نوشتن در روزنامه

شرکتی که من در آن کار می‌کنم، مشترکِ روزنامه‌ی «اصفهان امروز» است. هرروز که به دفتر می‌آیم، نسخه‌ی روزِ روزنامه روی میزِ کریدور است؛ روی نسخه‌های روزهای پیش؛ و نسخه‌ی امروز هم فردا زیر نسخه‌ی فرداست.

نوشتن در روزنامه

اصفهان امروز- آرش اخوت:

شرکتی که من در آن کار می‌کنم، مشترکِ روزنامه‌ی «اصفهان امروز» است. هرروز که به دفتر می‌آیم، نسخه‌ی روزِ روزنامه روی میزِ کریدور است؛ روی نسخه‌های روزهای پیش؛ و نسخه‌ی امروز هم فردا زیر نسخه‌ی فرداست.

از نوشتن در روزنامه تا این لحظه، تاوقتِ فکرِ نوشتنِ این یادداشت، لذت نبرده‌ام. نوشتن در روزنامه برایم همیشه یک‌جورکارِ بیهوده بوده است؛ به بیهودگیِ امرِ تجملی: یادداشتی بنویسیم و با اسم و گاهی عکسمان در روزنامه‌ای چاپ شود که فقط یک روز «معتبر» است و فردا برای پاک کردنِ شیشه یا برای کفِ کابینت‌ها و کمدها، و در بهترین حالت برای آرشیو کردن است. به‌هرحال برای نخواندن. همه این‌ها به نظرم نوعی تجمل است (درواقع بود)؛ تجملِ تکرارِ نامِ خود ولو برای یک روز، درواقع برای چند ساعت.

همیشه با خودم می‌گویم (درواقع می‌گفتم)که روزنامه، جز اخبار که مثل خودِ روزنامه فقط برای یک روز است، جای نوشته‌های «جدی»، جای نوشته‌هایی نیست که می‌شود چند روزِ دیگر هم خواند یا می‌شود آن‌ها را بیش از یک‌بار خواند. همیشه فکر می‌کردم چنین مطلب‌هایی که قاعدتاً برای نوشتن‌شان وقت و نیرویی بیش از نوشتنِ اخبار صرف شده است، در روزنامه‌ها حیف می‌شوند؛ زیرا کم‌تر خوانده می‌شوند و اگر هم خوانده شوند، معمولاً سرسری‌ست؛ بعد هم می‌روند زیرِ آوارِ روزها و روزنامه‌های بعد.

حالا اما مدتی‌ست که از خودم می‌پرسم این طومارِ روزها و روزنامه‌ها، که نمونه‌اش روی میزِ کریدورِ دفترِ ما هم هست و آخرِ هر هفته به اعماقِ کتاب‌خانه یا کابینت‌های آشپزخانه می‌رود، خودش یک‌جور ماهیتِ خاصِ خودش و خاصِ روزگارِ ما نیست؟ این آیا همان ساختارِ طوماریِ گروه‌های تلگرامی یا شبکه‌های اجتماعیِ اینترنتی یا حتی وبلاگ‌ها نیست که هر «پست»، فقط برای چند لحظه و چندساعتی یا حداکثر چند روزی روی صفحه است و به‌زودی در لایه‌های لحظه‌ها و ساعت‌ها و روزها و پست‌ها، مدفون می‌شود؟ بعد متوجه می‌شوم که این ماهیت، دیگر چندان هم تجملی نیست. درواقع بیش از آن‌که تجملی باشد، انگار یک‌جورماهیتِ نیست‌، انگار و دم‌غنیمت‌شمار دارد. مثلِ گل‌های یک‌روزه که صبح باز می‌شوند و شب می‌پژمرند. مثل حشره‌ای که یک روز عمر می‌کند و از لحظه‌‌ای که از تخم یا پیله درمی‌آید تا لحظه‌ای که می‌میرد، مدام در تکاپوست.

«نوشتارِ روزنامه‌ای» هم شاید باید همین ماهیت را داشته باشد. به نظرم نوشتارِ روزنامه‌ای یا درواقع نویسنده‌ی نوشتارِ روزنامه‌ای، شاید باید به این ماهیتِ لحظه‌ای و کوتاه‌مدت التفات و تعمّد داشته باشد. بنویسد برای این‌که قرار است از زیرِ نگاهی چه‌بسا نه‌چندان باحوصله و دقیق بگذرد؛ بنویسد برای این‌که قرار است یک‌لحظه مثلِ برق، خواننده را بگیرد و رها کند و ننویسد آن‌طور که تأمل چندانی بطلبد. بنویسد برای آن‌که اگر هم خوانده شد (مثلِ همین نوشته) چه‌بسا فراموش شود. اصلاً بنویسد برای آن‌که فراموش شود؛ بنویسد برای این‌که فقط برای این‌که نمی‌تواند ننویسد؛ باید بنویسد؛ اما می‌داند نوشته‌اش، مثل آثارِ «هنرِ میرا»، مثل نقاشی‌ای که روی ساحلِ دریا خلق می‌کنی و چند لحظه بعد به اولین موج شسته می‌شود، چندساعتی پس از نوشتن در اعماقِ یکی از زاویه‌های خالی و وانهاده‌ی زندگیِ ما از یاد می‌رود.

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار