درد بی کسی (قسمت 380)
خودش را به آن راه زده بود. از سوأل او تعجب کردم! یعنی علت مراجعه من بااینحال و احوال خراب جسمی و روحی را نمیداند؟
خودش را به آن راه زده بود. از سوأل او تعجب کردم! یعنی علت مراجعه من بااینحال و احوال خراب جسمی و روحی را نمیداند؟ سکوت شکنندهای بین ما سه نفر حکمفرمایی میکرد. فرشته پرستار که کل ماجرا را میدانست نگاهی به من انداخت و سکوت را شکست و درحالیکه سعی میکرد اطمینان منشی را جلب کند گفت: خوشحالیم که توانستهایم شما را ببینیم اما گویا محلی که قبلاً شرکت بوده آپارتمان دیگری در همین طبقه است! قبل از اینکه حرف فرشته پرستار تمام شود خانم منشی و وکیل جواب داد: بله، اما آن شرکت در حال حاضر عدم فعالیت دارد و مشغول تسویه است تا منحل شود. تعجب کردم. حرفش را قطع کردم و پرسیدم: اما مدیرعامل آن شرکت من هستم درحالیکه از این روند کاملاً بیاطلاعم. خانم منشی و وکیل درحالیکه قیافهای متعجب و حقبهجانب گرفته بود جواب داد: انگار یادتان رفته زمانی که مدارک ثبت شرکت را امضاء میکردید کلیه اختیار قانونی و حقوقی آن را در برگهای جداگانه بهعنوان وکیل تامالاختیار به من تفویض کردید و ما با استفاده از همان مدرک قانونی که روز بعد در دفتر اسناد رسمی گواهی امضا شد شرکت را منحل و من مدیر تسویه آن شدم و به نیابت از مقام محترم که مالک بلامنازع مجموعه میباشند در حال انحلال آن هستم. خانم فرشته پرستار بازهم وارد مذاکره من و آن زن شد و پرسید: اما تکلیف آقا حسرت و مطالبات حقوقی ایشان چه میشود؟ خانم منشی و وکیل جواب داد: هیچ مناقصهای اتفاق نیفتاده که ایشان حقوحقوقی داشته باشند. فرشته پرستار بازهم سوأل کرد: نگفتید تکلیف چک سپرده ایشان که در اختیار شرکت است چیست؟