رؤیای شیرین بهشتآیین
به یاد دارم اغلب ظهرها که زنگ تعطیل مدرسه زده میشد، بابا ترکی، سرایدار دبستان با کتوشلوار مشکی و کلاه شابگاه، بیرون در ورودی دبستان مینشست. من از کوچه جهانبانی به سمت خیابان فتحیه که به وسط باغ هشتبهشت و چهارباغ امتداد داشت، حرکت میکردم.
اصفهان امروز/ پروین مکری: سکوت خوفانگیز کوچه باریک و پیچدرپیچ جهانبانی با دیوارهای بلند و کاهگلی باغهای مجاورش را تنها صدای زنگ مدرسه بهشتآیین میشکست. باباترکی، سرایدار دبستان بهشتآیین که کلاه شابگاه برسرداشت از وسط حیاط به سمت دکه تاریک زیرپلهایاش میآمد، دکهای که میعادگاه دانشآموزان بود و پر از شکلاتهای مینو که تازه به بازار آمده بودند.
زنگ تفریح و حیاط کوچک دبستان بهشتآیین که با حفاظ میلهای از حیاط بزرگتر دبیرستان و آن عمارت قدیمی جداشده بود. اکثر دانش آموزان ابتدایی، نیمی از زنگ تفریح را پشت حفاظ ایستاده بودند و به دختران دبیرستانی که در آستانه گرفتن مدرک دیپلم بودند با حسرت نگاه میکردند.
ابهت بنای قدیمی دبیرستان و دخترانی با سارافونهای طوسی و پیراهن لیموییرنگ، زیر درختان کاج در حیاط مدرسه و گپوگفتها و خنده و شوخیهای دخترانه.
اواخر دهه 40 دانشآموز دوره ابتدایی بهشتآیین بودم. بعدازآن دبستان به راهنمایی تبدیل شد و من همچنان در این مدرسه به تحصیل ادامه دادم. اما خاله و خواهران بزرگترم هم در همین دبیرستان تحصیل میکردند.
ابتداییها معمولاً تا ظهر در مدرسه بودند اما دبیرستان از صبح تا بعدازظهر دایر بود. درب ورودی دبستان در خیابان جهانبانی، جلوتر از اداره مخابرات فعلی بود و درب چوبی و بزرگ دیگر دبیرستان ابتدای کوچه خورشید، روبهروی منزل بانو امین (کتابخانه مرکزی فعلی) قرارگرفته بود. دورتادور حیاط دبیرستان، ساختمان قدیمی و کلاسها قرار داشت و درختان کاج که امروزه در پیادهرو کنار دبیرستان دیده میشوند، داخل حیاط مدرسه بود.
تحصیل در دبیرستان بهشتآیین با آن عمارت قدیمی و زیبا و اغلب مدیران و معلمان متعهد و برجسته و لیسانسه، آرزوی اغلب دختران دهه 40 اصفهان بود، برخوردار از کیفیت آموزشی بالا.
خواهرانم در زمان مدیریت خانم مونس پیراسته، نصرت همامی و معاونت خانم فتحی در دبیرستان تحصیل میکردند و همیشه از نظم و جدیت این مدیران در مدرسه سخن میگفتند. خواهرم تعریف میکند که آن دوره از جانب مدیر، از بین دانشآموزان، مأموران سری هم برای کنترل سادگی مو و لباس، اندازه سارافونها و نبود آرایش روی صورت دختران در نظر گرفته میشد!
به یاد دارم اغلب ظهرها که زنگ تعطیل مدرسه زده میشد، بابا ترکی، سرایدار دبستان با کتوشلوار مشکی و کلاه شابگاه، بیرون در ورودی دبستان مینشست. من از کوچه جهانبانی به سمت خیابان فتحیه که به وسط باغ هشتبهشت و چهارباغ امتداد داشت، حرکت میکردم.
هرروز دو اتوبوس از خط هشت، به سفارش مدیر دبیرستان چند ساعت زودتر روبهروی درب چوبی دبیرستان منتظر میماندند که پس از تعطیل شدن مدرسه، دانشآموزان را سوار کنند. فاطی و فرشته، دختران محیالدین کاشفی و شهناز دختر آقای صیرفیانپور اما با راننده شخصی به مدرسه رفتوآمد داشتند. آقای صیرفیانپور و کازرونی، کمکهای مالی هم به جهت اداره امور در اختیار مدرسه قرار میدادند.
ظهرها اما در دبیرستان غوغایی بهپا بود. یک سمت حیاط، اتاق سرایداری قرار داشت و دختران در این ساعت روز با هیاهو و همهمه بسیار مشغول گرم کردن ناهارهایشان که در ظرفهای چندطبقه معروف به «سهپرداز» بودند که از منزل به همراه میآوردند.
برخی دیگر مشغول خرید شیرینیهای خوشطعم پنجیک آن دوره و ساندویچهای جدیدی بانام کالباس، از دکه دبیرستان بودند. اولین زمین والیبال و بدمینتون دختران هم در این دبیرستان برپاشده بود و نخستین تیم والیبال هم زیر نظر آموزشوپرورش متعلق به دبیرستان بهشتآیین بود، مدرسهای که بسان رؤیای شیرین دخترکان اصفهان بود.