سالار عقیلی: جهان تختی به سمبل مردانگی و درستکاری تبدیل شده است

از کودکی به موسیقی علاقه داشت و همین هم دلیلی شد برای رفتنش به هنرستان موسیقی. آنجا بود که بزرگی دریای موسیقی ایرانی دلش را برد و تصمیم گرفت مسیرش را در این عرصه دنبال کند.

از کودکی به موسیقی علاقه داشت و همین هم دلیلی شد برای رفتنش به هنرستان موسیقی. آنجا بود که بزرگی دریای موسیقی ایرانی دلش را برد و تصمیم گرفت مسیرش را در این عرصه دنبال کند. خودش می گوید شب و روز نوار استادان موسیقی ایران را گوش می دادم و گاهی درحال رانندگی آنقدر غرق در هنر این بزرگان می شدم که صورتم از اشک خیس می شد . علاوه بر تعلیم در هنرستان موسیقی به سراغ صدیق تعریف رفت تا ردیف های موسیقی دستگاهی ایران را در محضر او فرا گرفت.

استادش جایی گفته بود سالار عقیلی آنچه به لحاظ خدادادی باید، در صدایش داشت و همین عامل هم باعث شد بتواند به چهره ای موفق در موسیقی ایرانی تبدیل شود و عموم با کارهایش ارتباط بگیرند. تا سال 75 و اجرایش در جشنواره فجر شاید کمتر کسی نامش را شنیده بود اما عقیلی که آن روزها جوان بود، توانمندی هایش را در اولین کنسرت نشان داد.



آشنایی با حریر شریعت زاده هم همان جا اتفاق افتاد. استعداد خواننده تا معرفی شده و البته صدای متفاوتش بانوی موسیقی ایران را متعجب می کند تا بعد از اجرا بنشینند و درباره موسیقی ایرانی گفت و گو کنند. همکاری در اجرای قطعات ماندگار موسیقی ایرانی و انتشار آلبوم مایه ناز که به احتمال در خاطره اغلب مخاطبان موسیقی ثبت شده است، راه جدیدی پیش روی این دو هنرمند قرار داد. از آن روز تا روزگار کنونی همکاری این زوج، به ساخت آثار زیادی منجر شده و اکنون که سالار عقیلی چهل سالگی را هم رد کرده، شاید بشود حضورش در کنار حریر شریعت زاده را در مستمرترین همکاری موسیقایی هرکدامشان دانست.

عقیلی تاکنون حضور در آلبوم های زیادی را به نام خود ثبت کرده، در داخل و خارج از ایران کنسرت های مختلفی را به روی صحنه برده و به عنوان فعال ترین خواننده در ارکستر ملی ایران شناخته شده است. اجرای کنسرت خیریه اش در شیراز در روزهایی که حتی بسیاری از مسئولان هم زلزله را از یاد برده اند، خاطراتش از اجرای قطعه جهان پهلوان با همراهی ارکستر سمفونیک تهران (دوسال قبل)، دریافت جایزه بهترین آلبوم سال 95 (برای آلبوم از تنهایی گریه مکن)به انتخاب مردم و تجلیل از او به عنوان چهره هنری سال از سوی کانون ادبی زمستان بهانه ای شد تا در روزنامه «همدلی» رو در رویش بنشینیم و گفت و گو کنیم. شرح این گفت وگو در ادامه مطلب آمده است:

