هیزم در آتش‌های برافروخته نیندازیم!

بزرگترها بهتر یادشان می‌آید که وقتی کودک یا حتی نوجوانی بیش نبودند و حوصله‌شان سر می‌رفت، بهانه‌گیری‌ها را شروع می‌کردند. آن روزها تنها وسیله تفریح و وقت‌گذرانی خانواده‌ها استفاده از صدای رادیو بین ساعات ۴ بعدازظهر تا ده شب بود

حسن روانشید - اصفهان امروز: بزرگترها بهتر یادشان می‌آید که وقتی کودک یا حتی نوجوانی بیش نبودند و حوصله‌شان سر می‌رفت، بهانه‌گیری‌ها را شروع می‌کردند. آن روزها تنها وسیله تفریح و وقت‌گذرانی خانواده‌ها استفاده از صدای رادیو بین ساعات ۴ بعدازظهر تا ده شب بود اما در فواصل دیگر به‌جز قارقار کلاغ‌ها، جیک‌جیک گنجشک‌ها، میو میوی گربه‌ها و واق‌واق سگ‌های ولگرد محل نوای دیگری به گوششان نمی‌رسید مگر هر چند وقت یک بار کهنه‌چینی یا آب‌حوضی و چاقوتیزکنی دوره‌گرد و هواپیمایی که آنروزها در شهرها به طیاره و در روستاها به بالو (بالن) معروف بود از آسمان گذر می‌کرد و کوچک و بزرگ را به حیاط‌ها و پشت‌بام‌ها می‌کشاند تا این عجایب خلقت دست بشر را بهتر ببینند! و خانم‌ها که تقریبا همگی خانه‌دار بودند نیز برای اینکه حوصله‌شان سر نرود تلاش می‌کردند تا به نحوی فضا را عوض کنند و به این جهت دیگی پشت سیاه شده را روی سه‌پایه‌ای سنگی یا آجری و این اواخر فلزی کنار حیاط یا مطبخ گذاشته و هیزم زیر آن می‌ریختند تا آش رشته‌ای به پا کنند و به این بهانه دوست و همسایه و فامیل را گرد هم آورده و زمانی را در غوغای این میهمانی ساده و بی‌پیرایه سپری کنند. این ساعات نه‌تنها برای بزرگترها بلکه جهت کودکان و نوجوانان و حتی جوانان، رویایی و فراموش ناشدنی بود زیرا می‌توانستند دلی از عزا درآورده و ضمن خوردن آش رشته‌ای سیر همراه با کشک و پیازداغ فراوان بازی جانانه هفت‌سنگ را در کوچه‌پس‌کوچه‌های محل به راه انداخته و همه انرژی‌های نهفته در خود را اینگونه تخلیه کنند. آن روزها و خاطرات شیرینش که به نظر می‌آید رویای صادقه ای بیش نبود به‌سرعت سپری شد و حتی نشانه‌ها و آثاری از آن به جا نماند تا بازماندگان از روزگار قدیم بتوانند با توصیف وصف العیش آن نیمی از عیش را به چنگ آورند! این حرف‌ها برای نسل‌های جدید تنها می‌تواند به افسانه‌ای شبیه باشد که این‌چنین نیست بلکه عین واقعیتی است که می‌توانست انسجام را در جامعه افزایش داده تا مشکلات پیش‌پاافتاده یکدیگر را به‌راحتی حل‌وفصل کنند. پیشرفت معجزه‌آسا و غیرقابل‌باور علوم اگرچه توانست بساط راحت‌طلبی را بگستراند و فاصله‌های مجازی و غیر فیزیکی را کمتر و محدودتر کند اما در عوض جدایی بین روح و روان انسان‌ها را گسترده کرد. آن روزها زمانی که پتانسیل‌ها در کودکان و نوجوانان و حتی جوانان به‌طوری افزایش می‌یافت که به مرحله انفجار می‌رسید همفکری‌هایی شده بود به‌طوری‌که اولیا وقتی در این زمینه به بن‌بست می‌رسیدند و مستأصل می‌شدند از کودک و نوجوان خود می‌خواستند تا به خانه همسایه یا فامیلی که در نزدیکی آنها واقع شده بود رفته و بخواهند تا «قوطی بگیر و بنشان» را به آنها بدهد! و این نشان از آن داشت تا مخاطب متوجه شود زمان آن فرارسیده تا حامل پیام را برای مدتی سرگرم کند که این‌گونه قسمتی از توانایی‌هایش در این رفت‌وآمد تخلیه گردد و به قول خودشان کاسه کله را دستش داده باشند! نقل داستان و سرگذشت‌های جذاب برای اینگونه کودکان و نوجوانان و ارجاع کارهایی در حد توان به آنها می‌توانست قانعشان کند تا بی‌حوصلگی خود را فراموش کرده و جریان تازه را درروند زندگی خود پذیرا باشند درست همانند همین که امروز غرب توانسته است در این موقعیت مناسب به‌واسطه وسایل تازه به‌ظاهر آموزشی فرهنگی ورود پیدا کرده تا فرصت‌ها را مصادره و از طریق نرم‌افزارها و اپلیکیشن هایی که در گوشی‌های موبایل نهادینه می‌شود هر آنچه را ضروری می‌داند به نسل‌های کودک، نوجوان، جوان و حتی بزرگسال القا کند. اینجا دیگر نوبت دلسوزان جامعه در رسانه‌ها است تا این به‌ظاهر چالش را که اگر مدیریت شود می‌تواند فرصتی بزرگ برای نسل‌های امروز و آینده باشد تا پرچم سازندگی را با استفاده از امکانات فراوان و بی‌نهایت آن برافرازند و اجازه ندهند کسانی که دراین‌باره فاقد اطلاعات آکادمیک هستند نادانسته هیزم در آتش‌های برافروخته بیندازند.

ادامه دارد

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار