اتوبوس شب
امشب جاده خیلی خلوته!
مینا عباسپور- اصفهان امروز: -امشب جاده خیلی خلوته!
-آره خلوتتر از همیشه. خبری از کامیونها نیست. آخه میترسن. تازگی یکی دوباره بهشون حمله شده واسه اینکه بار جابهجا نکنن. واسه همین اوضاع خطرناکه. فعلا نمیآن جاده...
بوووووم!
این آخرین دیالوگ راننده جوان اتوبوس بود، اصابت یک سنگ بزرگ به شیشه اتوبوس و سپس برخورد سنگ با سرش هنگام رانندگی صحبت او را قطع کرد.
مسعود شمس، راننده 29 ساله اتوبوس مسیر اصفهان-بوشهر، بامداد چهارشنبه هفته گذشته موردحمله افراد ناشناس قرار گرفت و در ادامه به دلیل خون زیادی که از دست داد به کما رفت. این دیالوگ بین راننده و زن جوانی ردوبدل شد که مسافر همیشگی این اتوبوس است و معمولا روی صندلی پشت راننده مینشست. او تنها شاهد بیدار این سانحه و نزدیکترین فرد به صحنه حادثه است. همان کسی است که پس از بیهوشی راننده و افتادنش روی فرمان اتوبوس بهسرعت کنترل فرمان را در دست گرفت تا از انحراف آن در جاده جلوگیری کند و بهاینترتیب جان 16 مسافر دیگر را که همگی در خواب بودند نجات داد.
امالبنین رحمانی مادری جوان است، او پسری هشتساله دارد. تجربهای که به مدت هشت سال در آموزشگاه تعلیم رانندگی اندوخته بود آن شب به کمکش آمد. در گفتگویی که با او انجام دادیم آنقدر هیجان داشت که انگار حادثه همین حالا اتفاق افتاده باشد. چندین بار تن صدایش پایین و بالا شد و با رسیدن به نقطه اوج حادثه اشک امان حرف زدن را از او گرفت. او حادثه هولناک اتوبوس را به اصفهان امروز اینگونه شرح میدهد:
«چون خودم مربی تعلیم رانندگی بودم میدانم چه کسی خوب رانندگی میکند چه کسی بد. آقای شمس و برادرش را به همین دلیل انتخاب کردم، چون رانندگی ایمنی داشتند. آن شب مثل همیشه من پشت سر راننده نشسته بودم. تمام مسافرها خواب بودند و من داشتم با آقامسعود که برادر کوچک است صحبت میکردم. صحبتمان درباره خلوتی جاده بود. تقریبا هر 15 تا 20 دقیقه یکبار در جاده ماشین میدیدیم. راننده داشت توضیح میداد که بهتازگی عدهای ناشناس در جاده به کامیونها حمله میکنند؛ اما هنوز حرفش تمام نشده بوده که صدای مهیبی شنیدم. در آن لحظه همهجا تاریک شد و من درد شدیدی در پای خود حس کردم. خیلی ترسیده بودم و راننده را صدا زدم اما جوابی نشنیدم و دیدم که سرش روی فرمان افتاده و درحالیکه پایش با فشاری روی پدال گاز قرار داشت قطرات درشت خون از سروصورتش کف اتوبوس میریخت. بهسرعت سراغ فرمان رفتم و با تمام نیرویی که داشتم آن را در دست گرفتم تا از جاده اصلی خارج نشود. هنوز صدای ریختن خون که مانند برخورد دانههای درشت باران و تگرگ روی زمین بود در گوشم میپیچد و تصویر وحشتناکی که راننده خونین پیداکرده بود از ذهنم بیرون نمیرود. فریاد زدم. با تمام وجود فریاد میزدم و بیامان برادرش را صدا میکردم.
داد می زدم: آقامحمد! آقامحمد! بیا کشتنش!
آنقدر دادوبیداد کردم که همه بیدار شدند، برادر راننده رسید و با کمک او اتوبوس را نگه داشتیم. هم من هم بقیه مسافران شوکه شده بودیم. یکی به پلیس 110 زنگ میزد، یکی به اورژانس. یکی به خانوادهاش. خلاصه همه در تکاپو بودند و در همان حال از دیدن تابلوی جاده متوجه شدیم نزدیک سمیرم هستیم. ساعت حدود یک بامداد بود. برادر راننده به دوستی که در آن منطقه داشت زنگ زد و او زودتر از اورژانس و پلیس رسید. دوباره درد شدید در پای خود حس کردم و یادم آمد چیزی به آن برخورد کرده بود. لحظه بروز حادثه فکر کردم به سر راننده شلیکشده که آن صدا را داده بود، اما سنگی را زیر صندلیام پیدا کردم که بزرگ و سنگین و کمی کوچکتر از یک پارهآجر بود. فهمیدم که این سنگی است که به سمت راننده پرتابشده و پس از او بهپای من برخورد کرده است. نمیدانستیم چهکار کنیم. من دیوانهوار و دودستی بر سرم میزدم و برادر راننده هم حال خرابی داشت. چندین بار روی فرمان کوبید. همه شاهد جان دادن راننده بودیم و جز اینکه جلوی خونریزی را گرفته و مانع از بازگشت خون به درون مجرای تنفسیاش شویم کاری از دستمان برنمیآمد. صدای خرخر مانندی از گلویش میآمد و هیچ حرکت نداشت. واقعا صحنه دلخراشی بود. بالاخره بعد از نیم ساعت اورژانس رسید و او را درون آمبولانس گذاشتند. بقیه مسافران را هم سوار اتوبوسهای گذری به همان مقصد کردند. یکی دو روز بعد داییام در همین مسیر راهی بوشهر بود که به من خبر داد به همان ترتیب به اتوبوس آنها هم حمله شده است. در تماسی که با برادر راننده داشتم تا برای ثبت گزارش و شهادت به پلیس مراجعه کنم متوجه شدم بهجز اینها برای یک اتوبوس دیگر هم مشابه همین حادثه رخداده است. من هنوز از تصور آنچه اتفاق افتادهحال بدی پیدا میکنم و امیدوارم هرچه زودتر افرادی که این جنایت را مرتکب شدهاند دستگیر شوند. کسی که معترض باشد راه دیگری برای اعتراض خود پیدا میکند، اما اینها جانی و قاتل هستند چون نهتنها به جان رانندهها سوءقصد کردند بلکه جان 30 تا 40 نفر مسافر را هم بهراحتی به خطر انداختند. فقط و فقط خواست خدا بود که آن شب من توانستم فرمان را در دست بگیرم اما معلوم نیست بر سر دیگر رانندگان و مسافرانشان چه خواهد آمد».
تقاص خون برادرم را میگیرم
این بانوی جوان که با شجاعت تمام در لحظه بحرانی بهترین تصمیم را گرفته بود بهتازگی توسط مدیرکل راهداری و حمل و نقل جادهای استان اصفهان موردتقدیر قرار گرفت؛ اما آنچه بیش از تقدیر خواسته اوست پیدا کردن مهاجمان بیرحمی است که این حادثه را به وجود آوردند. نهتنها او که برادر راننده جوان نیز خواستار این خونخواهی است. محمد شمس که در هنگام بروز این حادثه نوبت استراحتش بوده است، با فریادهای این زن جوان و دیگر مسافران از خواب بیدار میشود و برای متوقف کردن اتوبوس به کمک خانم رحمانی میشتابد؛ او خبر نداشته که با چه صحنهای مواجه میشود. وقتی از محل استراحت خارج میشود ترس و دلهره به جانش میافتد. چه میبیند؟ اتوبوس پر از هیاهو و با سرعت غیرمعمول درحرکت است. مسافران فریاد زنان جلوی ماشین را به اون نشان میدهند و به همان سمت هدایتش میکنند. همان سمتی که صدای جیغ و فریادهای یک زن که او را فرامیخواند قطع نمیشود. بالاخره به جلوی اتوبوس میرسد. اگر هنوز از گیجی خوابش چیزی مانده بود با دیدن برادر کوچک غرق در خون و بیهوش که روی فرمان افتاده خواب از سرش میپرد. پیش از هر کاری به کمک زن جوان میرود و با برداشتن پای برادر از روی پدال گاز اتوبوس را متوقف میکند. خون همهجا را گرفته و از سروصورت برادر کف اتوبوس میریزد.
