نقد وتحلیل «سووشون در مه: سریالی که هنوز آغاز نشده، اما امید در آن موج میزند»
سریال «سووشون»، ساخته نرگس آبیار، از همان ابتدا چشمها را به خود دوخت؛ اقتباس از یکی از مهمترین رمانهای تاریخ ادبیات معاصر ایران، آن هم با کارگردانی زنی که پیشتر در آثارش دغدغههای زنانه، اجتماعی و تاریخی را با هم گره زده بود. ابتدا این سریال با جنجال و توقیف روبرو شد و پس از مدتی رفع توقیف و پخش قسمت های بعدی از سر گرفته شد.

شهرزاد فلاح - اصفهان امروز:
سریال «سووشون»، ساخته نرگس آبیار، از همان ابتدا چشمها را به خود دوخت؛ اقتباس از یکی از مهمترین رمانهای تاریخ ادبیات معاصر ایران، آن هم با کارگردانی زنی که پیشتر در آثارش دغدغههای زنانه، اجتماعی و تاریخی را با هم گره زده بود. ابتدا این سریال با جنجال و توقیف روبرو شد و پس از مدتی رفع توقیف و پخش قسمت های بعدی از سر گرفته شد.
اما سه قسمت ابتدایی این سریال نه تنها آغاز یک حماسه نبود، بلکه بیش از هر چیز، شبیه پیشدرآمدی طولانی و ایستاده بود؛ زیبا، اما در مه.
حرکت در مه، توقف در تصویر
قسمت اول سریال تقریباً بهطور کامل در بستر یک مراسم عروسی میگذرد. این تصمیم، اگرچه میتوانست بهعنوان نقطه شروعی دراماتیک و پُرجزئیات عمل کند، اما بیش از حد در حاشیهها ماند و تا پایان اپیزود، نه گرهای ایجاد شد و نه ضرباهنگی شکل گرفت. مخاطب در انتهای قسمت اول، هنوز نمیداند قرار است چه مسیری را دنبال کند. بسیار خسته کننده با ریتمی کند قسمت دوم هم این چنین ادامه پیدا کرد.
در قسمت سوم نیز، با وجود اینکه به سکانسهایی کلیدی چون دیوانهخانه میرسیم، سریال همچنان در ریتمی کند و خستهکننده گرفتار است. درامی که باید پرتنش، آشفته و دردناک باشد، با زبانی تصویری روایت میشود که بیشتر به سکوت شباهت دارد تا صدای فریاد. تماشاگر بارها منتظر اتفاقیست که نمیافتد.
شخصیتها: زری ایستاده، ولی منجمد
بهنوش طباطبایی در نقش زری، اگرچه کنترلشده و ساکت بازی میکند، اما گاهی چهرهای یخزده و بدون جان دارد؛ بازیاش در سکوتها غرق میشود و در لحظههایی که باید فوران کند، خاموش میماند. در رمان، زری با درونیاتی لرزان اما پرشور، زنیست که هرچه پیشتر میرویم، تپش حضورش بیشتر میشود. اما در سریال، بازی طباطبایی گاه آنقدر کمتنش و بیحس است که تماشاگر از او فاصله میگیرد.
این تناقض میان زری رمان و زری سریال، بخشی از پویایی درام را از بین برده. زریای که باید در دل مخاطب جا باز کند، در این روایت تصویری گاه شبیه ناظری بیطرف میشود، نه زنی که درگیر تاریخ، خانواده و وجدان خویش است.
در مقابل، شخصیت یوسف (با بازی میلاد کیمرام) هم به همین سرنوشت دچار شده؛ اما با یک مشکل مضاعف: بیان سرد، لهجهای نامطمئن و حضوری که بیشتر سایه است تا شخصیت.
زبان تصویر: میان وفاداری و بیقراری
آبیار تلاش کرده ساختار ذهنی و فلاشبکمحور رمان را به زبان تصویر ترجمه کند. اما آنچه در متن به دلیل زبان نوشتار قابلدرک است، در تصویر به سردرگمی تبدیل میشود. جابهجایی مکرر زمان، بدون نشانگرهای مشخص بصری یا عاطفی، تماشاگر را معلق و بیقطبنما رها میکند.
هر اپیزود حس یک «پیشدرآمد بلند» را دارد. اپیزودیسم در ساختار کاملاً مشهود نیست و تا اینجا، «سووشون» بیشتر حس یک فیلم بلند آرام را دارد که بهاجبار به چند قسمت تقسیم شده، تا مجموعهای که با ریتم تلویزیونی پیش میرود.
تصویر: زیبایی چشمنواز، اما بیزخم
از منظر بصری، «سووشون» بدون تردید یکی از خوشساختترین سریالهای تلویزیون ایران در سالهای اخیر است. طراحی صحنهها، لباسها، نورپردازی و قاببندیها بسیار دقیق، هماهنگ و هنرمندانهاند. اما سؤال اینجاست: آیا این زیبایی کافیست؟
شیرازِ دههٔ ۲۰ شمسی در اوج قحطی، فقر، اشغال و خشم در سریال آبیار، شهری تمیز، آرام، شاعرانه و کمتنش به تصویر کشیده شده است. نه خیابانها زخم دارند، نه مردم درد، نه هوا خفقان. در سکانسی مثل دیوانهخانه نیز، جایی که پتانسیل برای انتقال خشونت و فشار روانی وجود دارد، همه چیز چنان آرام و آراسته است که گویا در حال تماشای پشتصحنهٔ یک تئاتر هستیم.
صدا و موسیقی: نجوایی که شنیده نمیشود
موسیقی متن در سکانسهایی خوب کار میکند، اما در بزنگاهها اغلب غایب یا بیش از حد محافظهکار است. تم مشخصی برای روایت طراحی نشده که بتواند در ذهن مخاطب بماند یا لحظات عاطفی را تقویت کند. همچنین میزانسنهای صوتی در صحنههای کلیدی فاقد ضربآهنگاند؛ مخصوصاً زمانی که تماشاگر نیاز به تنش یا شوک دارد، موسیقی با او همراه نمیشود.
اقتباس ادبی یا بازسازی موزهای؟
در اقتباس از آثار ادبی، «وفاداری» به متن اصلی، همیشه یک فضیلت نیست. گاهی باید خیانتی خلاقانه کرد تا جوهرهٔ اثر به زندگی برگردد. در «سووشون»، به نظر میرسد آبیار آنقدر به زبان رمان وفادار مانده که زبان تصویر را ازدستداده. جابهجایی زمانی، روایت ذهنی، و دیالوگهایی که گاه مستقیم از کتاب آمدهاند، در فضای تصویری دچار سکون میشوند. شخصیتها بیشتر «نقل میکنند» تا «زندگی کنند».
شهرزاد فلاح, [8/13/2025 8:33 AM]
سریال بهجای یک بازخوانی مدرن، شبیه بازسازی یک موزهٔ ادبی است؛ با احترام، ولی بینبض.
نقاط قوت: نیت خالص، طراحی چشمنواز، ظرفیت زری
باوجود تمام این انتقادات، نمیتوان نادیده گرفت که «سووشون» محصولیست پر از نیت خیر، وسواس هنری و تلاش برای بیان یک روایت زنانه و تاریخی. طراحی صحنه بینقص است، انتخاب زری هنوز میتواند به نقطه قوت تبدیل شود، و اگر کارگردان جسارت بیشتری در بازنگری روایت به خرج دهد، این سریال قابلیت جهش دارد.
وامانقد قسمت چهارم: نخستین تکان، اما هنوز در مه
قسمت چهارم «سووشون» نخستین نشانههای خروج از رخوت سه قسمت آغازین را نشان میدهد، اما این تکان هنوز به اندازهای نیست که ضرباهنگی ماندگار بسازد. در این اپیزود، خطوط داستانی آغاز به تقاطع میکنند؛ برخی گرههای اجتماعی و سیاسی، کمکم از دل روابط خانوادگی سر برمیآورند و دیالوگها لحنی جدیتر پیدا میکنند. بااینحال، دراماتورژی هنوز گرفتار مهار بیش از حد احساسات است.
زری در این قسمت، اندکی از یخ فاصله میگیرد. نگاهها و واکنشهایش بیشتر حامل معنا میشوند و لحظاتی کوتاه از اضطراب و خشم، به چهرهاش راه پیدا میکند. با این وجود، این رشد شخصیتی هنوز در سطح «اشاره» باقی میماند و به «انفجار» نمیرسد. یوسف نیز حضوری پررنگتر دارد، اما همچنان زیر سایهی همان مشکل قدیمی: گفتاری کمجان و لهجهای که مانع از پذیرش کامل شخصیت میشود.
از نظر بصری، قسمت چهارم با چند قاب شهری و خیابانی، کمی از فضای بسته و آراستهی قسمتهای پیشین فاصله میگیرد. اما حتی این نماهای بیرونی هم بیش از حد تمیز و شاعرانهاند، گویی بحران هنوز جرئت ورود به تصویر را ندارد. موسیقی نیز همچنان نقش همراهیکنندهای محدود دارد و در صحنههای پرتنش، سکوت یا حداقل استفاده از صدا، ریتم را به جای او بر عهده میگیرد.
در مجموع، اپیزود چهارم را میتوان «گام نخست» به سوی آغاز واقعی دانست؛ گامی که اگر در قسمتهای بعد جسورانهتر ادامه پیدا کند، میتواند «سووشون» را از یک بازسازی موزهای به یک درام زنده و تپنده تبدیل کند. اما اگر این تکان محدود بماند، خطر بازگشت به همان مه اول، جدی است.