چرا در این برهه تصمیم به اجرای کنسرت خیریه گرفتید؟

در ابتدا باید بگویم از اجرای این برنامه در میان مردمان مهربان و هنردوست شیراز احساس خوبی دارم. خوشحالم که با همراهی گروهم، شنبه شانزدهم دیماه مجموعه فرهنگی سینمایی هنرشهرِآفتاب در مجتمع بزرگ خلیج فارس شهر شیراز میزبان علاقه مندان به موسیقی بودیم و توانستیم برای مردم هنرپرور شیراز اجرای برنامه کنیم و شاید گام کوچکی برداشته باشیم برای آبادانی مناطق زلزله‌زده غرب کشور. برای این اجرا که از سوی یک بنیاد خیریه برگزاری اش را برنامه ریزی کرده بود و خیرین شیرازی هم در آن حضور داشتند، با من تماس گرفتند و درباره چند و چون کار و نگاهشان به ماجرا توضیح دادند. دیدم کار ارزشمندی است.
خوشبختانه مردم عزیز شیراز که پیش از این هم در اجراهای مختلف میهمان و البته میزبانان ما بودند، استقبال خوبی از این کنسرت داشتند. در این روزها که سرما دارد بیشتر می شود و مردم عزیز کرمانشاه و مناطق زلزله زده آن خطه واقعا روزهای سختی را می گذرانند، از اعماق جان آرزو دارم هُرم نفس های علاقه مندان و فعالان عرصه هنر دل های داغدیده و غمزده را کمی گرم کند. قرار است درآمد این کنسرت خیریه به نفع زلزله زدگان عزیز غرب کشور و برای سامان دادن بخشی از آسیب ها هزینه شود.

مواجهه با خبر وقوع اتفاقاتی همچون زلزله کمی عجیب و متفاوت است. انگار آدم برایش پذیرش این میزان تخریب جانی و مالی خیلی سخت است. شما پس از شنیدن اولین خبر درباره حادثه تلخ کرمانشاه، چه احساسی داشتید؟

شاید اولین حس وقتی خبر رسید زمین کرمانشاه لرزیده و خانه ها را بر سر هموطنانمان ریخته، بهت و حیرت بود. ذهنم ناگهان رفت به چهارده سال قبل و خودم را میان خرابه های بم دیدم. تصویر شاد و زیبایی که از کرمانشاه در ذهنم ثبت شده بود، همان لحظه شد بم و روی سرم فرو ریخت. در مورد این حوادث احتمالا آدم ها اول کمی گیج می شوند. باورش سخت است زلزله آمده و این همه کودک و زن و مرد رفتند زیر آوار! به یاد کارهایی افتادم که قبلا خوانده بودم با این مطلع: یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد/ به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد/ دل به امید صدایی که مگر در تو رسد/ ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد.
خیلی طول نکشید که قطعه ای با صدایی شما در رسانه ها پخش شد که به زلزله زدگان و عموم مردم ایران تقدیمش کرده بودید و اتفاقا قطعه ویدیویی اش در شیراز مخاطبان کنسرت شنبه شب پخش شد...

اجرای قطعه در زیر این آوار، با آهنگسازی آقای شایان کریمی و شعر آقای سعید رمضانی حال و هوای عجیبی داشت. در اصطلاح کار دلی بود و از سر احساس دِینی که به وطنمان داشتیم، انجامش دادیم. احساس می کردیم شاید تولید این قطعه، بتواند قدم کوچکی باشد برای عرض تسلیت به بازماندگان این حادثه تلخ و اینکه کمی خودمان را هم آرام کند. نوازندگان گروه راز و نیاز از روی عشق و علاقه قلبی کار را اجرا کردند.
هرچه اصرار کردم دستمزد دوستانم در گروه راز و نیاز را پرداخت کنم قبول نکردند البته سال هاست که با این هنرمندان در گروه همکاری می کنم و در اتفاقات این چنینی همیشه با دل بزرگ و قلب مهربانشان در کنار من و گروه بوده اند. در کنسرت شیراز هم راستش هدفی را دنبال می کردیم. فکر کردیم شاید این قطعه بتواند برای درک حال و هوای شهرهای آسیب دیده و مردم رنجیده اش تاثیرگذاری داشته باشد. واکنش مخاطبان روی همه گروه اثرگذار بود. حاضران در کنسرت واقعا با دل و جانشان خیره به قطعه زیر این آوار شده بودند.



