خودم تا لحظه آخر پیگیر کارهای مقتول بودم و حتی کارهای دفن و کفنش را نیز خودم پیگیری کردم.

شغل مادرت چه بود؟

او دیپلم الهیات داشت و سخنور بود. مادرم خیلی آبرو داشت و اگر هوشنگ این قدر آبروریزی نمی کرد هیچ وقت کار ما به این جا نمی رسید. هوشنگ همیشه درگیر بود و با همه دعوا می کرد. یک بار پسر مقتول از فنلاند آمده بود و او را ترسانده بود.

حرف آخر؟

بنویسید که فقط می خواستم او را بترسانم که دیگر مادرم را کتک نزند.
ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار