درباره سجاد پوراحسان؛ بزرگمردی که قربانی اتوبوس دانشگاه شد

سجاد پوراحسان یکی از جان‌باختگان حادثه علوم و تحقیقات است؛ بیشتر او با تصویری که از فرم‌های پیشنهادی پایان‌نامه‌اش در حادثه واژگونی اتوبوس منتشرشده شناخته می‌شد؛‌ اما حالا و پس از آن که یکی از بستگان وی فرم‌های مربوط به ستاد دیه را در اتومبیل سجاد پیدا کرد، وجهه دیگری از این دانشجو در افکارعمومی نقش بسته است.سجاد سه روز قبل از فوت با پس‌اندازی که داشته، بدهی یکی از زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد استان تهران را پرداخت کرده است.

سجاد پوراحسان یکی از جان‌باختگان حادثه علوم و تحقیقات است؛ بیشتر او با تصویری که از فرم‌های پیشنهادی پایان‌نامه‌اش در حادثه واژگونی اتوبوس منتشرشده شناخته می‌شد؛‌ اما حالا و پس از آن که یکی از بستگان وی فرم‌های مربوط به ستاد دیه را در اتومبیل سجاد پیدا کرد، وجهه دیگری از این دانشجو در افکارعمومی نقش بسته است.سجاد سه روز قبل از فوت با پس‌اندازی که داشته، بدهی یکی از زندانیان نیازمند جرایم غیرعمد استان تهران را پرداخت کرده است.

منوچهر رحمانی، مدیر نمایندگی ستاد دیه استان تهران در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید: «سجاد پوراحسان با مراجعه به محل این نمایندگی و بررسی پرونده‌های مختلف، یکی از پرونده‌ها را انتخاب و بدهی آن زندانی را پرداخت کرد.»

او درباره فردی که توسط این دانشجو آزاد شده است، ادامه داد: «زندانی انتخابی مرحوم سجاد پوراحسان، راننده وانت یکی از شهرستان‌های اطراف تهران بود که به‌دلیل بدهی سه‌میلیون و 400 هزار تومانی در زندان به‌سر می‌برد.»

به گفته رحمانی، این زندانی منزلی در اطراف تهران بدون پیش‌پرداخت برای خود، همسر و دختر ۱۳ ساله‌اش اجاره کرده بود و منبع درآمدش میوه‌فروشی با آن وانت فرسوده بوده ولی پس از مدتی نتوانسته بود اجاره خانه خود را پرداخت کند.

نایب‌رئیس هیات‌امنای نمایندگی ستاد دیه استان تهران همچنین درباره وضعیت پرونده این فرد می‌گوید: «این راننده با شکایت صاحب‌خانه مبنی‌بر نپرداختن اجاره‌های معوقه، راهی زندان می‌شود و مرحوم سجاد پوراحسان سه روز قبل از فوت به ستاد دیه تهران مراجعه کرده بود. ما به هر خیری که به ستاد دیه مراجعه می‌کند تعدادی پرونده می‌دهیم تا با مطالعه پرونده‌ها هر کسی را که خواست برای پرداخت بدهی‌اش انتخاب کند. سجاد پوراحسان وقتی پرونده این زندانی را دید، تمام پس‌اندازش را اهدا کرد تا بدهی او را بپردازد. وقتی که خبر حادثه دانشکده علوم و تحقیقات را در اخبار دیدم و اسم سجاد پوراحسان را میان جان‌باختگان اعلام کردند، بسیار متاثر شدم.»

۱- حوالی ایستگاه فرهنگ

حدود 12 روز از سه‌شنبه، چهارم دی‌ماه ساعت ۱۲ و حادثه واژگونی اتوبوس علوم و تحقیقات می‌گذرد، حادثه‌ای که در آن 10 نفر جان باختند و به‌دنبال آن خبرهای گوناگونی منتشر شد؛ یکی از خبرهایی که دوباره این حادثه را تازه کرد، «دست به خیر» بودن یکی از دانشجوهای جان‌باخته در حادثه واژگونی اتوبوس بود، دانشجویی که چند روز قبل از حادثه با مراجعه به ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند، یکی از افرادی را که چند ماهی به‌خاطر مبلغی در زندان حبس بوده، آزاد کرده بود. پس از انتشار این خبر با یکی از همکاران گروه دانشگاه به منزل مرحوم پوراحسان رفتیم که بیشتر درباره او بدانیم. صبح روز گذشته حوالی میدان منیریه و قرار گذاشتیم؛ اما جنس این گزارش کمی متفاوت و خاص است؛ گفت‌و‌گو با خانواده‌ای که عزیزی را از دست داده‌اند، آسان نیست.

