سیمای سنگی اجتماع
در تبلیغاتشان همیشه لبخند به چهره دارند، آنقدر زیبا میخندند که فکر میکنی هیچگاه در زندگی دردی را متحمل نشدهاند، زخمی ندیدهاند، توهینی نشنیدهاند... .
اصفهان زیبا: در تبلیغاتشان همیشه لبخند به چهره دارند، آنقدر زیبا میخندند که فکر میکنی هیچگاه در زندگی دردی را متحمل نشدهاند، زخمی ندیدهاند، توهینی نشنیدهاند. گاهی با انگشت به نقطهای اشاره میکنند، گویی میخواهند حرف مهمی را به کسی یا کسانی بگویند، لباسهایشان، همیشه شیک، صورتهایشان منقش، دستهایشان بی نقص...؛ همانجا در چند قدمیمان ایستاده اند و گویا می خواهند دستمان را بگیرند که ما نیز شبیه آنان بشویم؛ اما کمی که به عکسهایشان خیره میشوی، همیشه ردی از تظاهر در آن به چشم میخورد. تبلیغات سمینارهای موفقیت و خوشبختی و ثروتمند شدن و مثل آن را می گویم. نشست هایی که در گوشه و کنار کشور با عنوانهایی مثل سمینار موفقیت، خوشبختی در زندگی، شیوه شاد زیستن، چگونه همسری مهربان باشیم، هنر زن بودن... تقریبا از یک الگوی مشابه بهره می گیرند؛ اما به راستی چرا از این سمینارها و نشستها استقبال میشود؟
واقعیت این است که تمامی این نمایش ها، پاسخی است برای انسان امروز ایرانی که در وضعیت وابستگی، اضطراب و ضعف خود را نیازمند توسل به ایده ای خاص می پندارد. در چنین شرایطی هر حکیمی که نسخه ای از موفقیت برایش بپیچد، می پذیرد و سعی می کند آن را به کار ببندد؛ اما این همایش ها چیزی را از فرد پنهان می کنند: سیمای سنگی اجتماع.
کاری سخت؛ اما شدنی
سیمای سنگی اجتماع یا همان واقعیت اجتماعی از مجموعه ای از موقعیتهای ساختاریافته اجتماعی شکل گرفته است که فرد هیچ نقش قابل توجهی در شکل گیری آن ندارد. این ساختارها قبل از فرد به وجود آمدهاند و پس از او هم وجود دارند. بهعلاوه گاه آنچنان صلب و تغییرناپذیر هستند که نمیتوان، حتی به کوچکترین تغییر در کوتاه مدت نیز امید بست. بگذارید با مثالی قضیه را شرح دهیم؛ وقتی در جامعه ایران، در طول صدها سال، هنجارهای مردسالارانه در ذهن افراد حک شده است، آیا میتوان به ایجاد تغییر در این ارزشها در کوتاه مدت امید بست؟ محمود فرهادی، جامعهشناس و مدرس دانشگاه که تجربه پژوهش درباره خشونت علیه زنان را دارد، در این باره به اصفهان زیبا میگوید: «تجربه نگارنده از یک تحقیق علمی دانشگاهی در زمینه خشونت علیه زنان نشان میدهد بخشهایی از این هنجارها و ارزش های مردسالارانه آنچنان در ذهن قشری از زنان ایرانی جا خوش کرده اند که حتی کتک زدن زن از سوی شوهر را در برخی از مواقع مجاز می دانند! از اینجاست که باور دارم تغییر در این باورها کاری بسیار سخت است؛ اما نشدنی نیست.» او میگوید: «می توان گفت بخش مهمی از واقعیت زندگی اجتماعی نه توسط
شخص، بلکه از سوی ساختارهای موجود از پیش تعیین می شود. سمینارهای زن موفق، زن جذاب و... بخشی از صنعت فرهنگی هستند که میکوشند توجه زنان را از تغییر دادن سویه سنگی اجتماع منحرف سازند. پیام آنان بهطور کامل، مشخص است: تطبیق و تسلیم. معیارهایی که آنها تبلیغ می کنند، به نظر بدیع و نو به شمار میآیند؛ اما در نهایت تداوم، همان پیرو هنجارهای گذشته است. اینان، راه هایی پیش پای افراد می گذارند تا به کارشان ادامه دهند. از توده های مخاطب خود انفعال، تسلیم، آمادگی برای پذیرش هرچیز و نوعی احساس رضایت از دستاوردهای بالفعل و بالقوه فردی را خواستار میشوند. سخنرانان این نشست ها، به افرادی توصیههای مقتدرانه می کنند که هیچ چیز راجع به موقعیت و حال و روز آن افراد نمی دانند. این نشست ها از این جهت توجه را جلب میکنند که مدعی اند با نگاهی جدی و عملی به معضلات و مشکلات روزمره افراد می نگرند و این توانایی را دارند که رویکرد مناسب و صحیح برای حل دردها و مشکلات خاص خود را پیدا کنند؛ اما در واقع این نمونه ها، نشانگر سیر نزولی آگاهی در جامعه هستند.»
استعمار مشتریان!