به نظر شما علت حمایت های عمومی در آغاز ماجرا برای کمک به زلزله زدگان و فروکش کردن موج این یاری ها چند روز بعد را در چه چیزی باید جست و جو کرد؟

قلب مهربان و طبع نازک یکی از مشخصه های ما ایرانی ها است. اغلب در چنین رویدادهای غمباری مردم عزیز ایران بدون هیچ چشم داشتی و از جان با ندای دلشان وارد میدان می شوند و سعی می کنند در آغاز تمام تلاششان را بکنند. شاید گذشت روزها گاهی باعث خوابیدن تب کمک ها شود و فراموش کنیم کارمان هنوز تمام نشده است. زلزله زمین را زیر و رو می کند. ساختن آنچه در چند ثانیه با خاک یکسان شده قطعا در چند روز و ماه ممکن نیست.
و چه کاری باید انجام شود تا بازسازی ها زودتر تمام شود؟

به نظر من اگر وضعیت هموطنان در منطقه را به خودمان یادآوری کنیم، مسیر ساختن ادامه پیدا می کند. وقتی زلزله اتفاق افتاد هوا مثل این روزها سرد نشده بود. در آن روزها چادر و آب معدنی و پتو می توانست مفید باشد که مردم واقعا سنگ تمام گذاشتند. اما هوا سرد شده، باران شروع شده و برف دارد شروع به باریدن می کند. چادرها خیس می شود و زندگی در این صورت غیر ممکن می شود. نباید رها کنیم این کمک ها را. این راه تا ساخته شدن مناطق آسیب دیده ادامه دارد و به نظر می رسد بر فرض حفظ سرعت عمل سه چهار سالی زمان لازم باشد تا کار تمام شود. کاش کرمانشاه برایمان نشود بم؛ شهری که زود فراموشش کردیم.
برسیم به تجلیل از شما در یک کانون ادبی. ایوان شمس در آیین پایان سال خود میزبان اهالی فرهنگ به ویژه شاعران و ترانه سرایان مطرح کشور بود و در آن برنامه تندیس چهره سال 95به شما اهداء شد.
مردم همیشه برای من مهم هستند. افتخار می کنم که در طول سال های فعالیتم از دستان مردم جایزه گرفته ام. آن طور که برگزارکنندگان کانون ادبی زمستان در اهدای این تندیس ارزشمند عنوان کردند کارهایی که طی بیست و دو سال فعالیت هنری مستمر با عشق و مهر مردم انجام داده ام، ملاک و معیار بوده و این نکوداشت به پاس سال های حضورم در عرصه موسیقی انجام شده است. اهمیت تندیس کانون ادبی زمستان برای من دو وجه دارد.
اول اینکه آن را از دستان مردم گرفتم و دوم اینکه خوشحالم کانون زمستان که متشکل از چهره‌های ارزشمند هنر و فرهنگ به ویژه اهالی قلم است، جایزه سال 95 خودش را به من داد. نکته مهمی که لازم است در این فرصت درباره اش توضیح دهم این است که همه جوایز اهداء شده به فعالان عرصه های مختلف تنها متعلق به یک شخص نیست. برای مثال در عرصه موسیقی یک گروه که در آن آهنگساز، ترانه سرا یا شاعر، نوازندگان و خواننده حضور دارند، باید با عشق و جدیت کار کند تا اثری بر دل مردم بنشیند بنابراین به گمان من جوایزی که تا امروز دریافت کرده ام و به همه آن ها به واسطه مردمی بودنش افتخار می کنم، متعلق به همه هنرمندانی است که در کنار من حضور داشته اند. شاید چون در مملکت ما موسیقیمان آواز محور است، خوانندگان بیشتر مورد توجه قرار می گیرند درحالی که هنرمندان مختلف در عرصه های گوناگون همچون آهنگسازی، شعر و نوازندگی همگی شایسته تقدیرند و من به سهم خودم از تلاش و عشقشان برای ساخت آثاری که با حضور آنها تجربه اجرایشان را داشته ام، قدردانی می کنم.

نام زنده یاد افشین یداللهی هم در ایوان شمس آورده شد و شما خاطره روی صحنه گفتید که می تواند برای خوانندگان جالب باشد...