این‌بار قرار است سجاد پوراحسان، دانشجوی سال آخر کارشناسی‌ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات به روایت بستگان،‌ همسایگان و دوستانش تعریف شود. خانواده احسان تازه از مزار او بازگشته‌اند، با این حال استقبال گرمی از ما دارند. با یکی از بستگان وی هم‌صحبت می‌شویم و از او می‌خواهیم چند تصویر از احسان برای درج در روزنامه در اختیار ما بگذارد.

۲- سجاد چگونه از ستاد دیه سردرآورد

بیدی، یکی از بستگان خانواده پوراحسان و اولین نفری که از ماجرای آزادسازی زندانی اطلاع پیدا کرده است، از لحظه‌ای می‌گوید که برای انتقال خودروی سجاد به دانشگاه رفته و پس از سوارشدن با پاکت‌هایی مواجه می‌شود که روی صندلی قرار دارد.

او ابتدا فکر می‌کند برگه‌ها و پاکت‌ها مدارکی مربوط به دانشگاه و مراحل فارغ‌التحصیلی سجاد هستند، اما علامت و آرم‌های قوه قضائیه و سازمان زندان‌ها نظر او را جلب کرده و یکی از پاکت‌ها را باز می‌کند که متوجه می‌شود سجاد، پسر باجناقش، یک زندانی را آزاد کرده است. از بیدی راجع به فعالیت‌های خیری که سجاد انجام داده است می‌پرسم. او می‌گوید: «سجاد وقتی کسی او را قسم می‌داد که کمکش کند، حتما برای او کاری انجام می‌داد. حتی یک‌بار همسرم و مادرش با او در خیابان بوده‌اند که زنی از آنها درخواست کمک می‌کند و وجه نقد می‌خواهد که سجاد از مادرش اجازه می‌گیرد و با خودروی شخصی‌اش به‌جای اینکه به آن زن کمک کند، فرزندش را به بیمارستان می‌رساند و تا شب هم تمام مخارج آنها را پرداخت می‌کند.»

بیدی در ادامه از ویژگی‌های اخلاقی سجاد گفت و ادامه داد:‌ «مادر سجاد همیشه از روشن‌بودن چراغ اتاق او یک‌ساعت قبل از نماز صبح اطلاع داشت و می‌دانست که او نماز شب می‌خواند.» او ادامه می‌دهد: «بارها وقتی هم‌مسیر می‌شدیم و کاری نداشت، سجاد قرآن می‌خواند. از نظر اخلاقی همیشه در جمع بستگان مورد اشاره بود و گاهی هم از اینکه او را خیلی مثال می‌زدند ناراحت می‌شد، اما هیچ‌وقت در این چند ساله از عمر سجاد تندی و عصبانیت ندیدم و فکر نمی‌کنم کسی هم از او این حالات را دیده باشد.»

بیدی آخرین دفعه‌ای که سجاد را دیده، شب یلدای سه روز قبل از حادثه بوده است که دور هم برای شب‌نشینی جمع شده‌اند و جشن تولد پسر 12 ساله‌اش را نیز برگزار کرده بودند که به گفته بیدی، سجاد در آن شب خودش را 12 ساله کرده بود و تا آخر شب با پسرش بازی می‌کرد.

۳- فکر نمی‌کردم دیگه سجاد را ببینم

از بیدی و منزل پوراحسان خداحافظی کردیم، اما همچنان در محل سکونت وی مانده‌ایم تا با همسایه‌ها درباره سجاد صحبت کنیم. برخلاف انتظار ما، سجاد دانشجوی نام‌آشنایی برای اهالی محل بود.

محمدرضا غلامی، همسایه و دوست صمیمی سجاد است، از نوجوانی با او بزرگ شده و آن‌طور که می‌گوید حدود 15 سال از رفاقت‌شان گذشته و حالا دیگر سجاد نیست که با او به باشگاه فوتبال برود و در راه از خاطرات بگوید.

