ما ایرانی ها، در لباس پوشیدن بلاتکلیفیم
افشین صنایعی، طراح لباس هنرمندانی چون لیلا حاتمی، اصغر فرهادی و پیمان معادی روی فرش قرمز جشنواره های بین المللی فیلم همچون اسکار و کن و همچنین رویدادهای داخلی است. با او در رابطه با صنعت مد و لباس و ضرورت توجه به آن گفتگو کرده ایم. وی معتقد است مشکل اصلی مد و لباس در کشور این است که هنوز نسبت به واژه مد گارد بسته داریم و علاوه بر آن، تکلیف لباس پوشیدن اصناف و مشاغل مختلف در کشور روشن نشده است.
ماهنامه صنعت و توسعه: افشین صنایعی، طراح لباس هنرمندانی چون لیلا حاتمی، اصغر فرهادی و پیمان معادی روی فرش قرمز جشنواره های بین المللی فیلم همچون اسکار و کن و همچنین رویدادهای داخلی است. با او در رابطه با صنعت مد و لباس و ضرورت توجه به آن گفتگو کرده ایم. وی معتقد است مشکل اصلی مد و لباس در کشور این است که هنوز نسبت به واژه مد گارد بسته داریم و علاوه بر آن، تکلیف لباس پوشیدن اصناف و مشاغل مختلف در کشور روشن نشده است.
با توجه به اینکه سابقه اصلی شما واردات پارچه است، از نقش پارچه در صنعت پوشاک بگویید و این که آیا واردات پارچه به ضرر صنعت پوشاک در کشورمان نیست؟
- خیر. چون به باور من پارچه یک کالای تمام نشده است و در واقع جزو مواد اولیه به حساب می آید. کسانی که فکر می کنند پارچه یک کالای تمام شده است، در واقع هنوز به این باور نرسیده اند که خیلی از چیزهایی را که به عنوان کالا در نظر می گیریم بایستی روی آن فرآوری انجام شود تا بتوان از آن استفاده کرد.
مثل این که شما بگویید من پشم وارد می کنم. ولی پشم تا بافته نشود، فرش نمی شود. محصول نهایی فرش است نه پشم اما متاسفانه در مورد پارچه چون خودش هم طی فرآیندی تبدیل به پارچه می شود، می گویند پارچه کالای نهایی است؛ در حالی که اینطور نیست. پارچه به تنهایی قابلیت استفاده ندارد.
روی همین حساب تمرکز ما روی واردات پارچه بود چون فکر می کردیم اگر کیفیت پارچه به عنوان مواد اولیه خوب باشد، قطعا تولید هم همین طور خواهد شد. اخیرا تولیدی های بزرگ هم به این نتیجه رسیده و دیگر دست کشیده اند از پارچه های چینی یا پارچه های نامرغوب که در داخل تولید می شود یا حتی پارچه های متوسط ترکیه.
بعضی های شان قراردادهای خیلی بزرگی با برندهای خیلی خوب پارچه بسته اند و این نشان دهنده این است که لااقل این تلاش 20 ساله من به ی جایی رسیده و اینها به این باور رسیدند اگر بخواهند پوشاک خوب تولید کنند که بتوانند وارد عرصه جهانی شوند، اولین شرطش این است که پارچه خوب داشته باشند.
یعنی اگر می بینیم ترکیه در تولید لباس سرآمد است و اتفاقا برزیل هم جزو همین کشورها است، یا اسلواکی هم در اروپا همین طور است، اینها با پارچه های داخلی و چینی و نامرغوب، بازار را به دست نیاوردند بلکه پارچه با کیفیت وارد کردند، ماشین آلات خوب آوردند، طراح و برشکار خوب به کار گرفتند و خروجی کارشان شد برندسازی و حضور در بازار. بنابراین در واقع آنچه کمک می کند به اقتصاد صنعت پوشاک، استفاده درست از مواد اولیه است.
آیا برندهای معروف پوشاک دنیا هم بخشی از مواد اولیه را وارد می کنند؟
- اگر ما می خواهیم وارد بازارهای پوشاک دنیا بشویم باید از کیفیت خوب مواد اولیه استفاده کنیم. اگر در ایتالیا و در رأسش میلان پارچه وارد نمی شود به این دلیل است که این کشور بزرگ ترین تولید کننده پارچه است. ما باید به این باور برسیم که قرار نیست خودمان تولید کننده هر کالایی باشیم تا بتوانیم در صنعتش ورود کنیم.
ممکن است یک برند در انگلستان متولد شده باشد، در حالی که صاحب آن یک شرکت ژاپنی است، دفترش هم در توکیو است و تولید پوشاک این برند هم در نقاط مختلف دنیا انجام می شود. پس نیازی نیست یک کشور هم طراحی، هم پارچه، هم دوخت و هم مدیریت را به عهده داشته باشد. یک برند خلق شده، یک سیاستگذاری مشخصی دارد و صاحبش در ژاپن تصمیم می گیرد به چه قیمتی و به کجا فروخته شود.
با توجه به این که شما همچنین کار طراحی لباس برای شخصیت های خاص می کنید، فکر می کنید اساسا ضرورت وجود مد چیست؟
- با توجه به اتفاقاتی که درون جامعه افتاد، مثل پایان جنگ و این که مردم برگشتند به زندگی اجتماعی خودشان کم کم لباس جایگاه خودش را دوباره پیدا کرد و هر طیفی برای خود تعریفی از پوشش پیدا کرد.
