مو نقرهایها در دوشنبههای نقرهای!
دوشنبه نقرهای طرحی است که در آن، سالمندان در پارکهای سطح شهر اصفهان دور هم جمع شده و به یاد دوران نوجوانی و جوانیشان مشغول بازیهای مفرحی میشوند. برای گرفتن گزارش از برنامه دوشنبههای نقرهای به باغ تجربه واقع در باغ غدیر رفتم.
اصفهان زیبا: دوشنبه نقرهای طرحی است که در آن، سالمندان در پارکهای سطح شهر اصفهان دور هم جمع شده و به یاد دوران نوجوانی و جوانیشان مشغول بازیهای مفرحی میشوند. برای گرفتن گزارش از برنامه دوشنبههای نقرهای به باغ تجربه واقع در باغ غدیر رفتم. از فضای دلنشین پارک، صدای گنجشکان، راه رفتن کلاغها و نوک زدنشان روی زمین و صدای قارقار و پرواز یکدفعهایشان که از ترس رهگذران به گوش میرسید، صدای فواره آب که به صورت چرخشی، به چمنها آب میپاشید گرفته تا صدای جاروی کارگر زحمتکش شهرداری که برگها و زبالههای مردم بیملاحظه را جمع میکرد، دورهمیهای دوستانه و بساط صبحانه و پیادهرویهای مردم سحرخیز همه و همه به زیبایی پارک میافزود. دلم میخواست بدون هیچ دغدغهای مینشستم و از حس خوشایند آن لذت میبردم؛ اما کار من چیز دیگری بود. به جای نشستن روی نیمکت، تا رسیدن به محل مورد نظر قدم زدم و لذت بردم.
بازیهای رنگی
به جایگاه تجمع همیشگی سالمندان زیر نظر دفتر تخصصی سالمند سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان رسیدم. صندلیهای رنگی، مرتب چیده شده بود و خانمها با هم حرف میزدند، حس و حال عجیبی داشتند. آن طرفتر روی میزهایی، صفحات پارچهای بازی منچ و مار و پله، تاس و مهرههای رنگی سبز، قرمز، زرد و آبی گذاشته بودند.
رقابت برای پرتاب توپ
جلوتر رفتم روی تنه یک درخت، سیبل دارت زده بودند، خانم و آقایی هم روی یک سکو زیر یک آلاچیق مسئولیت اجرای بازی پرتاب توپ در سبد توسط حضار را داشتند. روی یک صندلی آبی در ردیف آخر نشستم و نظارهگر بازی آنها شدم. شادی خانمهای مسن برای پرتاب توپ داخل سبد خیلی دیدنی بود. مجری اسامی را یک به یک میخواند و به هر کدام 10 توپ کوچک رنگی میداد که داخل سبد بیندازند. رقابت زیادی بین آنها بود. کسانی که توپ بیشتری انداخته بودند، با شور و هیجان خاصی خوشحالی خود را بروز میدادند.عکسالعمل آنهایی هم که توپ کمتری انداخته بودند، یا اصلا نتوانسته بودند، متفاوت بود. بعضیهایشان ناراحت میشدند اما بقیه میخندیدند و میگفتند چه بازی جالبی بود.
منچ و جایزه!
قسمت مار و پله و منچ هم علاقهمندان خاص خودش را داشت. صدای خنده خانمها که توانستهاند «شش» بیاورند و وارد بازی بشوند، جالب بود. با ذوق فریاد میزدند: وای شش. دیگری که او هم شش آورده بود با خوشحالی شش خانه جلو میرفت و میگفت: جایزه! جایزهام را نینداختم. شنیدن صدای خنده فرد دیگری که برنده شده بود، خالی از لطف نبود، طوری خوشحالی میکرد که گویی شادترین بازی دنیا قسمت او شده است.
نیش مار و صعود روی پله
قسمتی که مار و پله بازی میکردند نیز دیدنی بود، سر و صدای خوشحالی از اینکه میتوانند از نردبان بالا بروند و به خانه پایان برسند، جالب بود. حتی جایی که به نیش مار میرسیدند و به خانه عقبتر میرفتند و بقیه میخندیدند، نیز شادیآور بود.
شور و هیجان برای پرتاب دارت
قسمت پرتاب دارت نیز خالی از شور و هیجان نبود.آنجا هم خوشحالی به هدف زدنشان وصف ناشدنی بود، حتی دارت آنهایی هم که روی زمین میافتاد یا جای دیگر میخورد، باعث خنده بقیه میشد. از طرفی هم همه دوست داشتند زودتر نوبتشان شود تا شانس خودشان را در این بازی امتحان کنند.
گذشت زمان بدون آنکه بفهمیم
ساعتی گذشت و به قدری مجذوب بازی و شور و هیجان سالمندان شده بودم که متوجه گذشت زمان نشدم. از روی صندلی بلند شدم، دلم میخواست من هم بازی کنم؛ اما نتوانستم به آنها بگویم. همانطور که دور محوطه راه میرفتم توپی جلوی پایم افتاد، با خوشحالی آن را برداشتم و به سرعت به طرف سبد انداختم بعد نگاهی به ساعتم کردم باید بازمیگشتم اما دلم نیامد، ضمن اینکه باید گپی هم با آنها میزدم. نخواستم با سوال و جوابهایم، اوقات خوش آنها را به هم بزنم، برای همین تصمیم گرفتم با یک تیر دو نشان بزنم. از آنجایی که عاشق بازی منچ هستم، سر یکی از میزهای بازی منچ رفتم تا هم بازی کنم، هم به طور غیر مستقیم با خانمها حرف بزنم و نظرشان را در خصوص این طرح بپرسم.
به یاد بازیهای دوران کودکی
ه قدری محو بازی با سه خانم دیگر شده بودم و میخواستم حتما برنده شوم، که یکی در میان سوال میکردم، همگی آنها اتفاق نظر داشتند و از اینکه میتوانند بازی کنند خیلی خوشحال بودند، یاد بازیهای زمان کودکیشان میافتادند که چقدر خوب بود.خانمی میگفت: چند روز بود دستم درد میکرد اما وقتی دارت پرتاب میکردم دردم از یادم رفته بود و الان هم اصلا درد ندارم، خیلی خوب است که اینجا دور هم جمع میشویم و به دور از دغدغههای روزمره بازی میکنیم.خانمی دیگر به ساعتش نگاه کرد و گفت: وای ساعت 10 شد، بروم فکر ناهار باشم! اما خانمهای دیگه گفتند: ما از دیشب فکر ناهار امروز بودیم و غذا پختیم تا بتوانیم بیشتر اینجا بمانیم و بازی کنیم!بالاخره بازی تمام شد، عدهای سراغ بازی دیگری رفتند و عدهای هم مانند من راهی خانه شدند...به هر حال بد نیست شما سالمندان عزیز هم سری بزنید به این باغ و با اطلاع از برنامههای آنها ساعاتی از دوشنبه را لذت ببرید. ضمنا بد نیست بدانید دفتر تخصصی سالمندان سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان تلاش میکند تا با اجرای اینگونه برنامهها برای قشر سالمند، به نوعی اوقات فراغت آنها را غنی کرده و زمینه افزایش کیفیت
زندگی آنها را فراهم کند.