محمد شمس به همراه برادر کوچکش روی اتوبوسی که پدرشان برای آنها خریده کار میکنند. هنگامی که با مسئول فنی شرکت سراغ اتوبوسشان رفته که هنوز از شب حادثه خورده شیشهها با خون خشکیده برادرش کف اتوبوس باقیمانده، او به اصفهان امروز میگوید: «سه برادر هستیم و من مدتهاست این شغل را دارم؛ اما محمد فوقدیپلم برق داشت و به دلیل بیکاری وارد این شغل شده بود. آن شب باهم عازم بوشهر بودیم و نوبت استراحت من رسیده بود، بعد از شهرضا بود که برای استراحت به صندوق رفته بودم. صدای کوبیدن روی در خوابگاه بیدارم کرد. بهسرعت بیدار شدم و رفتم جلوی اتوبوس که با آن صحنه مواجه شدم. بعد از متوقف کردن ماشین ترسیده بودم. هرچه برادرم را صدا میزدم جواب نمیداد. او را از روی فرمان برداشتم و جوری گذاشتم که خون راه تنفسش را قطع نکند. همه به پلیس و اورژانس زنگ میزدند. جرئت نداشتم به خانواده خبر بدهم و فکرم بهجایی نمیرسید. دوستی در سمیرم داشتم که با او تماس گرفتم. کمتر از 10 دقیقه بعد به ما رسید. خیلی منتظر شدیم تا اورژانس رسید. وقتی هم که رسید عملکرد خوبی نداشتند. برادرم داشت جان میداد. او را به بیمارستان سمیرم بردند. مسافران را هم با اتوبوسهای دیگر راهی بوشهر کردیم. با هماهنگی پلیس ماشین را به پارکینگ بردم و راهی بیمارستان شدم. چندین کیسه خون به برادرم زده بودند اما افاقه نکرده بود و هوشیاریاش را از دست داد. گفتند باید ببریمش اصفهان. هماهنگیها انجام شد و به بیمارستان الزهرا(س) منتقلش کردیم. حدود ساعت 5 صبح بود که رسیدیم، او را مستقیم به اتاق عمل بردند. چشمش را کاملا تخلیه کردند، و حالا هم در کماست. هنوز به مادرم نگفتیم که چشمش را کاملا ازدستداده و فقط دعا میکنیم به هوش بیاید. نمیدانم وقتی بیدار شد و فهمید که تنها یکچشم دارد چه حالی پیدا میکند. او به دلیل بیکاری وارد این شغل شد اما اکنون با این شرایط چشمش اگر زنده بماند گواهینامه پایه یکش را باطل میکنند و اجازه رانندگی در جاده را نخواهد داشت. نمیدانم چطور میتوان حقوحقوقش را گرفت. همین امروز که برای پیگیری این حادثه به بیمه مراجعه کردهام میگویند خسارت شیشه شکسته شامل بیمه نیست چون تصادف نبوده است. همین یک مورد خسارت حدود 2 میلیون تومان هزینه دارد. بهجز اینها بیکاری او و بیکاری خودم که باید به دنبال کارهای بیمارستان، پلیس و شکایت بروم هم مزید بر علت است. کلی ضرر به ما واردشده و اصلا معلوم نیست حال برادرم چه میشود؟ وقتی یک اتوبوس به ته دره میرود همه میگویند به دلیل خوابآلودگی راننده این اتفاق افتاده اما کسی نمیداند یکلحظه قبل چه اتفاقی برای آن راننده افتاده است. مثل ماجرای برادر من. اگر آن خانم نبود معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار سرنشینان اتوبوس بود. امیدواریم که به این پرونده رسیدگی ویژه شود و این از خدا بیخبرها را هرچه زودتر دستگیر کنند تا ما تقاص چشم برادرمان را بگیریم. تا هرجا که لازم باشد این
ماجرا را پیگیری میکنم تا حق برادر و خانوادهام پایمال نشود.»