بله. تجربه همکاری با زنده یاد افشین یداللهی برای من واقعا جزء بخش های فراموش نشدنی در طول این سال هاست. یک روز برای سریال سالهای مشروطه در لوکیشن حمام که امیرکبیر آنجا به قتل می رسید در کنار افشین یداللهی و آقای ورزی ایستاده بودیم. آقای ورزی گفت برای این صحنه آوازی لازم است که زدن رگ امیرکبیر را با شنیدنش بشود حس کرد. افشین همانجا کاغذ و قلم را برداشت و نوشت: وقتی وطن به خود خودش تشنه می شود/ عشق است اگر نصیب رگم دشنه می شود/خون مرا بریز به رگ های میهنم/ هرگز به حرمت وطنم دم نمی زنم.
واکنش حاضران در آن برنامه هم جالب بود. آقای دبیری که از ترانه سراهای پیشکسوت ایران است و آثار ماندگاری در زمینه ترانه موسیقی پاپ با قلم ایشان ساخته شده، گلی که از سوی برگزارکنندگان به او اهداء شده وبود، به شما هدیه کرد....

هنرمندان حاضر در مراسم پایان سال 95 کانون زمستان جزء استادان و پیشکسوتان ما محسوب می شوند و لطف و محبتشان برای من واقعا ارزشمند است. این بزرگان در عمل رسم بزرگی و کسوت را به همه ما می آموزند و به گمان من همین رفتار محبت آمیز و مهربانانه می تواند درس هایی باشد برای ما تا به جوان ترها احترام بگذاریم و کمی با هم مهربان تر باشیم. درک و فهم جایگاه استاد مقوله ای مهم در عرصه هنر است. دو شب قبل از برگزاری برنامه کانون زمستان در جشن تولد استاد ایرج« حسین خواجه امیری» حضور داشتم.
همیشه فکر می کردم اگر کسی بتواند تا شصت یا هفتاد سالگی کیفیت صدایش را حفظ کند، باید خوشحال باشد و البته برای رسیدن به این هدف تلاش طاقت فرسایی انجام دهد اما استاد ایرج با اجرای قطعه در آیین تولدشان در وجود من باعث ایجاد حس لذت، رشک و افتخار شدند. استاد ایرج در هشتاد و پنج سالگی چنان آوازی خواندند که شاید جوانان هم نتواند بخوانند. راستش در آن لحظات به جای لذت بردن از هنرنماییشان به طور ناخودآگاه شروع کردم به گوش دادن و درس گرفتن. شیوه ارایه و اجرای تحریرهای استاد با هشتاد و پنج سال سن واقعا قابل تامل بود. قبلا هم گفته ام اما باید تکرار کنم چنین ستاره هایی الگوهای ما هستند و مادر گیتی چنین استادانی را شاید هر سیصدسال یکبار هم نزاید. این بزرگان سرمایه های مملکت ایران هستند. قدرشان را باید بدانیم و از حضورشان تا می توانیم استفاده کنیم. من همیشه شرمنده محبت های اهالی هنر و مردم بوده ام.

تفاوت این جایزه با دیگر جوایزی که دریافت کرده اید، چه بود؟

آنچه برایم عجیب و البته جالب بود برگزاری منظم و یا برنامه ریزی دقیق کانون زمستان در ایوان شمس بود. به هر حال اغلب فعالان عرصه فرهنگی تجربه حضور در محافل مختلف نظیر جشنواره ها و جشن های مختلف را دارند اما من در کانون ادبی زمستان نظمی دیدم که اگر نگویم بی سابقه واقعا کم سابقه بود.


شما نام آشناترین خواننده مخاطبان ارکستر ملی هستید و زمانی از شما با عنوان خواننده ثابت این ارکستر یاد می شد. به نظر می رسد نگاه شما به همکاری با ارکستر ملی با دیگر اجراها تفاوت داشته باشد. دراین باره برایمان بگویید...

