بزرگداشت سرداران و بیش از 700 شهید شهرستان شاهین شهر و میمه
بزرگداشت سرداران و بیش از 700 شهید شهرستان شاهین شهر و میمه با حضور خانواده های معزز شهدا، جانبازان و ایثارگران در تالار شیخ بهایی شاهین شهر برگزار شد.
بزرگداشت سرداران و بیش از 700 شهید شهرستان شاهین شهر و میمه با حضور خانواده های معزز شهدا، جانبازان و ایثارگران در تالار شیخ بهایی شاهین شهر برگزار شد.
محمود شفیعی دبیر ستاد برگزاری بزرگداشت در حاشیه مراسم گفت: این بزرگداشت از سوی جمعی از هیئت های مذهبی شاهین شهر و همکاری سپاه ناحیه مقاومت بسیج شاهین شهر برنامه ریزی و اجرا شده است.
وی هدف از برگزاری را معرفی شهدای شاخص شهرستان شاهین شهر و میمه عنوان کرد و گفت: در این برنامه سعی شده است شهدایی که با خون خود از مرزهای این مملکت دفاع کردند اما کمتر شناخته شده اند را معرفی کنیم، شهدایی که هر کدام از نسل های مختلف در کنار دیگر همرزمانشان سینه خود را سپر توپ و تانک های رژیم بعثی عراق کردند، در این بزرگداشت غرفه هایی مختص معرفی چهار شهید نیز برپا شده است.
شفیعی ادامه داد: در شهرستان شاهین شهر و میمه300 شهید مدفون داریم و خانواده های 400 شهید در شاهین شهر ساکن هستند.
در این مراسم همروایی مادران شهدای مفقودالاثر، سید ابوالحسن میرسالاری، شهید ابوالفضل کریمی و همچنین همسر شهید نقی کریمی اجرا شد.
مهدی خردمند راوی دفاع مقدس نیز با بیان خود فضا را به حال و هوای دفاع مقدس برد، از فدائیان اسلام، از لحظه های محاصره دشمن و ایثارگری های جوانان گفت.
اجرای مدیحه سرایی محمد یزدخواستی و سخنرانی حجت الاسلام حسینی قمی از دیگر برنامه های اجرایی این بزرگداشت بود.
در حاشیه این مراسم غرفه هایی برای معرفی شهدای گرانقدر این شهر برپا شده بود:
- شهید حاج نقی معمار کریمی
این شهید بزرگوار سازنده اولین بنای مسجد شاهین شهر(مسجدالمهدی خیابان فردوسی)، بانی برگزاری جلسات دعای ندبه، روضه و جلسات خانگی در شاهین شهر، مداح مهدیه تهران، بانی تشکیل دهنده اولین هیأت در شاهین شهر، پاسدار امام و جماران، لیدر و سرتیم برگزاری راهپیمایی های قبل انقلاب بر ضد رژیم، معماری متخصص و معتقدر در کار خود، پدر شهید ابوالفضل کریمی اینها همه بخشی از سوایق شهید جاویدالاثر و مداح اهل البیت حاج نقی کریمی معروف به معمار کریمی است که بیشتر مردم شاهین شهر حتی با نام وی غریب هستند. او از سال 51 به شاهین شهر عزیمت کرد و خدمات فراوانی را ارائه داد. از همان ابتدا فعالیت های مذهبی خود را انجام داد و در زمینه ساخت و ساز و معماری سهم بسزایی در شهر داشت. با توجه به شرایط آن دوران شاهین شهر و حضور آمریکایی ها در شهر و عدم وجود مسجد به همت و یاری مردم مذهبی مسجد المهدی را ساخت. از جمله دیگر فعالیت های عمرانی ایشان، خانه های چوبی، دانشگاه مالک اشتر، گز قدس، مجتمع تجاری معینی و بی نظیر به شمار می آید. در اوایل انقلاب با توجه به دستور حضر امام (ره) جهت تشکیل سپاه پاسداران در کشور به کمک چند تن دیگر از متدینین شهر سپاه شاهین شهر را تشکیل دادند و در اولین تجربه و فعالیت در سال 58 به کمک تعدادی از بچه های مومن و انقلابی شهر به یاری مردم طبس(داستان صحرای طبس) شتافتند. او در سال 61 به اسارت دشمن در می آید و در محرم یکی از سال های اسارت او را به محلی دیگر منتقل کردند و پس از شکنجه های بسیار دیگر خبری از او بدست نیامد و جز شهیدان مفقودالاثر ثبت شد.
