فیروز سلطانی؛ مرد کتاب اصفهان
فیروز سلطانی، از کتابفروشان قدیمی اصفهان است که کار فروش مطبوعات را از کودکی و با برادرش آغاز کرده و با همه فراز و نشیبهای بازار کتاب همچنان کتابفروشی پیشهاش است. کتابفروشی او برای دهه ها پاتوق اهالی ادب و نویسندگان اصفهان است و ویترین او مشحون است از کتابهای اصفهان و نویسندگانش.
لیلا شهبازیان/اصفهان امروز: چهارباغ دهه 40 حدود سال 45، ساعت 5 صبح. پسرک 10ساله را صدای سوتی متوقف میکند و او در جواب کشیکچی که میپرسد کلهسحر کجا میرود، میگوید که آمده تا کیوسک مطبوعاتیشان را باز کند. این عشق و علاقه به کار مطبوعات و کتاب بود که هرروز صبح زود، «فیروز سلطانی»، پسربچه آن سالها را به کیوسک مطبوعاتی مشعل میکشاند.
او که حال سالهاست کتابفروشی معتبر وحدت را مدیریت میکند، میگوید: «فعالیت فرهنگیام را از سال 1345 با برادرم در کیوسک مطبوعاتی مشعل با مدیریت اسکندر چراغی که وسط بلوار چهارباغ، مقابل خیابان شیخ بهایی و روبهروی کافه پارک بود با فروش مطبوعات و کتابهای جیبی معرفت و سازمان جیبی، کتابهای چاپ پروگرس و پخش بلیتهای اعانه ملی شروع کردم و پس از چندی پخش مجلاتی مثل سخن، جهان نو، یغما، وحید، کتاب هفته، ویژههای زمان و جُنگ اصفهان را عهدهدار شدم که با استقبال خوبی همراه بود. بعد از چند سال، کیوسک منتقل شد روبروی بازارچه بلند. چند سالی هم آنجا فعالیت داشتم و بعد از 15 سال که در کیوسک بودم سال 60 مغازه جدیدم را با برادرم نبش کوچه جهانآرا، جنب بازار افتخار خریداری کردم و کتابفروشی وحدت را با عناوین روز مجددا ادامه دادم تا سال 89 که اوضاع بازار کتاب آنقدر خراب شد که ناچار شدم کتابفروشیام را اجاره بدهم و بیایم اینجا در طبقه پایین مجتمع چهارباغ.»
کتابفروشی او در جنب بازار افتخار حالا اغذیهفروشی است. سلطانی، چهارباغ باصفای آن سالها را با فروشگاههای صنایعدستی، گالری نقاشان بزرگ، کافهها، سینماها و کتابفروشی هایش به خاطر میآورد. «خیابان چهارباغ با آن کافههای معروف، سینماها و رستورانهایش محلی دلنشین برای اصفهانیها بود و عصر که میشد از شلوغی و ازدحام جمعیت خانوادهها تا نیمههای شب هیجانی داشت که باورکردنی نبود. خیلی از بزگان شهر هرروز به چهارباغ سرمی زدند. آن زمان کافهای روبهروی کیوسک مشعل بود به اسم کافه پارک که پاتوق نویسندگان و روشنفکران بود. 10 قدم جلوتر هم کافه پولونیا بود که صاحب آن فردی ارمنی به نام گریگوریس بود. کافه بزرگ بود و دو قسمت داشت؛ یک قسمت آن شیرینی فروشی بود و یک بخش آنهم جایی بود که اهل فرهنگ و هنر، نویسندگان و روشنفکران به آن رفتوآمد میکردند، ازجمله اهالی جُنگ اصفهان آقایان ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی، هوشنگ گلشیری، ضیاء موحد و دوستان آنها آقایان، محمد کلباسی، احمدمیرعلایی، کیوان قدرخواه، محمود نیکبخت، رضا شیروانی، برهانالدین حسینی، جلیل دوستخواه، اورنگ خضرایی، هراند قوکاسیان، عباس قنادیان، یونس تراکمه، رحیم اخوت، رضا نوربختیار و علی خدایی. آنان هرروز صبح کتاب و مجلاتشان را از من خریداری میکردند و برای دیدار همدیگر در کافه جمع میشدند. متاسفانه بسیاری از این عزیزان فوت کردهاند. مغازهها اغلب مغازههای صنایعدستی بود و نقاشان معروفی مثل یرواند نهاپطیان و سُمبات که هر دو مرحوم شدهاند گالریشان در چهارباغ بود. ذوفن، درویش، پرورشها، اهتمام، رضاخان بیتاللهی و علی خلیلیان هم از نقرهسازان معروف در چهارباغ بودند.»
جنبوجوش مردم برای گردش در چهارباغ و خرید کتاب در سالهای نوجوانی و جوانیاش آنقدر برای این کتابفروش قدیمی خاطرهانگیز است که با یادآوری آن لبخند بر لبانش مینشیند و میگوید: «آن موقع شور و هیجانی بود در مردم؛ هم برای خرید کتاب و هم برای گردش در چهارباغ. من خیلی از شبها تا دیروقت سرکار بودم. خانوادهها تازه ساعت 11 شب که میشد میآمدند برای قدم زدن در چهارباغ. آن موقع کتاب خیلی ارزان بود. یادم میآید اول انقلاب هم خرید کتاب بیسابقه بود. جوری بود که مجله تایمز و نیوزویک نوشته بودند که فروش کتاب در ایران در خاورمیانه تک است. بیشترین فروش کتاب را اصفهان، اهواز، تهران و شیراز داشت. اول انقلاب کتابهای جلالآلاحمد خیلی فروش داشت، چون زمان پهلوی چاپش ممنوع بود، انقلاب که شد برادرش در انتشارات رواق آنها را تجدید چاپ کرد و به بازار عرضه داشت. کتابهایی که در زمان شاه، چاپممنوع بود در زمان انقلاب مجوز چاپ گرفت و فروش بالایی داشت، مثل کتابهای صمد بهرنگی و علی شریعتی، کتاب خرمگس و کتاب فراماسونری از اسماعیل رایین که اینها را انتشارات امیرکبیر
منتشر میکرد.»
سلطانی، قدیمیهای بازار کتاب اصفهان و کتابفروشی هایشان را چنین بر میشمارد: «آن زمان، کتابفروشی تایید از مرحوم نویدی جنب سینما ایران بود. کتابفروشی مشعل از اسکندر چراغی که با هم کار میکردیم و خودش هم کنار سینما حافظ (فلسطین کنونی) کتابفروشی داشت. کتابفروشی شهسواری، جنب کتابفروشی مشعل بود. مرحوم مسیح ثقفی در خیابان سپه کتابفروشی ثقفی را اداره میکرد. خانه کتاب، روبهروی هتل عباسی، کتابفروشی تدین در خیابان نشاط که او هم فوتشده است. کتابفروشی مهرآیین در اول عباسآباد، کتابفروشی شیخ عبدالرزاق (نوبهار) نرسیده به باغ تختی و نیما که مرحوم ثقفی حدود سال 50 آن را در چهارباغ دایر کرد و آقایان نحوی و رضا مظفری در آن فعال بودند.»
قابهای عکس بالای سر سلطانی هم در کتابفروشی اش پر است از عکس بزرگان ادب، فرهنگ و هنر اصفهان که افراد تأثیرگذاری در فرهنگ و ادبیات معاصر ایران بودهاند. خاطرات تلخ و شیرین دیروز همچنان هجوم میآورند، به ذهن کتابفروش قدیمی که شش سالی میشود کتابفروشیاش آمده در کنج پاساژ چهارباغ که بورس کتاب شده تا برخلاف روزهای پررونق و پرشور دیروز، حالا روزهای سوتوکور، زیاد به خود ببیند. «آن موقع خیلی از قدیمیها را در چهارباغ میدیدیم، حالا هیچکدامشان نیستند. اکثرشان فوت کردهاند و یکی دوتایشان هم که ماندهاند سنشان بالاست و دیگر نمیتوانند به کتابفروشی بیایند. بعضی بچههایشان به مغازهشان آمدهاند یا مغازه را واگذار کردهاند. بیشتر آن شغلها و مغازههای هنری هم که در چهارباغ بود، تعطیلشده و عمدتا تبدیل شده به اغذیهفروشی، بستنیفروشی
و پیتزافروشی.»