چنانچه هر صنف و شغلی باید پوشش اختصاصی خودش را داشته باشد. هیچ وقت یک پزشک وقتی وارد اتاق عمل می شود، به جای این که لباس جراحی بپوشد با لباس مکانیکی وارد نمی شود و هیچ وقت هم یک مکانیک وقتی می خواهد سروقت یک ماشین برود روپوش سفید نمی پوشد. پس وقتی به این سادگی ما لباس را تفکیک می کنیم باید به این باور هم برسیم که آدم هایی که شخصیت سیاسی، هنری، ادبی و ... دارند باید نوع پوشش شان در واقع به مخاطب شان این را منتقل کند که متوجه جایگاه شان هستند.
مد از کی صنعت شد؟ و آیا اقتصاد یک کشور نیازمند صنعت مد است؟
- پایه انقلاب صنعتی ماشین آلات نساجی بود. پس وقتی شما توانستید به راحتی و با قیمت مناسب میزان تولید پارچه تان را بالا ببرید حالا باید برای آن بازار می ساختید. بنابراین صنعت نساجی صنعت پوشاک را ساخت تا بتواند مصرف کالای خود را بالا ببرد. حتی در خود ایران هنوز هم در کنار کارخانه های تولید نساجی کارگاه های فروش پوشاک و فروشگاه هایش هم هست.
این اتفاق کم کم باعث شد صنعت پوشاک از آن کارگاه های خانگی کوچکم تبدیل شود به ابعاد بزرگ تر و برای این کار نیاز بود هم طراحی به آن اضافه شود و هم بسته بندی و عرضه متفاوت شود.
صنعت پوشاک بسیار صنعت کارآفرینی است، خلق یک لباس نیاز به کارگران زیادی دارد که هر کدام در بخش های مختلف هستند و در واقع یک پارچه از زمانی که طراحی می شود تا زمانی که فروخته شود، تعداد بسیار زیادی آدم درگیر آن می شوند. به این معنی که از خرید آن پارچه تا این که قرار است با آن پارچه چه چیزی دوخته شود، تا بسته بندی و عرضه یک چرخه مستقیم است که در کنارش حاشیه هایی هم هست.
بخش عمده کارآفرینی هر جامعه ای را صنعت پوشاک می تواند به عهده بگیرد. وقتی ما در مورد صنعت پوشاک حرف می زنیم نباید همه چیز را در ابعاد لوکس ببینیم. ما می توانیم با تولید پوشاک ارزان قیمت انبوه، مثل کاری که برندهایی مثل زارا و مانگو دارند انجام می دهند اینقدر نرخ لباس را پایین بیاوریم که خریدار بدون این که نیاز داشته باشد ترغیب به خرید شود. درباره صنعت مد باید بگویم ما مقوله ای داریم به نام مد و فشن که معادل واژه فارسی برای آن نداریم و به واسطه لاتین بودن واژه مد و فشن یک گاردی در برابرش وجود دارد و احساس می کنیم وقتی می گوییم مد یعنی چیزی از بیرون دارد به ما تحمیل می شود.
اصلا مقوله مد در دنیا مقوله یک کشور و یک فرهنگ نیست. یکی از معضل های موجود در کشور ما این است که تحت عنوان غرب در ذهن مان است که شامل تمام کشورهای اروپایی تا انتهای آمریکا می شود. در حالی که اصلا چنین چیزی نیست. یعنی یک یونانی قطعا فکرش با ایتالیایی فرق دارد یا فکر یک آمریکایی با آلمانی متفاوت است ولی ما همه اینها را در یک رده می گذاریم و فکر می کنیم یک جایی به نام غرب وجود دارد که بر صنعت مد ما مسلط می شود. الان صنعت مد دنیا در واقع ترکیبی از فرهنگ های مختلف است.
یک برند بسیار لوکس و سرشناسی مثل هرمس یک سال در طرح هایش از فیل های هندی استفاده می کند و یک سال از لچک و ترنج فرش ایرانی. ما در صنعت پارچه یکسری اصطلاحات کاملا فارسی داریم که بین المللی است. مثلا این نقش ترنج که ما روی فرش های خودمان داریم در تمام اروپا به اسم پشمینا می شناسند بدون این که بدانند معنی پشمینا چیست. یا یک نوع بافت پارچه ما داریم که بافت ضخیم زمستانی است و به آن هم پشمینا می گویند، بدون این که بدانند برگشت آن به واژه پشم است.
اما آیا آنها می گویند فرهنگ نساجی یا مدمان شرق زده یا ایران زده است؟ یکسری رنگ بندی پارچه ها دارای نام های فارسی است در آنجا. مثلا رنگ خاکی که به آن رنگ کاکی می گویند. این پارچه از فرهنگ ما وارد فرهنگ آنها شده و اسمش را هم با خودش برده است. پس بنابراین ما اول از همه باید گارد بسته مان را نسبت به مد باز کنیم. امروز اگر یک نقاش ایرانی سبکش امپرسیونیسم است نمی گوییم که او مقلد غرب است بلکه او سبک امپرسیونیسم را در خدمت خلاقیت خود گرفته است. مد هم همینطور است. ما باید از صنعت مد برای تقویت و معرفی فرهنگ خودمان استفاده کنیم.
ما یکی از معضلات مان این است که در لباس پوشیدن بلاتکلیفیم. ما یکسری لباس محلی داریم که مخصوص جغرافیای آن منطقه است. اما ما چیزی تحت عنوان لباس فرهنگ ایرانی نداریم. چون قبل از انقلاب سعی کردند تعریفی از آن ارائه دهند تا در مراسم های مختلف، تحت عنوان رژه یا آیین های استقبال از رهبران دنیا و ... از آن استفاده کنند و بعد از انقلاب کلا آن را کنار گذاشته اند.
