من به زندگی امیدوارم اما اسیدپاشها هیچوقت آرام نمیشوند
چهار سال از آن اسیدپاشی تلخ در اصفهان گذشته است؛ چهار سال گذشته است تا نیمه سیاه زندگی مرضیه ابراهیمی، نیمه سفید دیگری هم به خود بگیرد و حالا یک نمایشگاه عکس سیاه و سفید، روایتگر روزهای بعد از اسیدپاشی است. روزهایی که مرضیه ابراهیمی را به زندگی امیدوار کرده است.
چهار سال از آن اسیدپاشی تلخ در اصفهان گذشته است؛ چهار سال گذشته است تا نیمه سیاه زندگی مرضیه ابراهیمی، نیمه سفید دیگری هم به خود بگیرد و حالا یک نمایشگاه عکس سیاه و سفید، روایتگر روزهای بعد از اسیدپاشی است. روزهایی که مرضیه ابراهیمی را به زندگی امیدوار کرده است.
خبرگزاری آنا : 23 روز از تابستان بیشتر نگذشته بود که زندگی مرضیه درست وسط خیابان توحید به آتش کشیده شد و سوخت. وقتی از سوختن حرف میزنیم گمان هر کسی به سمتی میرود، خانه، ماشین و ... اما هیچ کس حتی برای لحظهای این تصور را ندارد که سوختن با اسید میتواند چه حسی داشته باشد.
حالا 4 سال از آن روزهای کذایی میگذرد، از همان روزهایی که حتی آینهها هم با دختر اصفهانی سر ناسازگای گذاشته بودند چه برسد به چشمهای کنجکاوی که در هر قدم صورت سوخته او را میکاویدند.
امروز تالار تابستان خانه هنرمندان به تصاویر نیم رخ سوخته مرضیه ابراهیمی، یکی از قربانیان اسیدپاشی اصفهان آراسته شده است، تصاویر سیاه و سفیدی که نیمی از امید و شادابی و نیم دیگری از خشونت جامعه را نشان میدهد.
علی رغم اینکه حدود چهارسال از ماجرای اسیدپاشی زنجیرهای در اصفهان میگذرد اما هنوز هویت عاملان بروز این حادثه شناسایی و معرفی نشدند و دیگر مطالبه مرضیه دستگیری اسیدپاشها نیست بلکه او در پی آنست که طرح محدودیت و ممنوعیت خرید و فروش اسید در کشور به نتیجه برسد تا شاید از این طریق مانع دسترسی یک فرد خشمگین به اسید شوند.
مرضیه ابراهیمی یکی از دخترانی است که مهر ماه سال 93 در خیابان توحید اصفهان از سوی دو فرد ناشناس مورد اسیدپاشی قرار گرفت و در این حادثه نیمه چپ صورتش را از دست داد به طوری که چشم و گوش و بخشی از گردنش در اسیدپاشی سوخت. او تاکنون بیش از 30 عمل جراحی صرفا درمانی را روی صورت، چشم، گوش، بینی،گردن، سینه و دست و سایر اجزاء بدنش پشت سر گذاشته است و میگوید: «متاسفانه سوختگی با اسید هیچ وقت بهبودی کامل ندارد و من باید همیشه تحت درمان باشم اما به دنبال عمل زیبایی از جمله ابرو گذاشتن و اصلاح پوست صورتم نیستم زیرا من صورتم را همینگونه که هست پذیرفتم و با آن کنار آمدم.»
مرضیه ابراهیمی 23 مهر ماه سال 93 دقیقا همان روزی که وقت دندانپزشکی داشت و به دنبال جای پارک در خیابان توحید میگشت لحظهای در کنار خیابان توقف کرد و شیشه ماشین را پایین کشید تا هوایی بخورد اما بجای هوا اسید به صورتش پاشیده شد.
او پیش از این حادثه ماما بود و در این رشته فعالیت میکرد اما پس از اسیدپاشی به دلیل عملهای متعدد و عدم حضور مدام در بیمارستان دیگر نتوانست به کار خود ادامه دهد به همین دلیل در آزمایشگاه یک درمانگاه مشغول به کار شد، اما در حین کار هم چهره خود را از مردم و مراجعان به درمانگاه پنهان نکرد و اجازه داد مردم با چهره واقعی او مواجه شوند هرچند به قول مرضیه «عدهای نچ نچ میکردند و هنگام عبور از کنارم روی خود را از من برمیگرداندند و حتی کسانی که برای اولین بار مرا میدیدند نگاه معناداری به من داشتند و آخی آخی میکردند. این رفتارها مرا آزار میداد اما سعی کردم جوری با آنها رفتار کنم که مانند یک فرد عادی به من نگاه کنند که بالاخره این اتفاق افتاد و کسانی که روزانه با من در ارتباط هستند به چهره نیم سوخته من طبیعی نگاه میکنند؛ حتی با لبخند به طرفم میآیند و انرژی مثبت میدهند.»
اسیدپاشها تصور میکردند با این کار میتوانند این دختر با نشاط را گوشه نشین، افسرده و از جامعه حذف کنند اما برعکس او تبدیل به یک فعال اجتماعی شد و خواست با رفتارش برای سایر قربانیان اسیدپاشی الگوی ایستادگی و مقاومت شود، او در این مورد میگوید: «حال خوب من به خاطر حمایتهای همسر و خانوادهام بود البته درونم شاد بود که نمیخواستم خودم را زمینگیر کنم از حالت افسرده و منزوی خودم خسته شدم و تصمیم گرفتم که به زندگی عادی و معمولی برگردم.»
مرضیه که حالا با عضویت در انجمن قربانیان اسیدپاشی تلاش میکند مصدومان و قربانیان اسیدپاشی را به زندگی عادی برگرداند در مورد نحوه بازگشت خود به زندگی عادی عنوان میکند: «در خانه ماندن و فاصله گرفتن از کار و اجتماعی باعث شد روز به روز به سمت عصبانیت و افسردگی پیش بروم که این موضوع مرا از پا در میآورد به همین خاطر از سال 95 تصمیم به شروع کار گرفتم، اوایل موقع بیرون رفتن از خانه برای چشم چپم از پد استفاده میکردم اما این کار مانع دیدم میشد به همین خاطر به جایی رسیدم که من نباید خودم را عوض کنم بلکه مردم باید نگاهشان را به من تغییر دهند، به همین خاطر با کمک نگار مسعودی این نمایشگاه را برگزار کردیم تا به مردم نشان دهیم من هم زندگی عادی دارم.»
او هنوز هم مانند روزهای قبل از اسیدپاشی شاداب و پر انرژی است و با لبخند برای بازدیدکنندگان نمایشگاه، ماجرای عکسها را توضیح میدهد و به درخواست هیچ کدام از بازدیدکنندگان نمایشگاه برای ثبت عکس یادگاری نه نمیگوید. در برابر هر تابلو که میایستد حال و هوای آن عکس را روایت میکند و از روزهایی میگوید که تحت عملهای جراحی متعددی قرار میگرفت و داروهای مسکن بسیاری مصرف میکرد، روزهایی که بخاطر بهت و شوک از حادثه اسیدپاشی جرات نداشت از خانه بیرون بیاید و فقط برای طی کردن روند درمان مجبور بود در شهر تردد کند.
مرضیه که طعم تلخ سوختن با اسید را چشیده هنوز رئوف و مهربان است و اسید نتوانسته عطوفت روحش را نابود کند؛ دیگر مطالبهاش از دستگاه قضایی دستگیری و قصاص اسیدپاشها نیست بلکه معتقد است: «اسید پاشها هم مثل ما آدمهای معمولی هستند که فقط نحوه تخلیه روانی و عصبانیت و خشم خود را به درستی یاد نگرفتهاند و ما باید به آنها یاد بدهیم عصبانیت خود به نوع دیگری بروز دهند و همچنین در این راستا باید طرح محدودیت و ممنوعیت فروش اسید در مجلس تصویب شود تا این ماده خطرناک به سادگی در شهر قابل دسترسی نباشد.»
