چی شد که فرهادی این‌جوری عصبانی شد؟

روز گذشته داوود مرادیان مدیر گروه مستند بنیاد «روایت فتح» مدعی شد که اصغر فرهادی فیلمساز تیزهوشی است که هم حکومت را دارد و هم بیرون حکومت را. این اظهار نظر منجر به واکنش بسیار تند اصغر فرهادی شد که او را به نوعی فیلمساز حکومتی خواندند.

برترین‌ها: روز گذشته داوود مرادیان مدیر گروه مستند بنیاد «روایت فتح» مدعی شد که اصغر فرهادی فیلمساز تیزهوشی است که هم حکومت را دارد و هم بیرون حکومت را. این اظهار نظر منجر به واکنش بسیار تند اصغر فرهادی شد که او را به نوعی فیلمساز حکومتی خواندند. اصغر فرهادی با یادآوری برخی اتفاقاتی که در این چند سال برای او در ایران رخ داده از خود دفاع کرد و این بیانیه شدیداللحن او با واکنش بسیاری همراه شد.
چی شد که فرهادی این‌جوری عصبانی شد؟
مهدی یزدانی خرم نوشت: «نامه‌ی اصغر فرهادی پی حواشی سازمان‌دهی‌شده‌ی خارجی‌ها و داخلی‌ها که فارغ از «فیلم» قرار است او را از پای درآورد بازیِ سخیفی‌ست‌ که در این مملکت سال‌هاست رواج دارد. داستایفسکی در «یادداشت‌های زیرزمینی» می‌نویسد: «این خواستنِ من است، این میل من است. تنها وقتی می‌توانید آن را از وجودم بیرون بتراشید که امیال‌ام را تغییر دهید. پس همین کار را بکنید؛ با چیزی دیگر اغوایم کنید، آرمان دیگری به دست‌ام برسانید. اما در این میان مرغ‌دانی را با کاخ یکی نخواهم گرفت» موجِ تخریبِ شخصیت فرهادی ارتباطی به فیلم ندارد. مثلن یکی نعره زده بود که رئالیسم او ربطی به جامعه ندارد. گویا منتقد فیلم هم هست و من حاضرم با کمال میل با او مناظره کنم که حتا معنای رئایسم را نمی‌داند و ذوالفقارش خمیری و خیالی‌ست. اما تخریب دقیقن با قبای نقد می‌آید. با تهمت و میل خود را از طرف کلمه‌ای انتزاعی‌ به نامِ «مردم» فریاد کشیدن...
سال‌هاست وقتی مهملات این‌ها را می‌خوانم سکوت می‌کنم و می‌گویم ول کن... اما دیگر از حد گذرانده‌اند و بسیاری از ما دیده‌ایم که شمایان هیچ‌وقت اُپوزیسیون نبودید... فیلم یا فیلم‌های فرهادی خوب یا بد اهمیتی در این جوسازی ندارند، بلکه این تصمیمی‌ست دوسویه تا باعث شود او کشورش را رها کند. خطاب به شمایان می‌نویسم با شما بی‌شرم‌ها که هیچ ننوشته‌اید و نساخته‌اید و سال‌هاست در حال پرونده‌سازی هستید و خودتان ته چاه و این‌که این بار نمی‌توانید فرهادی را از پا درآورید. همان‌کاری که سال‌ها با کیارستمی کردید. با امیر نادری. حالا مدام در ستایش بیضایی می‌نویسید چون نیست، از تقوایی می‌گویید چون شوربختانه دیگر فیلم نمی‌سازد.
شما عاشق از پا درآوردن آدم‌ها، فکرها و جان‌ها هستید. دست در دست، هماهنگ با مشرق‌ها از مغرب حمله می‌کنید. بسیاری‌تان نه فیلم‌ها را می‌بینید نه کتاب‌ها را می‌خوانید، با دهانی کف‌کرده فقط می‌خواهید ترور کنید و خب دیگر نمی‌توانید، چون «ما از شما بیزاریم».»
