مهدی تارتار و شرایط پیچیده غیرقابل تغییر
دستهای خالی معجزه نمی کند
مهدی تارتار با ذوبآهن در پیچیدهترین شرایط ممکن قرار دارند. وضعیتی بغرنج که هنوز هم هیچ راهی رهایی از این درد مزمن پیدا نکردهاند. ذوبآهن هفتههاست برنده نمیشود و حتی دربازیهای خانگی همتوان شکست حریفان را ندارد
مهدی تارتار با ذوبآهن در پیچیدهترین شرایط ممکن قرار دارند. وضعیتی بغرنج که هنوز هم هیچ راهی رهایی از این درد مزمن پیدا نکردهاند. ذوبآهن هفتههاست برنده نمیشود و حتی دربازیهای خانگی همتوان شکست حریفان را ندارد. چهار بازی بدون برد که اگر جام حذفی را هم به آن اضافه کنیم به عدد پنج میرسیم. تیمی که از ابتدای فصل تنها سه بار موفق به پیروزی شده و البته در 11 بازی هم بهتساوی به تیمهای مقابل رضایت داده است. درحقیقیت تارتار هرچه کرده نتوانسته از ذوبآهن تیمی برنده بسازد و به همین دلیل تیمش از رتبه سیزدهم جدول تکان نمیخورد. او فصل پیش توانست گاندوهای اصفهانی را به رتبه هفتم جدول برساند و در فصل جاری هم برای رتبه بهتری خیز برداشته بود اما چرخهای تیمش دیگر خوب نمیچرخد. چرخهایی که نه روغنکاری شده و نه پیچ و مهرههایش سرجای خود قرار دارند. او با مصدومیت چند مهره کلیدی اش همچون محمد باقرپسند و مسعود ابراهیمزاده کاملا دستش خالی شد. دو بازیکنی که در این شرایط بحرانی میتوانستند کمکحال تارتار باشند. سرمربی ذوبآهن در فصل جاری دل به سعید باقر پسند بسته بود بلکه این مهاجم بلندقامت مشکل گلزنی تیمشان را حل کند. باقرپسند که نیمفصل دوم لیگ بیست و یکم با نمایشهای درخشان نام خود را بهعنوان چهره کلیدی ذوبآهن مطرح کرده بود در همان هفته دوم و بازی با تراکتور مصدوم شد و این مصدومیت تااندازهای سنگین بود که لقب نخستین بازیکن فصل جدید که مصدومیت سخت رباط صلیبی را تجربه کرد را به خودش اختصاص داد. البته باشگاه ذوبآهن در یک فعلوانفعال عجیب دارکو بیدف را برای جایگزینی باقر پسند استخدام کرد. مهاجم 33 سالهای که دو فصل پیش در ذوبآهن 33 بازی انجام داد و توانست 10 گل هم بزند؛ اما بیدوف پس از جدایی از ذوبآهن شرایط خوبی را پشت سر نگذاشت و در لیگ صربستان مدتها به میدان نیامد و در همان مدتزمان حضور هم گلی به ثمر نرساند. با بازگشت این مهاجم صربستانی انتظار میرفت که او در ترکیب اصلی تیم به میدان رفته و با تکیهبر تجربهاش بتواند باری از روی دوش تارتار بردارد؛ اما شرایط بهگونهای دیگر پیش رفت و عملا بیدوف به نیمکت ذخیرهها دوخته شد چراکه مصدومیت این بازیکن موجب شد تا نتواند در تمرینات حضور فعالی داشته باشد و سرانجام هم دو طرف به فسخ قرارداد رضایت دادند و بیدوف مجبور به ترک ذوبآهن شد. مسعود ابراهیمزاده بازیکن باتجربه ذوبآهن سرنوشتی چون باقر پسند پیدا کرد. او که رباط صلیبی پاره کرده بود ناچار شد زانویش را به تیغ جراحی بسپارد و فصل را بهطور کامل از دست داد تا تیرهروزیهای مهدی تارتار ادامه دارد باشد. از دست کاپیتان تیم برای هر سرمربی ضایعهای دردناک و غیرقابلجبران به شمار میآید. اتفاقی که برای مهدی تارتار افتاد تا محاسباتش بروی ابراهیمزاده دچار مشکل شود؛ اما جدایی دوستاره ذوبیها که بازیکنان تعیینکنندهای هم محسوب میشد دیگر ضربهای بود که به پیکره تیم سبزپوش اصفهانی وارد شد. سنا اسدبیگی بهعنوان یک هافبک طراح و شوتزن در میانه میدان غنیمتی برای تارتار محسوب میشد که در یک فعلوانفعال عجیب از این تیم جدا شد. این در حالی بود که تارتار بروی بازی این بازیکن حساب ویژهای بازکرده و قصد داشت میانه زمین تیمش را با تکیهبر تواناییهای فنی اسدبیگی بسازد؛ اما اسدبیگی که تا ظهر همان روز هم با تیمش تمرین کرده بود به ناگهان سر از پرسپولیس درآورد تا تارتار را دچار شوک بزرگی کند. اسدبیگی خودش پیرامون این جدایی عجیبوغریب چنین گفته بود: «حضورم در پرسپولیس ناگهانی اتفاق افتاد. سر تمرین ذوبآهن بودم و اصلا چیزی نمیدانستم. از طرفی خیلی ناراحت بودم که ذوبآهن حقوحقوقم را نداده است. قرار بود باشگاه ذوبآهن تا 20 تیرماه حقوحقوقم را پرداخت کند. تصمیم گرفته بودم جدا شوم و در همین حین پیشنهاد پرسپولیس به من رسید و اصلا فکر و تامل نکردم. زمان پرسپولیسی شدنم یکدفعهای شد و حدود کمتر از دو روز طول کشید.» این جدایی با شکایت باشگاه ذوبآهن به کمیته وضعیت بازیکنان رفت و پس از کشوقوسهای فراوان سرانجام رای به سود باشگاه پرسپولیس و سینا اسدبیگی اعلام شد تا تارتار دستهای خالیاش، خالیتر شود؛ اما آخرین تیر بر پیکره ذوبیها پیوستن محمد خدابنده لو به تیم گل گهر سیرجان بود. خدابندهلو در لیگ بیستم بود که زیر نظر مهدی تارتار در پیکان سرانجام توانست به ترکیب اصلی برسد و به یکی از مهرههای کلیدی تیم زیر نظر این مربی تبدیل شد و سرمربی ذوبآهن این بازیکن را با خودش به ذوبآهن آورد اما خدابنده لو هم در پایان فصل راهی گل گهر شد تا تارتار ضربه سنگین دیگری دریافت کند. بههرحال حالی حالا سرمربی ذوبآهن باید با دستهای خالی ناممکنها را ممکن کند و نجاتبخش تیمی رنجور باشد.