فریاد مهاجران از صحنه استرالیا
در میان سکوت آهنگین عدنان و چشمان دریده هشتپا، این بالهای سامیه، دخترک افغان هستند که فضا را برای گشوده شدن تنگ میبینند، "در افغانستان رسم نیست هیچ زنی بال داشته باشه" بر زمین سخت گاروت سنگ میکوبند. اینجا چشمها بسته است و هیچکس نمیبیند؛ یکی لال است و آن یکی پر پروازش را بستهاند.
در میان سکوت آهنگین عدنان و چشمان دریده هشتپا، این بالهای سامیه، دخترک افغان هستند که فضا را برای گشوده شدن تنگ میبینند، "در افغانستان رسم نیست هیچ زنی بال داشته باشه" بر زمین سخت گاروت سنگ میکوبند. اینجا چشمها بسته است و هیچکس نمیبیند؛ یکی لال است و آن یکی پر پروازش را بستهاند.
به گزارش ایمنا،صدای بلند قهقههها اما، مانعی برای شنیدن فریاد دلگیر هشتپا نیست، "اینجا که باشی می فهمی بین بهشت و جهنم یه دریا راهه که من میخوام اون راه رو برم. آدم اگه قراره بمیره هم تو استرالیا بمیره!"
نمایش "استرالیا" به کارگردانی پیمان کریمی، بارقه امیدی در شرایط ناامیدکننده این روزهای تئاتر است. نمایشی پر انرژی به دور از کلیشهها که نه تنها باعث پر شدن صندلیهای تماشاخانه میشود، بلکه لبهای تماشاگران را به تحسین و دستهای آنان را به تشویق ممتد وا میدارد.
در میان فوران مونولوگها -که فرصت چشم برداشتن از صحنه و گوش سپردن به جایی جز لبهای بازیگران را به تماشاگر نمیدهد- استرالیا، در فضایی که بی شباهت به رئالیسم جادویی نیست، به مقولهای میپردازد که تمام دنیا، با تمام سختیها و تلخیهایش، با آن درگیرند؛ مهاجرت.
آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی خبرنگار ایمنا با پیمان کریمی، کارگردان تئاتر "استرالیا" است:
چرا این متن و موضوع را برای اجرا انتخاب کردید؟
به نظر من، پیام لاریان یکی از نابغههای نمایشنامه نویسی در ایران است. لاریان جوان است و چند سال پیاپی در بخش نویسندگی جشنواره تئاتر فجر جایزه گرفته و همین متن سال گذشته برگزیده نمایشنامه نویسی جشنواره فجر شده بود. همه این موارد باعث شد که برای خواندن این نمایشنامه پیگیر باشم و زمانی که آن را خواندم شگفتزده شدم.
این متن به لحاظ ساختار نمایشنامهنویسی و موضوع بی سابقه است. نمایش از جنسی نگاشته شده که تا به حال مشابه آن را، از نظر ساختار نمایشنامه، نخوانده بودم. همچنین مهاجرت از موضوعات روز است، نه تنها در ایران بلکه در خیلی از کشورهای دنیا دغدغه اصلی مردم مهاجرت است.
چطور به دور از کلیشه ها روایتی عاطفی را به نمایش گذاشتید؟
برای دو کاراکتر جوان نمایش که از همه جا بریدند و به گاروت، یکی از بدترین نقاط جهان رفتند، اتفاقاتی می افتد و در نتیجه آن نیازمند یک پشت و پناهی می شوند. این دو همدیگر را پیدا میکنند اما نمیتوان آن را داستانی عاشقانه دانست.
چرا در استرالیا از روایت غیرخطی متفاوت استفاده شده بود؟
در خیلی از نمایشها به صورت ناشیانهای، داستان غیرخطی روایت میشود اما در اینجا، ما یک قصه را نمیبینیم که بخواهیم به صورت خطی دنبال کنیم. هر یک از شخصیتها برای خودشان داستانی دارند، هر کدام جذابیت خاص خود را دارند و همه در یک داستان کلی میگنجند و به صورت غیرخطی روایت میشود.
عنصر زمان نقش ویژهای در داستان بازی میکرد، چطور به آن پرداخته بودید؟
در استرالیا، در عین حال که یک روایت غیرخطی را میبینیم، یک روایت خطی هم وجود دارد. تاکید ویژه من در این نمایش بر سیالیت زمان بود. این سیالیت ابتدا در متن وجود داشت و در اجرا هم تلاش بر این بود که تا حد امکان به آن نزدیک شویم چرا که رسیدن به این مهم، چه در شیوه کارگردانی، چه در بازی و چه در متن، از دغدغههای ذهنی من بود.
دیدگاههای شخصی شما به عنوان کارگردان، تا چه حد نمایشنامه را دستخوش تغییر کرد؟
هر کارگردانی نویسنده دوم نمایشنامه است و باید درباره آن دیدگاه و ذهنیت خود را داشته باشد و اگر این چنین نباشد، روایت آسیب میبیند.