- شهید سرلشکر خلبان سید علیرضا یاسینی
سرلشکر خلبان شهید حاج سید علیرضا یاسینی در فروردین 1330 در شهرستان آبادان متولد شد. یکی از خصوصیات این شهید این بود که تنها همسر ایشان از جانبازی 55 درصدی اش اطلاع داشت و حتی فرزندانش از این موضوع اطلاعی نداشتند. وی در سال ۱۳۴۸ وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز با هواپیمای اف-۳۳ برای تکمیل دوره تکمیلی به کشور آمریکا رفت. پس از بازگشت به ایران با درجه ستوان دومی در پایگاه ششم شکاری بوشهر مشغول خدمت شد. یاسینی با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از جمله خلبانانی بود که در عملیات ۱۴۰ فروندی در حمله به خاک عراق نقش مهمی ایفا کرد. وی به علت شایستگیهای نشانداده در ۱۰ اسفند ۱۳۷۲ به سمت رئیس ستاد و معاون هماهنگکننده نیروی هوایی ارتش ایران منصوب شد و تا هنگام شهادت این سمت را بر عهده داشت. شهید یاسینی مهارت خاصی در هدایت هواپیمای اف 4 داشت. در یکی از ماموریت ها هواپیمای وی در هنگام بازگشت از عملیاتی برون مرزی مورد تعقیب یک فروند میگ 23 عراقی قرار میگیرد که در اروندرود مورد اصابت موشک قرار میگیرد. به محض برخورد، سیستم اجکت خلبان خود به خود فعال میشود و خلبان اجکت میکند ولی شهید سرلشکر یاسینی که به عنوان افسر کابین عقب در این پرواز بود، با مهارت خاصی هواپیما را درحالی که تقریبا سیستم هیدرولیک خود را از دست داده بود، در پایگاه ششم به زمین مینشاند. در یکی دیگر از عملیات ها، وی از پایگاه ششم شکاری برای زدن هدفی در عراق به پرواز درمی آید و بعد از عبور از اروندرود، در محدوده خورموسی با ارتفاع پایین و با سرعت بالا درحال پرواز بود که ناگهان هواپیما با یک دسته پرندگان برخورد میکند. در این هنگام به دلیل شکستن کانپه کابین جلو، شهید یاسینی بیهوش میشود. سرتیپ اقدام که به عنوان کمک در این پرواز بود، بعد از چند لحظه بیهوشی حالت عادی پیدا کرده و به تصور این که یاسینی اجکت کرده، سعی در بازگرداندن جنگنده میکند ولی به دلیل مشکلاتی که در سیستم ناوبری بوجود آمده بود، راه خود را گم میکنند. بعد از دقایقی که با ناامیدی درحال گشتن به دنبال راه بودند، ناگهان صدای دلنشینی را که اکثر خلبانهای فانتوم با آن آشنا بودند، از طریق رادیوی هواپیما میشنوند و این صدای شهید سرهنگ خلبان هاشم آل آقا بود که بعد از تماس رادیویی از طریق ایشان، اعلام میشود که یاسینی اجکت نکرده و فقط چترش باز شده و روی صندلی میباشد. خلبان یاسینی در سال 73 به همراه 12 نفز از همرزمانش و شهید ستاری در حادثه ای که به علت نقص فنی هواپیما در باند پروازی پایگاه هشتم شکاری اصفهان رخ داد به شهادت رسید.
- شهید حسن فتاحی
حسن فتاحی معروف به حسن سرطلا متولد 1348 از گردان غواصی حضرت یونس لشکر14 امام حسین(ع). صدیقه دریاب مادر شهید میگوید: حسن در عراق بدنیا آمد و فرزند پنجمم بود وقتی دوساله بود به ایران آمدیم و پس از جیرفت استان کرمان به اصفهان منتقل شدیم و بعد از 3 سال به شاهین شهر آمدیم. تا هفت سالگی موهای طلایی اش را می بافتم و تا الان آن را نگه داشته ام. حسن با اینکه سن کمی داشت از نظر جسمی و روحی زود بزرگ شده بود. قبل از اینکه به جبهه برود وارد بسیج شد. وقتی پسر بزرگترم به سربازی رفته بود حسن در کارخانه هلیکوپترسازی شاهین شهر مشغول به کار شد و یک سال در آنجا کار کرد و برای برادر بزرگترش پول میفرستاد. او به من نگفته بود غواصی یاد گرفته و بعد از شهادتش همرزمانش از ویژگی ها و شجاعتش برای ما تعریف می کردند. او 17 سال بیشتر نداشت و در وصیت نامه اش برای خواهرانش نوشته بود که مثل حضرت زینب(س) باشید. او در سال 65 در جریان عملیات کربلای 4 منطقه ام الرصاص به شهادت رسید و پیکرش را نتوانستند به عقب بازگردانند. برادر شهید در خصوص تحویل گرفتن جسد حسن گفت: پس از 12 سال بی خبری، چهلم پدرم عصر روز تاسوعا، دامادمان خبر برگشت حسن را برایمان آورد و ما را به معراج الشهدای اصفهان برای تطهیر و تحویل جنازه برد. چند تکه استخوان بیشتر نبود. استخوان های حسن از ماندن زیاد در آب ، قهوه ای شده بودند. ولی چون غواص بود و در لباس مخصوص غواصی که تجزیه شدن جسد در آن به راحتی امکانپذیر نیست، تمام استخوان هایش داخل همین لباس مانده بود؛ حتی چفیه و پلاک و ساعتش. این گونه بود که برای مان مسلم شد، جنازه، جنازه حسن است. مادرم هم حتی چند تار مو از موهای طلایی حسن را روی استخوان هایش دیده بود.
- شهید زینب کمایی
دانش آموزی مومن که به دست منافقین در شاهین شهر ترور می شود. مادر زینب می گوید: زمانیکه زینب به شهادت رسید ما تا سه روز جنازه اش را پیدا نکردیم. آن زمان در کشور به جرم داشتن عکس امام یا رفتن به نماز جمعه یا حتی داشتن ظاهر مذهبی مردم را شهید می کردند. زینب هم یک دانش آموز اول دبیرستانی بود که فعالیت های فرهنگی و انقلابی زیادی داشت و یک روز بعد از برگشت از مسجد ابتدا ربوده و بعد هم به شهادت رسید. او در آبادان بدنیا آمده بود و پدرش به اسم های ایرانی و فارسی علاقه داشت به همین دلیل مادربزرگش نام او را میترا گذاشت، بزرگ که شد نامش را دوست نداشت آن را به زینب تغییر داد و از همه خواست او را زینب صدا بزنند. عاشق شهرش بود با هر خطری در آنجا زندگی می کردند و نهایتا به خاطر شرایط سخت زندگی در آبادان به ماهشهر و بعد به اصفهان نقل مکان و خانه ای در شاهین شهر خریداری کردند. او با وجود سختی ها و مشکلاتش از فعالیت های مذهبی خود دست نکشید، در اصفهان در طول سه ماه دروس یکساله تحصیلی را با نمره خوب به پایان رساند، روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه می گرفت و دوستانش را برای افطار دعوت می کرد. با اینکه مثل برادرهایش در میدان جنگ نبود ولی همیشه نگاهش این بود که جبهه من شهر من و کار من دشمنی دشمنان خداست.