محمدرضا سرباز است و حدود یک‌ماهی بود که سجاد را ندیده و آخرین‌بار وقتی سجاد را می‌بیند که از پادگان برگشته و سجاد هم از دانشگاه آمده است؛ می‌نشینند و حسابی از دانشگاه و پادگان برای هم می‌گویند و کلی می‌خندند. محمدرضا می‌گفت: «در آن لحظات اصلا فکر نمی‌کردم سجاد را دیگر نمی‌بینم، حتی با هم قرار گذاشتیم برنامه‌هایمان را هماهنگ کنیم و دوباره به باشگاه فوتبال برگردیم. نبودنش واقعا برایم سخت است. من گاهی می‌دیدم او پول پس‌انداز می‌کند و من هم با او شوخی می‌کردم که از الان به فکر زن و بچه‌ای؟ ولی یک‌بار سجاد گفت به‌فکر زن و بچه خودم نیستم، تو هم بیا با هم کارهای خیر کنیم. مردم گاهی نیاز دارند که کسی به آنها کمک کند.»

۴- ویژگی‌های اخلاقی سجاد

پیرمرد و همسرش دیگر همسایه‌های خانواده پوراحسان بودند که با ما گفت‌وگو کردند و هنگامی که عنوان شد درباره سجاد بگویید، پیرزن چادرش را مقابل چشمش می‌گیرد و شانه‌هایش تکان می‌خورد، اما مرد با آه سردی بغضش را می‌خورد و می‌گوید: «وقتی ما شنیدم در دانشگاه علوم و تحقیقات اتوبوس واژگون شده ناراحت شدیم، اما نمی‌دانستیم یکی از همسایه‌های خودمان نیز در آنجا فرزندش را از دست داده است. حوالی ساعت هفت غروب بود که با رفت‌وآمدها و صداها متوجه شدیم سجاد هم در اتوبوس بوده است.»

آنها که عنوان می‌کردند سجاد مانند پسرشان بوده و بارها برایشان فعالیت و کارهای خیرخواهانه انجام داده است، می‌گفتند: «ما چهار فرزند داریم که همه‌شان ازدواج کرده‌اند، ولی سجاد برای ما مانند پسرمان و وقتی خبرش را شنیدیم واقعا احساس کردیم یکی از فرزندان‌مان را از دست داده‌ایم. ما از وقتی که سجاد حدود هفت،‌ هشت سال داشت و در اینجا ساکن بودند، خانواده آنها را می‌شناختیم و با او زندگی کردیم؛ الان اصلا باورمان نمی‌شود سجاد دیگر نیست.»

همسایه دیگری که صدای ما را در راهرو می‌شنود در را باز می‌کند؛ بعد از سلام می‌گوید: «چند دقیقه‌ای صدایتان را شنیدم و تقریبا متوجه شدم راجع به سجاد صحبت می‌کنید، این پسر آنقدر باادب بود که در این مدت پنج‌ساله حضور من در این ساختمان، هربار که مرا می‌دید با عنوان شما و آقای رحیمی صدا می‌زد با اینکه اختلاف سنی من و سجاد زیاد نبود، اما در جلسات هیات‌های دهه دوم محرم وقتی می‌خواستم کفش را جفت کنم یا کاری کنم، سخت اجازه می‌داد و همیشه با محبت با دیگران برخورد می‌کرد.»

۵- خانواده سجاد، سفیر آزادی زندانی‌های غیرعمد

از ساختمان بیرون آمدیم، بنری با تصویر سجاد را که روی دیوار نصب شده بود دیدم که هر عابرپیاده‌ای را برای چند ثانیه‌ای متوقف کرده و به قرائت فاتحه‌ای مجبور می‌کرد، اما پیرمردی که بیشتر از چند دقیقه ایستاده بود و چیزهایی می‌گفت، نظرم را جلب کرد.

به سمتش رفتم، تقریبا 40 سال است که در آن محله زندگی می‌کند و خانواده پوراحسان را می‌شناسد. پدر سجاد جانباز است و خواهرش هم دچار وضعیت جسمی ضعیفی بوده که به این خاطر سجاد همیشه خواهرش را برای انجام خرید و کارهای شخصی همراهی می‌کرده و از طرفی پدر را نیز معمولا تنها نمی‌گذاشته. پیرمرد به خیابان اشاره می‌کند که موتورها و خودروها در حال رفت و آمدند و می‌گوید: «ببینید این افرادی که رد می‌شوند سجاد را نمی‌شناسند، اما وقتی تصویر او را می‌بینند برای مدتی متاثر می‌شوند، حالا من که او را می‌شناختم حالم بدتر است و خانواده‌اش از من و بستگانش بدتر، ولی از اینکه شنیده‌ام پدرش قرار است سفیر آزادی زندانی‌های جرائم غیرعمد شود، خوشحالم و امیدوارم ما هم بتوانیم در این مسیر به او کمک کنیم، چون این مسیری بود که سجاد در آن قرار داشت.»

منبع: روزنامه فرهیختگان - یزدان محمدی
ارسال نظر