بازار کتاب به گفته سلطانی تا سال 80 هم خوب بود و مردم خوب کتاب میخریدند اما 15 سالی میشود که بازار کاغذی آنقدر کساد شده که بیشترین مشتریهای کتابفروشی وحدت همان مشتریهای دهههای 40 و 50 هستند. «متاسفانه من حالا میبینم که با جمعیت 80 میلیونی کتاب در 500 نسخه منتشر میشود، همان 500 تا هم شاید سالها بماند. کتابهایی هم هست که به چاپ شصتم میرسد! حالا این طرحهای تخفیف بهاره، تابستانه و پاییزه که ارشاد گذاشته برای تخفیف، خیلی در خرید کتاب تأثیر داشته. وقتی طرف میآید و میبیند که 20 درصد تخفیف دارد میخرد. این طرح خصوصا برای دانشجویان خوب است. اگر ادامه پیدا کند خیلی خوب است.»
او که حال سالهاست کتابفروشی معتبر وحدت را مدیریت میکند، میگوید: «فعالیت فرهنگیام را از سال 1345 با برادرم در کیوسک مطبوعاتی مشعل با مدیریت اسکندر چراغی که وسط بلوار چهارباغ، مقابل خیابان شیخ بهایی و روبهروی کافه پارک بود با فروش مطبوعات و کتابهای جیبی معرفت و سازمان جیبی، کتابهای چاپ پروگرس و پخش بلیتهای اعانه ملی شروع کردم و پس از چندی پخش مجلاتی مثل سخن، جهان نو، یغما، وحید، کتاب هفته، ویژههای زمان و جُنگ اصفهان را عهدهدار شدم که با استقبال خوبی همراه بود. بعد از چند سال، کیوسک منتقل شد روبروی بازارچه بلند. چند سالی هم آنجا فعالیت داشتم و بعد از 15 سال که در کیوسک بودم سال 60 مغازه جدیدم را با برادرم نبش کوچه جهانآرا، جنب بازار افتخار خریداری کردم و کتابفروشی وحدت را با عناوین روز مجددا ادامه دادم تا سال 89 که اوضاع بازار کتاب آنقدر خراب شد که ناچار شدم کتابفروشیام را اجاره بدهم و بیایم اینجا در طبقه پایین مجتمع چهارباغ.»
کتابفروشی او در جنب بازار افتخار حالا اغذیهفروشی است. سلطانی، چهارباغ باصفای آن سالها را با فروشگاههای صنایعدستی، گالری نقاشان بزرگ، کافهها، سینماها و کتابفروشی هایش به خاطر میآورد. «خیابان چهارباغ با آن کافههای معروف، سینماها و رستورانهایش محلی دلنشین برای اصفهانیها بود و عصر که میشد از شلوغی و ازدحام جمعیت خانوادهها تا نیمههای شب هیجانی داشت که باورکردنی نبود. خیلی از بزگان شهر هرروز به چهارباغ سرمی زدند. آن زمان کافهای روبهروی کیوسک مشعل بود به اسم کافه پارک که پاتوق نویسندگان و روشنفکران بود. 10 قدم جلوتر هم کافه پولونیا بود که صاحب آن فردی ارمنی به نام گریگوریس بود. کافه بزرگ بود و دو قسمت داشت؛ یک قسمت آن شیرینی فروشی بود و یک بخش آنهم جایی بود که اهل فرهنگ و هنر، نویسندگان و روشنفکران به آن رفتوآمد میکردند، ازجمله اهالی جُنگ اصفهان آقایان ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی، هوشنگ گلشیری، ضیاء موحد و دوستان آنها آقایان، محمد کلباسی، احمدمیرعلایی، کیوان قدرخواه، محمود نیکبخت، رضا شیروانی، برهانالدین حسینی، جلیل دوستخواه، اورنگ خضرایی، هراند قوکاسیان، عباس قنادیان، یونس تراکمه، رحیم اخوت، رضا نوربختیار و علی خدایی. آنان هرروز صبح کتاب و مجلاتشان را از من خریداری میکردند و برای دیدار همدیگر در کافه جمع میشدند. متاسفانه بسیاری از این عزیزان فوت کردهاند. مغازهها اغلب مغازههای صنایعدستی بود و نقاشان معروفی مثل یرواند نهاپطیان و سُمبات که هر دو مرحوم شدهاند گالریشان در چهارباغ بود. ذوفن، درویش، پرورشها، اهتمام، رضاخان بیتاللهی و علی خلیلیان هم از نقرهسازان معروف در چهارباغ بودند.»
جنبوجوش مردم برای گردش در چهارباغ و خرید کتاب در سالهای نوجوانی و جوانیاش آنقدر برای این کتابفروش قدیمی خاطرهانگیز است که با یادآوری آن لبخند بر لبانش مینشیند و میگوید: «آن موقع شور و هیجانی بود در مردم؛ هم برای خرید کتاب و هم برای گردش در چهارباغ. من خیلی از شبها تا دیروقت سرکار بودم. خانوادهها تازه ساعت 11 شب که میشد میآمدند برای قدم زدن در چهارباغ. آن موقع کتاب خیلی ارزان بود. یادم میآید اول انقلاب هم خرید کتاب بیسابقه بود. جوری بود که مجله تایمز و نیوزویک نوشته بودند که فروش کتاب در ایران در خاورمیانه تک است. بیشترین فروش کتاب را اصفهان، اهواز، تهران و شیراز داشت. اول انقلاب کتابهای جلالآلاحمد خیلی فروش داشت، چون زمان پهلوی چاپش ممنوع بود، انقلاب که شد برادرش در انتشارات رواق آنها را تجدید چاپ کرد و به بازار عرضه داشت. کتابهایی که در زمان شاه، چاپممنوع بود در زمان انقلاب مجوز چاپ گرفت و فروش بالایی داشت، مثل کتابهای صمد بهرنگی و علی شریعتی، کتاب خرمگس و کتاب فراماسونری از اسماعیل رایین که اینها را انتشارات امیرکبیر
منتشر میکرد.»
سلطانی، قدیمیهای بازار کتاب اصفهان و کتابفروشی هایشان را چنین بر میشمارد: «آن زمان، کتابفروشی تایید از مرحوم نویدی جنب سینما ایران بود. کتابفروشی مشعل از اسکندر چراغی که با هم کار میکردیم و خودش هم کنار سینما حافظ (فلسطین کنونی) کتابفروشی داشت. کتابفروشی شهسواری، جنب کتابفروشی مشعل بود. مرحوم مسیح ثقفی در خیابان سپه کتابفروشی ثقفی را اداره میکرد. خانه کتاب، روبهروی هتل عباسی، کتابفروشی تدین در خیابان نشاط که او هم فوتشده است. کتابفروشی مهرآیین در اول عباسآباد، کتابفروشی شیخ عبدالرزاق (نوبهار) نرسیده به باغ تختی و نیما که مرحوم ثقفی حدود سال 50 آن را در چهارباغ دایر کرد و آقایان نحوی و رضا مظفری در آن فعال بودند.»
قابهای عکس بالای سر سلطانی هم در کتابفروشی اش پر است از عکس بزرگان ادب، فرهنگ و هنر اصفهان که افراد تأثیرگذاری در فرهنگ و ادبیات معاصر ایران بودهاند. خاطرات تلخ و شیرین دیروز همچنان هجوم میآورند، به ذهن کتابفروش قدیمی که شش سالی میشود کتابفروشیاش آمده در کنج پاساژ چهارباغ که بورس کتاب شده تا برخلاف روزهای پررونق و پرشور دیروز، حالا روزهای سوتوکور، زیاد به خود ببیند. «آن موقع خیلی از قدیمیها را در چهارباغ میدیدیم، حالا هیچکدامشان نیستند. اکثرشان فوت کردهاند و یکی دوتایشان هم که ماندهاند سنشان بالاست و دیگر نمیتوانند به کتابفروشی بیایند. بعضی بچههایشان به مغازهشان آمدهاند یا مغازه را واگذار کردهاند. بیشتر آن شغلها و مغازههای هنری هم که در چهارباغ بود، تعطیلشده و عمدتا تبدیل شده به اغذیهفروشی، بستنیفروشی
و پیتزافروشی.»
بازار کتاب به گفته سلطانی تا سال 80 هم خوب بود و مردم خوب کتاب میخریدند اما 15 سالی میشود که بازار کاغذی آنقدر کساد شده که بیشترین مشتریهای کتابفروشی وحدت همان مشتریهای دهههای 40 و 50 هستند. «متاسفانه من حالا میبینم که با جمعیت 80 میلیونی کتاب در 500 نسخه منتشر میشود، همان 500 تا هم شاید سالها بماند. کتابهایی هم هست که به چاپ شصتم میرسد! حالا این طرحهای تخفیف بهاره، تابستانه و پاییزه که ارشاد گذاشته برای تخفیف، خیلی در خرید کتاب تأثیر داشته. وقتی طرف میآید و میبیند که 20 درصد تخفیف دارد میخرد. این طرح خصوصا برای دانشجویان خوب است. اگر ادامه پیدا کند خیلی خوب است.»