راننده میانسال از حادثه سوم جان سالم به دربرد
حادثه این اتوبوس نخستین موردی بود که پس از چندین موردحمله به کامیونها رخ داد اما یکی دو روز پسازاین حادثه چند حمله دیگر به اتوبوسها انجام شد. در حادثهای مشابه، یکی از رانندگان اتوبوس سیروسفر صفه اصفهان در همین مسیر از ناحیه بینی دچار شکستی شد و پسازآن جمعهشب محمدعلی صادقیان راننده اتوبوسی با 40 سرنشین موردحمله قرار گرفت. خوشبختانه او در هنگام برخورد سنگ با شیشه اتوبوس واکنش سریعی نشان میدهد که باعث عبور سنگ و برخورد آن با صندلی میشود. صندلی راننده از برخورد این سنگ سوراخ شده و راننده در اثر خردهشیشههایی که به چشمش وارد میشود آسیب میبیند. او بهسرعت اتوبوس را متوقف کرده و پس از رسیدن پلیس و اورژانس ابتدا به بیمارستان سمیرم و سپس به بیمارستان فیض اصفهان منتقل میشود تا مورد مداوا و جراحی قرار بگیرد. این راننده میانسال در گفتگویی که با اصفهان امروز داشت از بهبودی نسبی وضعیتش خبر داد و اینکه هنگام جراحی خردهشیشهای از قرنیه او خارج کردهاند.
بهطور ویژه پیگیر این پرونده هستیم
«حادثه تلخ اتوبوس شب میتوانست بدتر از اینها باشد. اگر بانوی قهرمان این قصه فرمان آن اتوبوس را دست نمیگرفت شاید هرگز کسی متوجه علت این حادثه نمیشد و تمام مسافران جان خود را از دست میدادند». این صحبت فردین همت، مدیر شرکت رویال سفر و سیر و سفر صفه است که در گفتگو با اصفهان امروز از واکنش بهموقع و مدیریت بحران این زن جوان ستایش میکند. همت میگوید: «عملکرد این خانم نشان داد در بروز چنین حوادث غیرمترقبهای هوشیاری اطرافیان تا چه اندازه ممکن است کارگشا باشد. اگر این خانم نمیتوانست بر ترس خود غلبه کند و فقط فریاد میزد چهبسا اتوبوس از مسیر خارجشده و واژگونی آن باعث مرگ همه سرنشینان میشد. به همین علت از ایشان تقدیر کردیم، برای این عمل قهرمانانه جای تقدیر بیش از این هم وجود دارد. برای برادران شمس هم پیگیریهایی بهعملآمده و باوجوداینکه بیمه در مورد پرداخت خسارت شیشه اتوبوس مسئول نیست اما پیگیریهایی کردهایم که این خسارت از سوی بیمه پرداخت شود چراکه اگر اتوبوس واژگون میشد بهمراتب باید خسارت سنگینتری پرداخت میشد. همچنین برای این راننده جوان که هنوز از کما خارج نشده است امید بهبودی داریم و به دنبال این هستیم که به دلیل از کارافتادگی حاصل از این حادثه خسارت گرفته شود که جزئیات آن را پس از به نتیجه رسیدن پیگیریها اعلام خواهیم کرد؛ اما در مورد حادثههایی که رخداده است باید بگویم تاکنون چنین مواردی را مشاهده نکرده بودیم که سه حمله پشت هم بافاصله زمانی نزدیک مشاهده شود. هنوز نمیدانیم علت آن چیست. به همین دلیل با جدیت کامل به دنبال پیگیری این موضوع هستیم و در این راستا مدیریت اداره کل راهداری و حمل و نقل جادهای استان اصفهان و واحد حقوقی این اداره تاکنون تلاش و حمایت قابلتوجهی داشتهاند.»