الان ما جزو معدود جاهایی هستیم که وقتی یک رییس جمهوری یا یک مقام سیاسی از کشورمان بازدید می کند اگر به گروه سان و رژه نگاه کنید هیچ نشانه ای از لباس فرهنگ ایرانی در آن نمی بینید. در حالی که این اصلا متداول است که وقتی کسی به کشور دیگر می رود و گارد احترام برایش تشکیل می دهند، آن گارد احترام در لباسش نشانه های فرهنگ بومی را داشته باشد.
نگاه کنید به صحنه فیلم های استقبال رییس جمهور ترکیه یا رییس جمهور ازبکستان. اینها همه نمادها و الگوهای خاص خودشان را در لباس ها پیاده می کنند اما ما بدون اینکه اینها را داشته باشیم و اصلا این را الگوسازی کرده باشیم، کلا یک لباس بین المللی را می پوشیم و از همه دنیا هم بیشتر مدعی هستیم که باید با مد مبارزه کنیم.
در دوره قاجاریه این نشانه ها وجود داشته است. یعنی لباس های گاردهای احترام بر اساس لباس های آن دوره طراحی می شده که ریشه در تاریخ خودش داشته است. یعنی لباس هایی بوده که ارتش نادری و صفوی و ... هم استفاده می کردند و اینها لباس های نمادین بوده. بعد با ظهور پهلوی اینها دور ریخته می شود و دوباره در پهلوی دوم و در جشن های دو هزار و پانصد ساله تصمیم می گیرند اینها را مجددا طراحی کنند.
دوباره ما اینها را دور می ریزیم و جایگزینی برای اینها نداریم. یعنی وقتی یک رییس جمهوری می آید، گارد احترام که می ایستد همه لباس هایی نظامی پوشیده اند که همه نظامیان دنیا می پوشند و شما اگر پرچم ایران را حذف کنید کسی نمی تواند بفهمد که وارد ایران شده چون ما لباس سمبلیکی نداریم.
علاوه بر آن لباس مردم ایران اتفاقا کاملا لباس غربی است چون لباس متداولی که آقایان استفاده می کنند کت است که یک لباس اروپایی است و اسمش هم فرنگی است و خانم ها مانتو می پوشند که باز هم همین طور است. یعنی یک لباس خارجی است که اسمش هم فرانسوی است. بنابراین ما نیاز داریم که فرهنگ مد داشته باشیم تا از هم گسیختگی و بی برنامگی لباس ها تمام شود و قرار هم نیست که لباس ها ایرانیزه و اسلامیزه شود.
وقتی ما می گوییم طراحی مد همه فکر می کنند باید با نقش قالی و فرش و تخت جمشید لباس ایرانی خلق کنند؛ در حالی که اصلا چنین چیزی نیست. اصلا ما نیازی نداریم که المان روی لباس های مان بدوزیم چون لباس های سنتی ایرانی مصرفش در کوچه و خیابان نیست، مثل همه جای دنیا ما آنچه را که به عنوان لباسی که نمایانگر فرهنگ خودمان است طراحی می کنیم باید برای مراسم های خاص در نظر گرفته شود ولی آن لباسی که مردم در خیابان می پوشند تعریفش احتیاج به در نظر گرفتن کاربردش دارد.
وقتی ما بر اساس آموزه های خودمان مثال می زنیم النظافه من الایمان و مثال می زنیم پیامبر اسلام سفید می پوشید و لباس پاکیزه می پوشید، این را باید در زندگی جاری کنیم و جاری شدنش بر اساس فرهنگ سازی است. وقتی یک بچه می داند برای رفتن به مدرسه باید لباس مشخصی بپوشد و وقتی سوار اتوبوس می شود می بیند راننده اتوبوس لباس مخصوصی دارد و وقتی همراه پدر و مادرش به یک سازمان می رود می بیند فرم های مشخصی برای لباس تعریف شده است، یاد می گیرد که باید لباس را جای خود پوشید و تعریف کرد.
در واقع در چنین جاهایی، ما به صنعت مد نیاز داریم. ما از معدود کشورهایی هستیم که در سیستم قضایی مان، وکلای مدافع و قضات لباس تعریف شده ندارند. ما فقط یک نماد داریم، صرفا شالی را روی گردن می اندازند در حالی که اینها لباس مشخصی می خواهند.
مد یک مفهوم مدرن است یا پیش از دوران مدرن هم وجود داشته؟
- مد در قدیم هم کاربرد داشته. امروز ما در برابر مد مقاومت می کنیم و فکر کردیم این یک فرهنگ بیرونی است، در حالی که وقتی وارد عشایر می شویم می بینیم که لباس های محلی خاصی می پوشند که اینها قطعا طی قرن ها طراحی شده است. لباس یک خانم کرد با لباس یک گیلک فرق دارد. این طراحی هم یک طراح دارد و به مرور به اینجا رسیده است اما قبلا به او طراح مد نمی گفتند، به آن سنت می گفتند اما این هیچ وقت به صنعت تبدیل نشده.
برای همین هم هست که در تاریخ لباس نظامی ها متحدالشکل پد در قدیم هم کاربرد داشته. امروز ما در برابر مد مقاومت می کنیم و فکر کردیم این یک فرهنگ بیرونی است، در حالی که وقتی وارد عشایر می شویم می بینیم که لباس های محلی خاصی می پوشند که اینها قطعا طی قرن ها طراحی شده است. لباس یک خانم کرد با لباس یک گیلک فرق دارد. این طراحی هم یک طراح دارد و به مرور به اینجا رسیده است اما قبلا به او طراح مد نمی گفتند، به آن سنت می گفتند اما این هیچ وقت به صنعت تبدیل نشده. برای همین هم هست که در تاریخ لباس نظامی ها متحدالشکل است و این یک اتفاق مدرن نیست.
