درد بی کسی (قسمت 201)
سعی کردم حواسم را جمع کنم تا ماجرای تازهای برایم به وجود نیاید. حالا دیگر مطمئن بودم حسرت نهتنها برای خودش اقبالی ندارد بله میتواند آینده روشن و تابناک دیگران را نیز همچون خود تیره کند.
سعی کردم حواسم را جمع کنم تا ماجرای تازهای برایم به وجود نیاید. حالا دیگر مطمئن بودم حسرت نهتنها برای خودش اقبالی ندارد بله میتواند آینده روشن و تابناک دیگران را نیز همچون خود تیره کند. خودم را جمعوجور کردم و درحالیکه بسته پذیرایی را از روی میز برمیداشتم گفتم: میدانید شما اولین کسی هستید که از صدای من تعریف میکنید بنابراین به من حق بدهید که تعجب کنم، حرفم را قطع کرد و گفت: ولی من تنها صدای شما را خوب تشخیص ندادم بلکه بارها نواختن گیتار و جاز شما را هم دیدهام بنابراین ازنظر من شما یک هنرمند بهتماممعنا و کامل برای صحنه هستید که میتوانید یک ارکستر بزرگ بینالمللی داشته باشید. باور کنید اگر خودتان را به مهد موسیقی یعنی وین برسانید مطمئن باشید آینده خوبی در انتظار شماست. خیلی محکم و جدی حرف میزد. برای اینکه امتحانش کنم پرسیدم: شما چگونه صدای مرا در غوغای موزیک شب و در آن محیط شلوغ تشخیص دادید مطمئن باشید وقتی میخوانم خودم هم صدای خودم را نمیفهمم؟! جواب داد: نهتنها هنر شما را شناسایی کردهام بلکه در دفعات متعدد فهمیدم تون شما باس تنور است که میتواند بسیار کمیاب باشد. ازنظر من در تمام دوران چهار سال تحصیلیم در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران شما تنها کسی هستید که میدیدم با کمال قدرت باس را همراه با تنور به صدای خشدار خود میافزودید و آهنگهای فرهاد مهراد و فریدون فروغی را بهتر از خودشان اجرا میکردید، تحریر در صدای شما معرکه به پا میکند، قبول کنید صدای منحصربهفردی دارید. پیش خودم فکر میکردم چرا تا حالا ابراهیم که خودش تحصیلکرده همین دانشکده و متخصص در امر نواختن پیانو است این موضوع را عنوان نکرده بود؟