از اصفهان تا افلاک؛ سفر بی‌پایان محمود فرشچیان

در هوای اصفهان، جایی میان انعکاس پل‌ها در آب و نجوای کاشی‌های فیروزه‌ای، دستی سال‌ها با رنگ سخن گفت؛ دستی که نامش محمود فرشچیان بود.

از اصفهان تا افلاک؛ سفر بی‌پایان محمود فرشچیان

در هوای اصفهان، جایی میان انعکاس پل‌ها در آب و نجوای کاشی‌های فیروزه‌ای، دستی سال‌ها با رنگ سخن گفت؛ دستی که نامش محمود فرشچیان بود. او نه‌تنها نقاش که قصه‌گو بود. قصه‌گویی که واژه‌هایش، رنگ و خط بودند و دفترش، بوم‌های سپید که در لحظه‌ای جادویی به دنیایی دیگر بدل می‌شدند.

نگارگری در دستان او به تلاطم افتاد، چون رودخانه‌ای که مسیر تازه‌ای می‌جوید. در آثارش اسب‌ها پرواز می‌کردند، پرندگان به سوی نور می‌رفتند و آدمیان، بر لب پرتگاه راز به تماشای بی‌نهایت می‌ایستادند. هر رنگ، انعکاس یک دعا بود؛ هر خط، آیه‌ای از کتابی نانوشته.فرشچیان از دل سنت برخاست، اما در افق فردا بال گشود. او مینیاتور را از حاشیه نسخه‌های خطی به قلب روزگار آورد، بی‌آن‌که پیوندش با گذشته بگسلد. در تابلوهایش، روح نگارگری ایرانی نفس می‌کشید، اما جامه‌ای نو و بی‌پروا بر تن داشت؛ جامه‌ای که بوی عرفان می‌داد و برق خیال.

و چه بسیارند آثاری که روایتگر این جهان تازه‌اند؛ «عصر عاشورا» که سرشار از اندوه و شکوه است و در آن، رنگ سرخ بر بوم می‌جوشد همچون خون در رگ ایمان؛ «ضامن آهو» که نگاه زائران را تا مشهد می‌برد و معجزه مهر را در خطوطی لطیف به تصویر می‌کشد و «پناه» که آغوشی آسمانی است برای همه جان‌های خسته. هر یک از این آثار، نه صرفاً یک نقاشی که  روایتی است از پیوند انسان با آسمان.

شهرش، اصفهان با هزار نقش و رنگ، در هر اثرش جاری بود؛ گویی کاشی‌های مسجد شیخ لطف‌الله و نقش‌جهان، در گوش او قصه می‌گفتند و او با قلم‌مویش پاسخ می‌داد. هر اثرش، دریچه‌ای بود رو به عالمی که در آن زمین و آسمان به هم می‌رسیدند.

اکنون، هر جا که نام هنر ایرانی برده می‌شود، نوری از رنگ‌های او نیز بر لب‌ها می‌نشیند. آثارش مانده‌اند تا شهادت دهند که انسان می‌تواند از رنگ و خط، پلی بسازد میان جسم و جان. میان خاک و افلاک.

محمود فرشچیان رفتنی نیست؛ او در قاب‌ها و دل‌ها ماندگار است، همان‌جا که نگاه هر بیننده را تا ابد با خود می‌برد.

 

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار