سیگار کشیدن زنان، پز روشنفکری است!
چرا برخي زنها تصميم به مصرف سيگار ميگيرند؟ چه احساسي پس از استعمال سيگار ميتواند يك خانم را مغلوب به مصرف آن كند؟ شايد حس روشنفكري سبب اين امر شود. اما مگر روشنفكري افراد را مجبور به انجام برخي كارهايي ميكند كه بيشتر اوقات با رضايت قلبي هم توأم نيست؟
چرا برخي زنها تصميم به مصرف سيگار ميگيرند؟ چه احساسي پس از استعمال سيگار ميتواند يك خانم را مغلوب به مصرف آن كند؟ شايد حس روشنفكري سبب اين امر شود. اما مگر روشنفكري افراد را مجبور به انجام برخي كارهايي ميكند كه بيشتر اوقات با رضايت قلبي هم توأم نيست؟
اين انديشه كه با مصرف سيگار ميشود هم سطح آقايان بود، شايد دليل ديگري براي اين كار باشد. شايد نيز اينگونه باشد كه من با مصرف سيگار ميخواهم روح خود را آزاد و خودم را تخليه روحي كنم، چراكه قادر به كمك كردن به خود و حل مشكلات رواني خويش نيستم. به گونهاي فرار از خود، در اصل نقاب زدن بر خصوصيات فردي و شخصيت اصلياي است كه نميخواهيم آن را به ديگران نشان دهيم. مگر غير از اين ميتواند باشد كه اين افراد هستند كه يك ديدگاه غلط را ترويج ميكنند و به گسترش آن دامن ميزنند؟ از طرفي چه بر سر روح لطيف يك خانم ميتواند بيايد كه بخواهد زنانگي خود را پنهان و هويت اصلي خويش را انكار كند و تبديل به موجود زشتي به نام زن سيگاري شود .
خانمي 37 ساله ميگويد: تا اين سن از عمرم هيچ وقت معني زندگي رو نفهميدم، با يك خانم سيگاري از همكلاسيهام آشنا شدم كه خيلي رها و راحت بود. يك روز كه با هم بوديم به خاطر بحثي كه با پدر و مادرم سر نمره درسهايم كرده بودم، حالم خوب نبود. ديگه از اين همه نظم حالم به هم ميخورد. وقتي باهاش بيرون بودم شروع كرد به سيگار كشيدن و وقتي ديد حالم خوش نيست به من هم تعارف كرد. هيچ وقت دود سيگار از اون فاصله نزديك به مشامم نخورده بود. با وجود ديد بدي كه به سيگار داشتم ولي امتحان كردم. بار اول و دوم حالم بد شد ولي بعدش شد تنها درمان دردها و خلأهاي زندگيام. وقتي خانوادهام متوجه سيگاري بودنم شدند طردم كردند. چراكه ديگه هم اون دختر سربه راه نبودم و هم اينكه از نظرشون ديگه لياقت نداشتم چون نمرههام روز به روز افت ميكرد. بعد از اين همه سال من هنوز سيگاريام، در عين متنفر بودن ازش اما بدمم نمياد باهام باشه.
خانمي 55 ساله ماجراي سيگاري شدن خود را اينگونه تعريف ميكند: من در زمان قبل و بعد از انقلاب رشد كردم و بزرگ شدم. خانوادهام مصرفكننده نبودند. اون دوران خيلي از خانمها سيگار ميكشيدند، واقعاً ميشه گفت نوعي افتخار بود و تو اين دوران از جامعه هم هنوز ادامه داره، فقط علتش واهيتر شده است. تا اينكه ازدواج كردم و همسرم به خاطر علاقهاي كه به من داشت گفت مشكلي با سيگارم نداره.
دختري 25 ساله هم درباره سيگاري شدنش ميگويد: از بچگي تو خانوادهاي بزرگ شدم كه سيگار جزئي از زندگيمون بود، الان سه ساله است كه سيگار ميكشم، با اينكه اذيتم ميكنه اما جزئي از وجودمه. اطرافيانم كساني هستند كه برايم دوست نيستند و به قطع و يقين همهشون روشنفكرنما هستند .
در اصل ميتوان اينگونه بازگو كرد كه مصرف سيگار در دختران و زناني كه اعتماد بهنفس كمتري دارند بيشتر است و جالب اينكه بسياري از آنها قشر تحصيلكرده جامعه هستند و به طرز غلطي خواستار آزادي، استقلال و برابري ميباشند. بيشتر مصرفكنندگان سيگار از يك نوع نبود بينش و حالت عاطفي و كمبود احساس برخوردارند كه به اشتباه راه نجات خود را در طي اين مسير ميبينند.
منبع : روزنامه جوان