در متن اصلی این نمایش ، بیشتر روایت این سه نفر را مشاهده میکنیم اما در اجرا، بین این افراد کنش به وجود آوردم. به این معنا که در متن اصلی، آن چنان دیالوگ و کنش میان شخصیتها وجود ندارد اما در شیوه کارگردانی، برای اینکه تماشاگر را بیشتر با قصه درگیر کنم، کنش ها را افزایش دادم. نتیجه این شد که در همان لحظاتی که کاراکتر برای مخاطب داستان را روایت میکند، تماشاگر این احساس را دارد که کاراکترها به گفت و گو مشغولند.
فضای این نمایش را در مقایسه با اجراهای قبلی خودتان چطور میبینید؟
در یک مقطعی، متن نمایشها را خودم مینوشتم که بیشتر در فضاهای فانتزی بود. در یک فاصله زمانی سه تا چهارسال نیز، از متنهای دیگران در فضاهای رئالیستی و دیگر ژانر ها استفاده کردم. به طور کلی سعی میکنم علاوه بر اینکه نمایشی را برای مخاطب اجرا میکنم، خود نیز شیوههای جدیدی را تجربه کنم که استرالیا یکی از این تجربههای جدید بود.
در نمایشهای خود به چه نکات ویژهای توجه میکنید؟
در تئاتر، علاوه بر اینکه مخاطب دیالوگها را از زبان بازیگر میشنود، باید به لحاظ بصری هم مجذوب شود؛ به همین دلیل تلاش خود را میکنم که در همه اجراها، به تصاویر و قابهای زیبایی برسم. یکی دیگر از مواردی که در نمایش خیلی به آن توجه میکنم، ریتم است که برای مناسب بودن آن در اجرا بسیار دغدغه دارم. به نظر من، آفت بسیاری از نمایشها که در پایان آنها تماشاگر خسته یا ناراضی سالن را ترک میکند، توجه نکردن به ریتم است. شخصا سعی میکنم که مخاطب حتی یک لحظه هم فرصت چشم برداشتن از صحنه را نداشته باشد.
بازیگران جذاب روی صحنه ایفای نقش می کردند برای انتخاب بازیگر دغدغه داشته اید؟
استرالیا، یک کار بازیگر محور است. من عقیده دارم که اگر قرار است یک بازیگر دیده نشود، چه نیازی به حضور او هست؟ بازیگر چه یک دقیقه بازی کند چه یک ساعت، باید بهترین خودش باشد. شخصا در تمرینات هم بیشتر روی بازی کاراکترها تمرکز میکنم. در این نمایش هم بازیگران کاربلد و باتجربه، براساس شناختی که از آنها داشتم انتخاب شدند.
نور نقش مهمی را در این اجرا بازی میکرد. در نورپردازی به چه چیزهایی توجه شده بود؟
تلاش کرده بودم که نکاتی را که بر آنها تاکید دارم، با نور به نمایش بگذارم. در لحظاتی، نور صحنه، مشابه متن، کارگردانی و بازی، یک عنصر از اجرا بود. به نور صرفا به دید روشن کردن صحنه نگاه نمیکنم و سعی میکنم که نور بار دراماتیکی نمایش را تنظیم کند.
درباره موسیقی این نمایش توضیح دهید.
من سعی کردم که موسیقی بیشتر در حین اجرا شکل بگیرد. صدای قطرات آبی که میشنویم، صدای افتادن کاراکترها و اشیا در آب، صدای راه رفتن روی تختهها، همه اینها موسیقی صحنه را شکل میدهد. به طور کلی، در همه اجراها تلاش میکنم که از موسیقیهای مختلف و متعدد استفاده نکنم.
در طراحی صحنه بر چه چیزی تمرکز بیشتری وجود داشت؟
من معمولا اجراها را محدود به یک جا نمیکنم و همین کار را ممکن است در شهرها و کشورهای دیگر به نمایش بگذاریم. از آنجایی که سالنهای تئاتر ایران اکثرا استاندارد نیستند، سعی کردم که اجرا وابسته به سالن نباشد، همانطور که میبینید حتی برای یک لحظه هم پای بازیگر با زمین تماس ندارد و در نتیجه این نمایش در هر جایی اجرا شود، محل قرارگیری بازیگر فقط به دکور وابسته است.
از آنجایی که این اولین اجرا در تماشاخانه ماه بود، چه سختیهایی را در این راه متحمل شدید؟
واقعیت این است که چون ما اولین گروه اجرا در این سالن بودیم برای اینکه سالن آماده شود، آن هم در این شرایط اقتصادی، با مشکلات روبرو بودیم و در آخر تجهیزات نورپردازی فراهم نشد. در واقع تجهیزاتی که قبلا در همین خیابانهای اصفهان خریداری میکردیم، حالا در تهران هم موجود نبود.
به نظرم از اینجا به بعد هم حوزه هنری نباید گمان کند که سالن افتتاح و همه چیز تمام شد. همچنان باید بر روی تجهیزات این سالن کار شود. یکی از مشکلات اصلی این سالن، تهویه هوای آن است که این معضل باید قبل از افتتاح حل میشد؛ حوزه هنری باید بپذیرد که سالنی دارد و برای آن باید دل بسوزاند و تجهیزات و پرسنل لازم را برای آن فراهم کند. البته خیلی از جاهای دیگر که متولی این امر بودند، زیر بار این مسئولیت نرفتند که سالن بسازند و به همین دلیل باید از حوزه هنری ممنون بود.