اما ویژگی مد در دوران مدرن شباهت نسبی طرح های مختلف لباس در سرتاسر دنیاست. چرا این تفاوت با دنیای قدیم در مد وجود دارد؟
- منابع اطلاعاتی در دنیا بسیار متنوع و دسترسی همه آسان شده. به همین دلیل مردم تاثیرپذیری شان از یکدیگر بیشتر شده است. شاید اگر 30 سال پیش اسم سوشی را می آوردید نه تنها بالای 99 درصد در ایران آن را نمی شناختند، بلکه در دنیا هم نمی شناختند. اما امروز می دانیم سوشی یک غذایی است که خیلی ها در دنیا آن را می شناسند. در حالی که نه مربوط به فرهنگ ماست، نه مربوط به ذائقه ماست.
صرفا به جهت این که اطلاعاتش به دست ما رسیده. ظرف این سال ها به جهت مراودات اقتصادی و سفر به ژاپن این اتفاق افتاده است. چرا وقتی پیتزا می خوریم نمی گوییم ما هویت مان را گم کردیم و آن را به عنوان یک غذای محبوب پذیرفتیم. حالا اگر ما نمی توانیم غذاهای خودمان را به مردم دنیا معرفی کنیم، مقصر خودمانیم و نمی توانیم بگوییم نباید از غذای آنها استفاده کنیم.
البته نظر من این است که در لباس تا حدی توانستیم ایده های مان را منتقل کنیم. به خصوص در مورد مدل مانتویی که خانم های ایرانی می پوشند. به خاطر این که طرح مانتوها خیلی زیبا، متنوع، جذاب و راحت شده و خیلی هم منحصر به موقعیت جغرافیایی نیست. به همین دلیل خیلی گسترش پیدا کرده است.
ما اول توانستیم بر اساس نیاز بازار خودمان طراحان منطقه را در ترکیه و امارات و حتی در مالزی با این مقوله آشنا کنیم. الان وقتی لوک بوک های پاییز و زمستان اروپا را نگاه می کنید مملو از لباس هایی شبیه به مانتو است. در حالی که به ندرت اینها را تن آدم ها در خیابان می بینید ولی این مانتو به عنوان یک کالای لوکس در مهمانی ها و مراسم خاص مورد استفاده است و در واقع به یک نوعی ما این کار را کردیم.
ما مدت های مدیدی با این پدیده مواجه بودیم که لوگوی برندهای فرنگی خیلی مورد استفاده مردم قرار می گرفت و مردم روی لباس و روسری و کفش شان و روی دگمه سردست و کمربندشان آنها را استفاده می کردند.
حالا یک آقایی به اسم نیما بهنود آمده با (ه) دو چشم فارسی همین کار را کرده. در ایران هم زندگی نمی کند و تولید نمی کند اما با همین نماد کیف و کمربند و ... درست می کند و خیلی هم مورد توجه دنیاست. یا یکی مثل بیژن پاکزاد کسی است که در عمق دنیای مد و فشن نفوذ و لباس عرضه می کند. این می گردد به اینکه خلاقیت طراحان ما چقدر باشد وگرنه در واقع دنیای مد یک دنیای کاملا متصل به همدیگر است که از هم الهام می گیرند و به هم ایده می دهند.
طراحی لباس برای هنرمندانی که روی فرش قرمز جشنواره های بین المللی حضور پیدا می کنند آیا می تواند موفق باشد؟
- همان طور که قبلا گفتم ما باید اول صنعت مدمان را از پایه درست کنیم بعد برسیم به این که قرار است چه لباس خاصی را چطور طراحی کنیم. تا زمانی که مردم خودشان را برای لباس کار مشخصی مقید ندانند نمی توانیم بگوییم یک خانم در جشنواره کن چه باید بپوشد. اگر پله اول را برویم می توانیم به فراخور حضور در مجامع بین المللی هم لباس طراحی کنیم و کم کم این جا می افتد که چه لباس و پوششی را می توانیم جایگزین پوشش های خارجی کنیم. البته در مراسمی مثل فرش قرمز جشنواره های بین المللی لباس های شب تعریفی در دنیا دارد که برای خانم های ایرانی قابل استفاده نیست.
ولی چون نگاه پایه ای درباره مد در ایران ضعیف است، نمی دانیم باید چطور لباس طراحی کنیم. لباسی که برای یک هنرپیشه زن ایرانی در جشنواره کن طراحی شده بود کاملا عربی بود. این مدل لباس، لباسی بود که خانم های عرب که می خواهند در ایونت ها شرکت کنند می پوشند. ما زمانی می رسیم به طراحی مناسب که فرهنگ لباس پوشیدن را از پایه درست کنیم. باید قبول کنیم یک چیزهایی استاندارد بین المللی دارد. شما به مراسم اسکار نگاه کنید، آقایان در این مراسم کدام شان با لباس شان ملیت شان را می توانند متمایز کنند؟ جالب است که ممکن است یک برند ایتالیایی را یک آمریکایی بپوشد یا یک برند آلمانی را فرانسوی.
در مورد لباس های خانم ها که جلوه بیشتری دارد ابتدا ایده شان بر اساس این است که این لباس باید در بیشترین حد دیده شود. برای دیده شدن لزوما هم نیاز نیست که لباس های خیلی باز یا رنگ های عجیب و غریب باشد.
ما باید بدانیم که در مورد لباس آقایان لازم نیست کار خلاف عادت بکنیم. چه سیاستمدار و چه ورزشکار و چه هنرمند وقتی در مجامع بین المللی شرکت می کنند باید استاندارد لباس شان یکی باشد اما در مورد خانم ها وضعیت فرق دارد. آنجاست که ما محدودیت هایی داریم که به جای این که برای آن راه حل پیدا کنیم می خواهیم صورت مسئله را پاک کنیم.