در دنیایی که این نوع برنامه ها میسازند، گردانندگان مشتریان خود را استثمار کرده و با ایجاد تضمینهای روان شناختی به حفظ ساختار سیاسی- اجتماعی و نظم اجتماعی موجود و تداوم فرایندهای قدیمی کمک میکنند. این نوع از خودشناسی، استراتژی مضحکی است، برای کاهش سختی های ناشی از زیست در اجتماعی با صورت سنگی، با وعده دادن چیزهای بهتر در آینده ای موهوم و مشخص است کدام گروه ها بیش از دیگران به این نشستها مراجعه می کنند: آنان که دلزدگی بیشتری احساس می کنند؛ آنان که به دنبال تغییر در رویه های ناشی از تکرار روزمرگی ها هستند؛ مثل زنان، دختران، افراد شکست خورده... .به زعم این نشست ها، خوشبختی انسان در گرو آن است که با دنیای درونی و بیرونی خود به توافق برسند. توصیه اصلی بسیاری از آنان این است که انسان باید هرآنچه را بر او و در اطراف او می گذرد؛ بدون اکراه قبول کرده و به آنها تن در دهد: وضعیت خانوادگی، موقعیت شغلی، سلسه مراتب اجتماعی و... . اصلا همین تن دادن و تطبیق نیازها و خواسته های خود با سازمان اجتماعی حاکم و کنارآمدن با هنجارها و ارزش های فکری، فرهنگی، هنری، سیاسی، اقتصادی و روان شناختی، غالب معیار عقلانیت تعریف می شود.
به گفته فرهادی، بنابراین این نشست ها هر چند ظاهرا بر فردگرایی و تفکر آزاد و مستقل تاکید دارند؛ اما در واقعیت به گونهای مرموزانه و زیرکانه به تقویت و تثبیت وابستگی ها و انطباق دادن افراد با وضع موجود و اخلاقیات رایج در جامعه میپردازد. چنین نشست هایی محرک مطلوبی برای کسانی است که از ظاهر زندگیشان ناخشنودند و در جست و جوی یافتن کلیدی برای حل مشکلات خود هستند. این قبیل افراد فاقد نگرش و توانمندی انتقادی لازم هستند و نمیتوانند درک کنند که تمامی مشکلات فردی آنان ریشه در رفتارهای شخصیشان ندارد؛ بلکه بخش چشمگیری از آن ریشه در اجتماعی دارد که اصلا به آن فکر نمی کنند. در جامعه مردسالار ایرانی، فکر اینکه ایجاد تغییر در ساختار مردسالارانه می تواند وضعیت زندگی زنان را بهبود بخشد، هنوز به ذهن بخشی از زنان سنتی جامعه خطور نکرده است. اینان همان زنانی هستند که وقتی می بینند زنی خشونت دیده است، زن قربانی را ملامت می کنند. در نگاه این بخش از زنان سنتی، هر نوع تفکر انتقادی که این سوال را پیش بکشد« چرا مردان اجازه استفاده از خشونت را دارند»، مردود است. اینان از هر نوع تغییر در ذهنیت که زنان را بیشتر با جامعه مردسالار
تطبیق دهد، استقبال می کنند؛ لذا حضور آنان در این نشست ها کاملا طبیعی است. او ادامه میدهد: در نقطه مقابل زنان سنتی از گروه دیگری از زنان می توان نام برد که از مخاطبان این نشستها هستند؛ زنانی كه خود را پیشرو و مدرن مینامند. این زنان اینطور وانمود می كنند كه به شدت با نگاه مردسالارانه حاکم بر جامعه، مخالف و در تضاد هستند؛ اما به نوعی فرزندان خلف آن به حساب می آیند. اینان به واسطه مدرنیته ناقص و ایرانی، ظاهر مدرن را گرفتهاند؛ اما در باطن به سنت تعلق دارند. طالب شركت پایاپای مرد در کارهای خانهاند؛ اما در همان حال مردی را كه به این اشتراک تن دهد، ضعیف و بی شخصیت قلمداد می كنند، در همه تصمیمها شریک هستند، اما همه مسئولیتها را از شوهران انتظار دارند، به برابری متقابل اعتقاد دارند؛ اما وقتی كار به طلاق می كشد از جوانی خود كه بیجهت در پای دیگری تلف شده است، سخن می گویند. این زنان نه تنها ایدئولوژی مردسالارانه را با هنجارهای خود تقویت میكنند؛ بلكه زمینه پوست اندازی آن را نیز فراهم می سازند و به شیوه ای مشابه نه تنها سیمای سنگی اجتماع را تقویت می كنند بلكه سبب ساز نامرئی و ناملموس شدن آن میشوند.» از نظر او
این زنان دیگر به شیوه زنان سنتی از شوهرانشان كتک نمیخورند؛ اما مقدار رنجی كه میبرند تا با شرکت در این کلاسها خود واقعی شان را زیر نقاب های ساختگی پنهان سازند تا باب میل شوهر یا اجتماع اطرافشان باشند، اگر بیشتر از رنج زن سنتی از كتک شوهر نباشد، كمتر از آن نیز نیست. اینان از یاد برده اند که سیمای سنگی اجتماع با این مثبت اندیشی های متوهمانه تغییر نمیکند.