او که بخشی از بدنش در اسید سوخته و از این حادثه آسیب دیده این روزها در جامعه حضور فعال دارد و میگوید: «اسید در جامعه هست خیلی هم سیاه است ولی در کنارش زندگی هم وجود داد فقط ما باید یاد بگیریم به افراد دارای معلولیت و محدودیت جسمی و ظاهری به عنوان یک فرد عادی نگاه کنیم، یادبگیریم که آدمهایی که صورت و شکل و ظاهرشان با دیگران متفاوت است را بپسندیم و تحقیرشان نکنیم و آنها را همانگونه که هستند بپذیریم.»
همه ماجرای این روزها را با هیجان و پر انرژی تعریف میکند اما همین که نوبت به تعریف کردن از روز اسیدپاشی میشود ناگهان برق چشمانش خاموش میشود و میگوید: «تا 6 ماه بعد از اسیدپاشی اصفهان هنوز هم مردم از تردد در شهر و به ویژه خیابان توحید وحشت داشتند و شیشه همه ماشینها در اصفهان بالاست چون هیچ کس جرات ندارد شیشه ماشین را پایین بکشد، بعد از آن ماجرا حتی تا مدتها وقتی مردم مرا میدیدند سوال میکردند مگر این حادثه واقعیت داشت؟ واقعا به تو اسید پاشیدند؟ اما من هنوز هم به خیابان توحید میروم و به خودم میگویم مرضیه تو نباید بترسی بلکه اسیدپاش باید از فعالیت و حضور تو در جامعه بترسد به همین خاطر هنوز هم شیشه ماشینم را پایین میکشم اما دیگر در شهر پیاده روی نمیکنم.»
15 روز زندگی با یک قربانی اسیدپاشی
نگار مسعودی، عکاس و مستندساز اجتماعی در مورد برگزاری این نمایشگاه به خبرنگار آنا میگوید: باتوجه به اینکه سالها روی موضوع اسیدپاشی مطالعه میکردم و اسیدپاشی اصفهان برای من خیلی مهم بود تصمیم گرفتم سراغ قربانیان اسیدپاشی اصفهان بروم و با مستندسازی و عکس زندگی آنها را روایت کنم.
او که برای تکمیل این مجموعه عکس 15 روز با مرضیه ابراهیمی زندگی کرده و در طول این مدت همیشه در کنار مرضیه بوده و تصاویر او را در حین زندگی روزمره ثبت کرده است، ادامه میدهد: مساله اسیدپاشیهای اصفهان برای من خیلی مهم بود ولی در آن سال همه در شوک و بهت و عصبانیت بودیم و این افراد را فراموش کردیم به همین خاطر سعی کردم با عکاسی از زندگی یک قربانی اسیدپاشی به سایر معلولان و قربانیان اسیدپاشی نشان بدهم که زندگی بازهم ادامه دارد.
این عکاس معتقد است: هدف از برگزاری این نمایشگاه بازگشت به زندگی قربانیان اسیدپاشی وآسیبدیدگان اجتماعی است و اینکه سعی داریم با انتشار این تصاویر به مسئولان و نمایندگان مجلس تلنگری بزنیم تا زودتر طرح محدودیت و ممنوعیت فروش اسید در کشور را پیگیری و تصویب کنند تا شاید عصبانیت یک فرد خشمگین با اسیدپاشی تخلیه نشوند و دسترسی به اسید آنهم اسید سولفوریک 98 درصد که قربانیان اسیدپاشی با آن سوختند آنقدر ساده و ارزان نباشد.
مرضیه کم کم آماده میشود که نمایشگاه را ترک کند، قبل از رفتن یک بار دیگر شاید برای هزارمین بار در این روزها به عکسهایش نگاه میکند، آتش امروز برای دختر اصفهانی گلستان شده است، اما خودش فکر میکند اسیدپاشش تا دنیا، دنیاست در آتش میسوزد.
براساس این گزارش، نمایشگاه عکس «سرنوشت تو را بُتی رقم زد که دیگران میپرستیدند» عصر جمعه 8 تیرماه افتتاح و تا پایان روز 19 تیر ماه از ساعت 17 تا 22 در گالری تابستان خانه هنرمندان برپاست.