این که خانم ایرانی نمی تواند لباس یقه باز یا بدون آستین بپوشد نباید باعث شود که همان لباس را با یقه و آستین بلند درست کنیم. یا این که از عرب ها مثلا تقلید کنیم. ما می توانیم از ابتدا با خودمان بگوییم من دارم لباسی را برای حضور در ایران طراحی می کنم. ما می توانیم همین لباس هایی که خانم ها در جشنواره فجر می پوشند را با یک پارچه زیبا و دوخت بهتر برای مجامع جهانی طراحی کنیم و به مراتب کارمان زیباتر خواهد بود.
با توجه به اینکه سابقه اصلی شما واردات پارچه است، از نقش پارچه در صنعت پوشاک بگویید و این که آیا واردات پارچه به ضرر صنعت پوشاک در کشورمان نیست؟
- خیر. چون به باور من پارچه یک کالای تمام نشده است و در واقع جزو مواد اولیه به حساب می آید. کسانی که فکر می کنند پارچه یک کالای تمام شده است، در واقع هنوز به این باور نرسیده اند که خیلی از چیزهایی را که به عنوان کالا در نظر می گیریم بایستی روی آن فرآوری انجام شود تا بتوان از آن استفاده کرد.
مثل این که شما بگویید من پشم وارد می کنم. ولی پشم تا بافته نشود، فرش نمی شود. محصول نهایی فرش است نه پشم اما متاسفانه در مورد پارچه چون خودش هم طی فرآیندی تبدیل به پارچه می شود، می گویند پارچه کالای نهایی است؛ در حالی که اینطور نیست. پارچه به تنهایی قابلیت استفاده ندارد.
روی همین حساب تمرکز ما روی واردات پارچه بود چون فکر می کردیم اگر کیفیت پارچه به عنوان مواد اولیه خوب باشد، قطعا تولید هم همین طور خواهد شد. اخیرا تولیدی های بزرگ هم به این نتیجه رسیده و دیگر دست کشیده اند از پارچه های چینی یا پارچه های نامرغوب که در داخل تولید می شود یا حتی پارچه های متوسط ترکیه.
بعضی های شان قراردادهای خیلی بزرگی با برندهای خیلی خوب پارچه بسته اند و این نشان دهنده این است که لااقل این تلاش 20 ساله من به ی جایی رسیده و اینها به این باور رسیدند اگر بخواهند پوشاک خوب تولید کنند که بتوانند وارد عرصه جهانی شوند، اولین شرطش این است که پارچه خوب داشته باشند.
یعنی اگر می بینیم ترکیه در تولید لباس سرآمد است و اتفاقا برزیل هم جزو همین کشورها است، یا اسلواکی هم در اروپا همین طور است، اینها با پارچه های داخلی و چینی و نامرغوب، بازار را به دست نیاوردند بلکه پارچه با کیفیت وارد کردند، ماشین آلات خوب آوردند، طراح و برشکار خوب به کار گرفتند و خروجی کارشان شد برندسازی و حضور در بازار. بنابراین در واقع آنچه کمک می کند به اقتصاد صنعت پوشاک، استفاده درست از مواد اولیه است.
آیا برندهای معروف پوشاک دنیا هم بخشی از مواد اولیه را وارد می کنند؟
- اگر ما می خواهیم وارد بازارهای پوشاک دنیا بشویم باید از کیفیت خوب مواد اولیه استفاده کنیم. اگر در ایتالیا و در رأسش میلان پارچه وارد نمی شود به این دلیل است که این کشور بزرگ ترین تولید کننده پارچه است. ما باید به این باور برسیم که قرار نیست خودمان تولید کننده هر کالایی باشیم تا بتوانیم در صنعتش ورود کنیم.
ممکن است یک برند در انگلستان متولد شده باشد، در حالی که صاحب آن یک شرکت ژاپنی است، دفترش هم در توکیو است و تولید پوشاک این برند هم در نقاط مختلف دنیا انجام می شود. پس نیازی نیست یک کشور هم طراحی، هم پارچه، هم دوخت و هم مدیریت را به عهده داشته باشد. یک برند خلق شده، یک سیاستگذاری مشخصی دارد و صاحبش در ژاپن تصمیم می گیرد به چه قیمتی و به کجا فروخته شود.
با توجه به این که شما همچنین کار طراحی لباس برای شخصیت های خاص می کنید، فکر می کنید اساسا ضرورت وجود مد چیست؟
- با توجه به اتفاقاتی که درون جامعه افتاد، مثل پایان جنگ و این که مردم برگشتند به زندگی اجتماعی خودشان کم کم لباس جایگاه خودش را دوباره پیدا کرد و هر طیفی برای خود تعریفی از پوشش پیدا کرد.
چنانچه هر صنف و شغلی باید پوشش اختصاصی خودش را داشته باشد. هیچ وقت یک پزشک وقتی وارد اتاق عمل می شود، به جای این که لباس جراحی بپوشد با لباس مکانیکی وارد نمی شود و هیچ وقت هم یک مکانیک وقتی می خواهد سروقت یک ماشین برود روپوش سفید نمی پوشد. پس وقتی به این سادگی ما لباس را تفکیک می کنیم باید به این باور هم برسیم که آدم هایی که شخصیت سیاسی، هنری، ادبی و ... دارند باید نوع پوشش شان در واقع به مخاطب شان این را منتقل کند که متوجه جایگاه شان هستند.