چی شد که فرهادی این‌جوری عصبانی شد؟
یاشار نورایی (منتقد سینما) نوشت: «بالاخره هرکسی دردش بیاید آخ هم می‌گوید. سرنوشت فرهادی در وقایع و حواشی اخیر درست شبیه رحیم شخصیت اصلی فیلم "قهرمان" شده است و شاید نمونه‌ای جالب توجه برای آیندگان تا وضعیت عمومی این جامعه را بررسی کنند؛ جامعه‌ای دچار هیجان و نفرتی ریشه‌ای که در دو سوی آن افراطی‌گری میدان‌دار شده است. طرف را مثل بادکنک باد می کنند تا بالا برود و بعد مثل آدامس تف می‌کنند! فیلم او یا کثافت است یا شاهکار، یا او را هم‌قد نیما یوشیج می‌کنند یا شبیه فلان دلقک درجه سه.
در دادگاه عمومی که فرهادی ناخواسته واردش شد و عملاً با اتهام دزدی ایده روبرو گشت و فروش پایین فیلم هم حمایت گیشه را از او گرفت، هیچ بعید نبود که برای حفظ آبرویش، به تندی چنین متنی منتشر کند. در این حین اتفاقاً همان دار و دسته‌ای که مثل باج‌خورها و هواخواهان عربده‌کش او را دوره کرده‌ بودند و عملاً در دفاع از او و ساخته‌اش به بقیه فحاشی می‌کردند هم با افراطی‌گری، فضا را به سمتی بردند که با توجه به وابسته بودن خودشان، در برابرشان هم افراطی‌های دیگر پا به میدان بگذارند و فرهادی را وابسته و میانه‌روی منفعت‌طلب بخوانند.
امثال من‌ نوعی داد زدیم که این وسط خود فیلم دارد قربانی می‌شود و دیگر ذهن بیننده، بی‌واسطه فیلم را تماشا و درک نمی‌کند ولی صدای ما انگار در هیاهوی اوضاع خفه شد. دوستی خاله خرسه‌ها و نفرت سرکوب شده دست به دست هم داده و شاید برای هنرمند سنگین و تلخ باشد. ولی در نهایت مثل فیلم، قهرمان واقعی کسی است که دیگر تن به تحقیر شدن نمی‌دهد و آبروی خویش را با منافع حقیر زیستن تاخت نمی‌زند. اینجاست که اصالت هنر معلوم می‌شود و به جاودانگی می‌رسد.»
چی شد که فرهادی این‌جوری عصبانی شد؟
امیرحسین کامیار نوشت: «واقعی در تاریخ یک ملت هست که شاید نشود اهمیتش را در همان لحظه دریافت اما بعدها خاصیتی مانند مرز پیدا می‌کنند، مرزی میان فضیلت و رذیلت یا بین خیر و شر. بیانیه‌ی بیزاری اصغر فرهادی شاید زمانی چنین کارکردی در ذهن ما بیابد، نه چون در ذات خودش اهمیتی تاریخی دارد-که گمانم ندارد- بلکه به این دلیل که آیینه‌ای مقابل بسیاری از ما ایرانیان در داخل یا خارج کشور می‌گیرد تا در آن نیک بنگریم و تباهی دردناک خود را ببینیم که چگونه در دوزخ هبوط کرده خویی جهنمی یافته‌ایم.
آنچه در این چند ماه بر اصغر فرهادی گذشت، گرفتار شدنی تلخ میان دو طیف به ظاهر متفاوت از مردمان بود که در نفرت‌پراکنی، حق‌به‌جانبی و خودشیفتگی، شبیه‌ترین هستند به هم. در این چند ماه او هدف سنگساری شرم‌آور بود و ما شاهد تکثیر شگفت‌انگیز بازجوهایی که کلمه را به جای کابل برای شکنجه استفاده می‌کردند. این اتحاد پلشت میان بازجویان و اصحاب سنگسار نه اولین بار است که شکل می‌گیرد و نه لابد آخرین بار. اهمیت بیانیه اصغر فرهادی در این است که وادارمان می‌کند به خود نگاه کنیم و ببینیم چطور در باور "هر که با من نیست، دشمن است" غرق شده‌ایم، چطور حریصیم برای دریدن هر آن‌کس که میل ما را براورده نمی‌کند و تا چه حد شبیه شده‌ایم به آنان که دشمن می‌پنداریم‌شان...این است که امیدوارم می‌کند آن اتحاد شوم هوادارانی کمتر بیابد و جراتم می‌دهد تا بگویم من هم بیزارم، بیزار از این بیداد.»