به نظر من ارکستر ملی ایران در عرصه فرهنگی جایگاهی مشابه تیم ملی در رشته های ورزشی را دارد. عنوان ملی ایران در انتهای نام این ارکستر نشان می دهد نگاه مخاطبان و فعالان در عرصه موسیقی به این ارکستر با ارکسترها و گروه های دیگر متفاوت است. از زمان راه اندازی ارکسترملی توسط آقای فخرالدینی تا امروز که آقای شهبازیان چوب رهبری اش را به دست گرفته اند، همکاری مدامی با ارکستر داشته ام و اگر قرار باشد احساس خودم را از تجربه این همکاری ها بگویم، به عنوان کسی که سالها در عرصه موسیقی ایرانی فعالیت کرده ام، و افتخار می کنم که مخاطبان موسیقی ایرانی از این اجرها راضی بوده اند. در اولین اجرای ارکستر ملی در جشنواره سی و سوم فجر هم به عنوان خواننده حضور دارم و قرار است در سمنان هم با این ارکستر برنامه داشته باشیم.
طبق برنامه ریزی های انجام شده، قرار است در این کنسرت 14قطعه با کلام اجرا شود.«ایران»، «تبریز در مه»، «ایران جوان»، «خوشه چین»، «افسون سخن»، «نغمه نوروزی»، «ساغر»، «شکوه گل»، «از خون جوانان وطن لاله دمیده» و «جام مدهوشی» قطعاتی است که قبلا هم برای مردم اجرا کرده ایم و در کنسرت 21دیماه به روی صحنه می رود. قطعه «گلرخ»،«از تنهایی گریه مکن» و «مرا رها مکن» از آلبوم «از تنهایی گریه مکن» که حاصل همکاری من و آقای ابوالفضل صادقی نژاد است و مردم عزیزمان به عنوان آلبوم سال 95انتخابش کردند، در این اجرا به مخاطبان تقدیم خواهد شد. همسرم حریر شریعت زاده هم در اجرای سومین قطعه این بخش و قطعه «سپید و سیاه» ارکستر ملی را با پیانو همراهی می کند. ارکستر ملی در این اجرا 4قطعه بی کلام هم اجرا خواهد کرد.
هر سال نیمه های دی با نام جهان پهلوان تختی گره خورده و نامش را می شود از زبان مردم شنید. دو سال قبل قطعه ای با نام جهان پهلوان با صدای شما و با اجرای ارکستر سمفونیک به رهبری بردیا کیارس اجرا شد. از آن کار خاطره ای هم دارید؟

راستش اینکه توانستم قطعه جهان پهلوان تختی را با همراهی ارکستر سفونیک تهران به رهبری آقای بردیا کیارس در سال 94آن هم بعد از چهل و هشت سال از پرکشیدنش در میان اهالی کشتی در ورزشگاه دوازده هزارنفری آزادی اجرا کنم، از افتخارات من است.
آوردن نام جهان پهلوان تختی چه معنایی در ذهن شما تداعی می کند؟

آقاتختی برای آدم های روزگار ما به سمبل مردانگی و درستکاری تبدیل شده است. چه خوب اگر بتوانیم و بخواهیم رسم مهربانی اش را ادامه دهیم. آن طور که در خاطرات جهان پهلوان آمده حریفان خارجی اش که اغلبشان جزو نامداران رشته کشتی محسوب می شوند رفاقت و مهربانی و لبخندهای صادقانه اش را بیش از هرچیزی به یاد دارند؛ انسانی که مثل ما نفس می کشید، غذا می خورد، می خوابید و حتی گاهی گریه می کرد اما یادش مانده بود باید مهربان باشد و افتاده. به نظر من این ها باعث شده امروز که نیم قرن از رفتنش بگذرد هنوز هم یادآوری کارهایش و البته تنهایی که در دل داشت، ما را غمگین کند و البته افتخار کنیم که یگانه جهان پهلوان جهان هموطن ما بوده است.


منبع : روزنامه همدلی

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار