وضعیت کاغذی بازار مس اصفهان
بازاری که چهارصدسال در اصفهان یکی از بازارهای مرجع بوده است، در عرض چهارسال اخیر از عرش به فرش رسید. بازار مس اصفهان در میدان نقشجهان، مانند دیگر صنایعدستی در این میدان حالوروز خوبی ندارد.
روزگاری سرتاسر بازار کنار مسجد شيخ لطفالله آهنگري بود که وسايلي مثل بيل و کلنگ و چکش و داس ميساختند. بازار قيصريه همه چيتساز بودند و قسمتي از بازار کفاشها هم کلاهدوزها فعاليت ميکردند. زمانی ظروف مسی کاربرد داشت و فروشندگانی از شهرهای زنجان، کرمان، یزد، شیراز و همدان به اصفهان میآمدند و محصولات مسی را برای فروش به شهرهای خود میبردند.
اما حالا پر سر و صداترین بازار میدان نقشجهان، چند سالی است رو به سکوتی خطرناک میرود. طوریکه برای شنیدن صدای چکشها و قلمها در بازار مسگرها به حتم باید تا میانههای بازار پیش رفت. هرچند بعضی روزها بهجز صدای گله و شکایت مغازهداران هیچ صدای دیگری شنیده نمیشود. این وضعیت حتی فضا و جلوه بازار را تغییر داده است. چراکه تا قبل از شروع رکود اقتصادی، هر رهگذری که از بازار مسگرها عبور میکرد، تابلوها و مجسمههای مسی و فلزیای را میدید که خلاصهای از هنر اصفهان را به نمایش میگذاشتند؛ اما حالا انواع قابلمه و قهوهجوش و درنهایت چندین دستبند، فضای بازار را در اختیار گرفتهاند. گویی این وضعیت اقتصادی، میدان را به دست سطحیترین اجناس و هنرها تقلیل داده است.
این وخامت اوضاع را میتوان از لایههای خاکی که بر مجسمه سماور 5/2 نیم متری نشسته است هم فهمید. این سماور که به دستان اصغر بهرامی ساختهشده، بیش از ده سال است که هرروز افول این بازار را دیده است. بهرامی که خودش هم سیوسه سال مسگری را تجربه کرده، میگوید که وضعیتی را بدتر از سه چهار سال گذشته تجربه نکرده است.
او دلیلی اصلی این رکود را درآمد مردم و نبود نقدینگی عنوان میکند و ادامه میدهد: «برای همین هم کارهای خوب دارند کنار میروند؛ یعنی هنرمندان دیگر کار خوب نمیسازند. چون کسی خریدارش نیست.»
این هنرمند مس، نتیجه افول هنر را اینگونه شرح میدهد: «وقتی هنر نباشد، اجناس سطحی و دمدستی رشد میکنند. برای همین هم بازار مس اصفهان فعلاً منحصر شده به ظروف مسی و چیزهای مصرفی که البته همینها هم فروش چندانی ندارند.»
بهرامی از کارخانهای میگوید که چند سال پیش تأسیس کرده و به سرانجام نرسیده است: «چند سال پیش کارخانهای تأسیس کردیم که به خاطر رکود اقتصادی به سرانجام نرسید و تعطیل شد و این روند هنوز هم ادامه دارد.»
او همچنین درباره وضعیت نابسمان درآمدشان در بازار اینگونه میگوید: «ما در همین مغازه، حدود پنج سال پیش روزی 3 میلیون تومان کار میکردیم، اما امروز درنهایت روزی 500 هزار تومان میشود کار کرد. علیرغم اینکه در این ماهها که مسافر هست در اوج فروش هستیم. وگرنه ماههای دیگر که از این هم کمتر فروش میکنیم.» او ادامه میدهد که به همین دلیل کمبود درآمد، مجبور شده کارکنانش را کمکم تعدیل کند.
اما این رکود تنها وجه اقتصادی و بازاری ندارد و تا جایی پیش رفته که دامن هنر و هنرمند را هم در این عرصه گرفته است. به شکلی که دیگر برای هنرمند مسکار صرف نمیکند که وقت و پولش را روی یک تابلو یا مجسمه مسی هزینه کند و ترجیح میدهد همان قابلمهها و قهوهجوشها را بفروشد. هرچند در حال حاضر هنوز تابلوهایی عظیم و قلمکاریهایی در این بازار دیده میشود، اما ساخت آنها شاید به هفت سال گذشته برمیگردد و احتمالاً تا سالهای دیگر هم خریدار نداشته باشند.
در این رابطه، بهرامی هم که ادعا میکند 14 شغل را در زنجیره مس و مسگری تجربه کرده است، میگوید: «من قلمزنی میکردم و کارهای عتیقه میساختم؛ اما امروز دیگر کار هنری نمیکنم. مثلاً کاری هست که حدود 21 سال است روی آن کار میکنم و بهقدری سنگین است که هنوز کسی نمونه آن را نزده است؛ اما به خاطر همین وضعیت اقتصادی ادامهاش را رها کردم. چراکه برای ساختن کار خوب دلگرمی و انگیزه باید باشد که حالا نیست.»
حالا اما این شغل سخت که حتی بیشتر قدیمیهایش به علت پرسروصدا بودن این شغل با مشکل شنوایی روبهرو شدهاند، دیگر گویا به زحمتی که دارد نمیارزد. جوانانی که این شغل را از پدرانشان به ارث بردهاند، بیشتر بهصورت کارگاهی و صنعتی مسگری را حفظ کردهاند. حافظانی که گاهی مجبورند برای رقابت با چینیها، اجناسشان را باقیمتهای پایینی بفروشند تا بازار آبای و اجدادیشان را سرپا نگهدارند و همین رقابت باعث شده تا دیگر رغبتی به قلم و چکش نشان ندهند و هنرشان را در سرپنجهها زندانی کنند. طوری که شاید فرزندانشان فقط اسمی از مس و مسکاری را در آینده بشنوند.
بههرحال، گویا هنوز کارهای هنری بزرگ و کوچک باید در بازار مسگرها خاک بخورند تا شاید قابلمه یا دستبند و انگشتری به فروش برسد ولی حیات این مکان با چهار قرن عمر را هرچند سطحی حفظ کند.