چی شد که فرهادی این‌جوری عصبانی شد؟
پوریا ذوالفقاری اما نظری متفاوت نسبت به این بیانیه فرهادی دارد و اینگونه نوشت: «مستندی منتشر شده که شباهت زیادی به قهرمان دارد. پیش از قهرمان ساخته شده و سازنده‌اش شاگرد فرهادی بوده. وکیل فرهادی گفته ایده به فرهادی تعلق داشته و باز در همان متن گفته از هنرجو در حضور دو شاهد رضایت‌نامه گرفته شده است(اگر فرهادی در استفاده از ایده محق بوده، دیگر گرفتن رضایت‌نامه چرا‌؟) فرهادی دربارهٔ تولد ایدهٔ قهرمان پیش‌تر یکبار گفته بود از سال‌ها قبل خبرهای مربوط به «افرادی که چنین کاری می‌کنند» را در روزنامه‌ها دنبال می‌کرده و همه چیز برایش در روزنامه‌ها شروع شده ولی دیروز در لس آنجلس گفته در دوران دانشجویی نمایشی اقتباسی دیده و ایده از آنجا آمده.
این تناقض‌ها در صحبت‌های فرهادی و بحث شباهت فیلم قهرمان به مستند نکته‌ای‌ست که فرهادی باید درباره‌اش توضیح بدهد و هیچ گرد و خاک کردنی بحث این شباهت انکارنشدنی را عقب نمی‌راند. گفته بودم فرهادی هرجا منافعش به خطر بیفتد اتفاقا خوب بیانیه می‌دهد و خوب کنشگر می‌شود. دفاع علنی مسئولان و مدیران از او نشان داد چرا سینماگران اپوزیسیون‌نما با «اعتدالیون» رابطهٔ بهتری داشتند. آن‌ها قاعده بازی را می‌دانستند و هرگز حمایت‌ها را علنی نمی‌کردند. سینماگران همیشه حاضر ما در محافل جهانی به برخی حملات داخلی نیاز دارند تا آن طرف اسنادی برای اثبات اپوزیسیون و در فشار بودن خود داشته باشند. برخی حمایت‌ها مرگ این سینماگران را کلید می‌زند و خشمگین‌شان می‌کند. به خشم جاری در بیانیه بنگرید.این که یکی مثل فرهادی با وجود رفت و آمدها همچنان می‌تواند بسازد و سانسور نشود و از سه دولت به اسکار معرفی شود، بحث دیگری‌ست.
موج انتقادها به فرهادی و رویکردش از سطح جامعه و کامنت‌ها و نوشته‌های گمنام‌ترین آدم‌های این سرزمین آغاز شد. از مردم. ندیدن این امر بدیهی و توطئه خواندن انتقادات به فرهادی، تعریف غلط صورت مسئله است. حامیان مادام‌العمر فرهادی برای قهرمان هم سنگ تمام گذاشتند. نکته اینجاست که این حامیان دیگر پایگاه و مرجعیت پیشین را ندارند.از هالیوود ریپورتر و ورایتی تا رسانه‌های رسمی و صفحات پربازدید مال شماست. اگر کسی در صفحه شخصی‌اش چیزی می‌نویسد که بسیار شنیده می‌شود، سخنش نسبتی با حقیقت دارد... مستندی منتشر شده که شباهت زیادی به قهرمان دارد...»

ارسال نظر