مد از کی صنعت شد؟ و آیا اقتصاد یک کشور نیازمند صنعت مد است؟
- پایه انقلاب صنعتی ماشین آلات نساجی بود. پس وقتی شما توانستید به راحتی و با قیمت مناسب میزان تولید پارچه تان را بالا ببرید حالا باید برای آن بازار می ساختید. بنابراین صنعت نساجی صنعت پوشاک را ساخت تا بتواند مصرف کالای خود را بالا ببرد. حتی در خود ایران هنوز هم در کنار کارخانه های تولید نساجی کارگاه های فروش پوشاک و فروشگاه هایش هم هست.
این اتفاق کم کم باعث شد صنعت پوشاک از آن کارگاه های خانگی کوچکم تبدیل شود به ابعاد بزرگ تر و برای این کار نیاز بود هم طراحی به آن اضافه شود و هم بسته بندی و عرضه متفاوت شود.
صنعت پوشاک بسیار صنعت کارآفرینی است، خلق یک لباس نیاز به کارگران زیادی دارد که هر کدام در بخش های مختلف هستند و در واقع یک پارچه از زمانی که طراحی می شود تا زمانی که فروخته شود، تعداد بسیار زیادی آدم درگیر آن می شوند. به این معنی که از خرید آن پارچه تا این که قرار است با آن پارچه چه چیزی دوخته شود، تا بسته بندی و عرضه یک چرخه مستقیم است که در کنارش حاشیه هایی هم هست.
بخش عمده کارآفرینی هر جامعه ای را صنعت پوشاک می تواند به عهده بگیرد. وقتی ما در مورد صنعت پوشاک حرف می زنیم نباید همه چیز را در ابعاد لوکس ببینیم. ما می توانیم با تولید پوشاک ارزان قیمت انبوه، مثل کاری که برندهایی مثل زارا و مانگو دارند انجام می دهند اینقدر نرخ لباس را پایین بیاوریم که خریدار بدون این که نیاز داشته باشد ترغیب به خرید شود. درباره صنعت مد باید بگویم ما مقوله ای داریم به نام مد و فشن که معادل واژه فارسی برای آن نداریم و به واسطه لاتین بودن واژه مد و فشن یک گاردی در برابرش وجود دارد و احساس می کنیم وقتی می گوییم مد یعنی چیزی از بیرون دارد به ما تحمیل می شود.
اصلا مقوله مد در دنیا مقوله یک کشور و یک فرهنگ نیست. یکی از معضل های موجود در کشور ما این است که تحت عنوان غرب در ذهن مان است که شامل تمام کشورهای اروپایی تا انتهای آمریکا می شود. در حالی که اصلا چنین چیزی نیست. یعنی یک یونانی قطعا فکرش با ایتالیایی فرق دارد یا فکر یک آمریکایی با آلمانی متفاوت است ولی ما همه اینها را در یک رده می گذاریم و فکر می کنیم یک جایی به نام غرب وجود دارد که بر صنعت مد ما مسلط می شود. الان صنعت مد دنیا در واقع ترکیبی از فرهنگ های مختلف است.
یک برند بسیار لوکس و سرشناسی مثل هرمس یک سال در طرح هایش از فیل های هندی استفاده می کند و یک سال از لچک و ترنج فرش ایرانی. ما در صنعت پارچه یکسری اصطلاحات کاملا فارسی داریم که بین المللی است. مثلا این نقش ترنج که ما روی فرش های خودمان داریم در تمام اروپا به اسم پشمینا می شناسند بدون این که بدانند معنی پشمینا چیست. یا یک نوع بافت پارچه ما داریم که بافت ضخیم زمستانی است و به آن هم پشمینا می گویند، بدون این که بدانند برگشت آن به واژه پشم است.
اما آیا آنها می گویند فرهنگ نساجی یا مدمان شرق زده یا ایران زده است؟ یکسری رنگ بندی پارچه ها دارای نام های فارسی است در آنجا. مثلا رنگ خاکی که به آن رنگ کاکی می گویند. این پارچه از فرهنگ ما وارد فرهنگ آنها شده و اسمش را هم با خودش برده است. پس بنابراین ما اول از همه باید گارد بسته مان را نسبت به مد باز کنیم. امروز اگر یک نقاش ایرانی سبکش امپرسیونیسم است نمی گوییم که او مقلد غرب است بلکه او سبک امپرسیونیسم را در خدمت خلاقیت خود گرفته است. مد هم همینطور است. ما باید از صنعت مد برای تقویت و معرفی فرهنگ خودمان استفاده کنیم.
ما یکی از معضلات مان این است که در لباس پوشیدن بلاتکلیفیم. ما یکسری لباس محلی داریم که مخصوص جغرافیای آن منطقه است. اما ما چیزی تحت عنوان لباس فرهنگ ایرانی نداریم. چون قبل از انقلاب سعی کردند تعریفی از آن ارائه دهند تا در مراسم های مختلف، تحت عنوان رژه یا آیین های استقبال از رهبران دنیا و ... از آن استفاده کنند و بعد از انقلاب کلا آن را کنار گذاشته اند.
الان ما جزو معدود جاهایی هستیم که وقتی یک رییس جمهوری یا یک مقام سیاسی از کشورمان بازدید می کند اگر به گروه سان و رژه نگاه کنید هیچ نشانه ای از لباس فرهنگ ایرانی در آن نمی بینید. در حالی که این اصلا متداول است که وقتی کسی به کشور دیگر می رود و گارد احترام برایش تشکیل می دهند، آن گارد احترام در لباسش نشانه های فرهنگ بومی را داشته باشد.
نگاه کنید به صحنه فیلم های استقبال رییس جمهور ترکیه یا رییس جمهور ازبکستان. اینها همه نمادها و الگوهای خاص خودشان را در لباس ها پیاده می کنند اما ما بدون اینکه اینها را داشته باشیم و اصلا این را الگوسازی کرده باشیم، کلا یک لباس بین المللی را می پوشیم و از همه دنیا هم بیشتر مدعی هستیم که باید با مد مبارزه کنیم.
در دوره قاجاریه این نشانه ها وجود داشته است. یعنی لباس های گاردهای احترام بر اساس لباس های آن دوره طراحی می شده که ریشه در تاریخ خودش داشته است. یعنی لباس هایی بوده که ارتش نادری و صفوی و ... هم استفاده می کردند و اینها لباس های نمادین بوده. بعد با ظهور پهلوی اینها دور ریخته می شود و دوباره در پهلوی دوم و در جشن های دو هزار و پانصد ساله تصمیم می گیرند اینها را مجددا طراحی کنند.
دوباره ما اینها را دور می ریزیم و جایگزینی برای اینها نداریم. یعنی وقتی یک رییس جمهوری می آید، گارد احترام که می ایستد همه لباس هایی نظامی پوشیده اند که همه نظامیان دنیا می پوشند و شما اگر پرچم ایران را حذف کنید کسی نمی تواند بفهمد که وارد ایران شده چون ما لباس سمبلیکی نداریم.
علاوه بر آن لباس مردم ایران اتفاقا کاملا لباس غربی است چون لباس متداولی که آقایان استفاده می کنند کت است که یک لباس اروپایی است و اسمش هم فرنگی است و خانم ها مانتو می پوشند که باز هم همین طور است. یعنی یک لباس خارجی است که اسمش هم فرانسوی است. بنابراین ما نیاز داریم که فرهنگ مد داشته باشیم تا از هم گسیختگی و بی برنامگی لباس ها تمام شود و قرار هم نیست که لباس ها ایرانیزه و اسلامیزه شود.
وقتی ما می گوییم طراحی مد همه فکر می کنند باید با نقش قالی و فرش و تخت جمشید لباس ایرانی خلق کنند؛ در حالی که اصلا چنین چیزی نیست. اصلا ما نیازی نداریم که المان روی لباس های مان بدوزیم چون لباس های سنتی ایرانی مصرفش در کوچه و خیابان نیست، مثل همه جای دنیا ما آنچه را که به عنوان لباسی که نمایانگر فرهنگ خودمان است طراحی می کنیم باید برای مراسم های خاص در نظر گرفته شود ولی آن لباسی که مردم در خیابان می پوشند تعریفش احتیاج به در نظر گرفتن کاربردش دارد.
وقتی ما بر اساس آموزه های خودمان مثال می زنیم النظافه من الایمان و مثال می زنیم پیامبر اسلام سفید می پوشید و لباس پاکیزه می پوشید، این را باید در زندگی جاری کنیم و جاری شدنش بر اساس فرهنگ سازی است. وقتی یک بچه می داند برای رفتن به مدرسه باید لباس مشخصی بپوشد و وقتی سوار اتوبوس می شود می بیند راننده اتوبوس لباس مخصوصی دارد و وقتی همراه پدر و مادرش به یک سازمان می رود می بیند فرم های مشخصی برای لباس تعریف شده است، یاد می گیرد که باید لباس را جای خود پوشید و تعریف کرد.
در واقع در چنین جاهایی، ما به صنعت مد نیاز داریم. ما از معدود کشورهایی هستیم که در سیستم قضایی مان، وکلای مدافع و قضات لباس تعریف شده ندارند. ما فقط یک نماد داریم، صرفا شالی را روی گردن می اندازند در حالی که اینها لباس مشخصی می خواهند.
مد یک مفهوم مدرن است یا پیش از دوران مدرن هم وجود داشته؟
- مد در قدیم هم کاربرد داشته. امروز ما در برابر مد مقاومت می کنیم و فکر کردیم این یک فرهنگ بیرونی است، در حالی که وقتی وارد عشایر می شویم می بینیم که لباس های محلی خاصی می پوشند که اینها قطعا طی قرن ها طراحی شده است. لباس یک خانم کرد با لباس یک گیلک فرق دارد. این طراحی هم یک طراح دارد و به مرور به اینجا رسیده است اما قبلا به او طراح مد نمی گفتند، به آن سنت می گفتند اما این هیچ وقت به صنعت تبدیل نشده.
برای همین هم هست که در تاریخ لباس نظامی ها متحدالشکل پد در قدیم هم کاربرد داشته. امروز ما در برابر مد مقاومت می کنیم و فکر کردیم این یک فرهنگ بیرونی است، در حالی که وقتی وارد عشایر می شویم می بینیم که لباس های محلی خاصی می پوشند که اینها قطعا طی قرن ها طراحی شده است. لباس یک خانم کرد با لباس یک گیلک فرق دارد. این طراحی هم یک طراح دارد و به مرور به اینجا رسیده است اما قبلا به او طراح مد نمی گفتند، به آن سنت می گفتند اما این هیچ وقت به صنعت تبدیل نشده. برای همین هم هست که در تاریخ لباس نظامی ها متحدالشکل است و این یک اتفاق مدرن نیست.
اما ویژگی مد در دوران مدرن شباهت نسبی طرح های مختلف لباس در سرتاسر دنیاست. چرا این تفاوت با دنیای قدیم در مد وجود دارد؟
- منابع اطلاعاتی در دنیا بسیار متنوع و دسترسی همه آسان شده. به همین دلیل مردم تاثیرپذیری شان از یکدیگر بیشتر شده است. شاید اگر 30 سال پیش اسم سوشی را می آوردید نه تنها بالای 99 درصد در ایران آن را نمی شناختند، بلکه در دنیا هم نمی شناختند. اما امروز می دانیم سوشی یک غذایی است که خیلی ها در دنیا آن را می شناسند. در حالی که نه مربوط به فرهنگ ماست، نه مربوط به ذائقه ماست.
صرفا به جهت این که اطلاعاتش به دست ما رسیده. ظرف این سال ها به جهت مراودات اقتصادی و سفر به ژاپن این اتفاق افتاده است. چرا وقتی پیتزا می خوریم نمی گوییم ما هویت مان را گم کردیم و آن را به عنوان یک غذای محبوب پذیرفتیم. حالا اگر ما نمی توانیم غذاهای خودمان را به مردم دنیا معرفی کنیم، مقصر خودمانیم و نمی توانیم بگوییم نباید از غذای آنها استفاده کنیم.
البته نظر من این است که در لباس تا حدی توانستیم ایده های مان را منتقل کنیم. به خصوص در مورد مدل مانتویی که خانم های ایرانی می پوشند. به خاطر این که طرح مانتوها خیلی زیبا، متنوع، جذاب و راحت شده و خیلی هم منحصر به موقعیت جغرافیایی نیست. به همین دلیل خیلی گسترش پیدا کرده است.
ما اول توانستیم بر اساس نیاز بازار خودمان طراحان منطقه را در ترکیه و امارات و حتی در مالزی با این مقوله آشنا کنیم. الان وقتی لوک بوک های پاییز و زمستان اروپا را نگاه می کنید مملو از لباس هایی شبیه به مانتو است. در حالی که به ندرت اینها را تن آدم ها در خیابان می بینید ولی این مانتو به عنوان یک کالای لوکس در مهمانی ها و مراسم خاص مورد استفاده است و در واقع به یک نوعی ما این کار را کردیم.
ما مدت های مدیدی با این پدیده مواجه بودیم که لوگوی برندهای فرنگی خیلی مورد استفاده مردم قرار می گرفت و مردم روی لباس و روسری و کفش شان و روی دگمه سردست و کمربندشان آنها را استفاده می کردند.
حالا یک آقایی به اسم نیما بهنود آمده با (ه) دو چشم فارسی همین کار را کرده. در ایران هم زندگی نمی کند و تولید نمی کند اما با همین نماد کیف و کمربند و ... درست می کند و خیلی هم مورد توجه دنیاست. یا یکی مثل بیژن پاکزاد کسی است که در عمق دنیای مد و فشن نفوذ و لباس عرضه می کند. این می گردد به اینکه خلاقیت طراحان ما چقدر باشد وگرنه در واقع دنیای مد یک دنیای کاملا متصل به همدیگر است که از هم الهام می گیرند و به هم ایده می دهند.
طراحی لباس برای هنرمندانی که روی فرش قرمز جشنواره های بین المللی حضور پیدا می کنند آیا می تواند موفق باشد؟
- همان طور که قبلا گفتم ما باید اول صنعت مدمان را از پایه درست کنیم بعد برسیم به این که قرار است چه لباس خاصی را چطور طراحی کنیم. تا زمانی که مردم خودشان را برای لباس کار مشخصی مقید ندانند نمی توانیم بگوییم یک خانم در جشنواره کن چه باید بپوشد. اگر پله اول را برویم می توانیم به فراخور حضور در مجامع بین المللی هم لباس طراحی کنیم و کم کم این جا می افتد که چه لباس و پوششی را می توانیم جایگزین پوشش های خارجی کنیم. البته در مراسمی مثل فرش قرمز جشنواره های بین المللی لباس های شب تعریفی در دنیا دارد که برای خانم های ایرانی قابل استفاده نیست.
ولی چون نگاه پایه ای درباره مد در ایران ضعیف است، نمی دانیم باید چطور لباس طراحی کنیم. لباسی که برای یک هنرپیشه زن ایرانی در جشنواره کن طراحی شده بود کاملا عربی بود. این مدل لباس، لباسی بود که خانم های عرب که می خواهند در ایونت ها شرکت کنند می پوشند. ما زمانی می رسیم به طراحی مناسب که فرهنگ لباس پوشیدن را از پایه درست کنیم. باید قبول کنیم یک چیزهایی استاندارد بین المللی دارد. شما به مراسم اسکار نگاه کنید، آقایان در این مراسم کدام شان با لباس شان ملیت شان را می توانند متمایز کنند؟ جالب است که ممکن است یک برند ایتالیایی را یک آمریکایی بپوشد یا یک برند آلمانی را فرانسوی.
در مورد لباس های خانم ها که جلوه بیشتری دارد ابتدا ایده شان بر اساس این است که این لباس باید در بیشترین حد دیده شود. برای دیده شدن لزوما هم نیاز نیست که لباس های خیلی باز یا رنگ های عجیب و غریب باشد.
ما باید بدانیم که در مورد لباس آقایان لازم نیست کار خلاف عادت بکنیم. چه سیاستمدار و چه ورزشکار و چه هنرمند وقتی در مجامع بین المللی شرکت می کنند باید استاندارد لباس شان یکی باشد اما در مورد خانم ها وضعیت فرق دارد. آنجاست که ما محدودیت هایی داریم که به جای این که برای آن راه حل پیدا کنیم می خواهیم صورت مسئله را پاک کنیم.
این که خانم ایرانی نمی تواند لباس یقه باز یا بدون آستین بپوشد نباید باعث شود که همان لباس را با یقه و آستین بلند درست کنیم. یا این که از عرب ها مثلا تقلید کنیم. ما می توانیم از ابتدا با خودمان بگوییم من دارم لباسی را برای حضور در ایران طراحی می کنم. ما می توانیم همین لباس هایی که خانم ها در جشنواره فجر می پوشند را با یک پارچه زیبا و دوخت بهتر برای مجامع جهانی طراحی کنیم و به مراتب کارمان زیباتر خواهد بود.