خشایار اعتمادی: فقط ۷ تهیهکننده کلکنسرتها را برگزار میکنند
امروز اگر نگاهی به تیتراژ سریالهای تلویزیون بیندازید، میبینید فقط یک عده خاصی از خوانندگان هستند که تیتراژها را میخوانند، در کنسرتها هم ۷،۶ تهیهکننده هستند که با عده خاصی از خوانندگان کار میکنند.
امروز اگر نگاهی به تیتراژ سریالهای تلویزیون بیندازید، میبینید فقط یک عده خاصی از خوانندگان هستند که تیتراژها را میخوانند، در کنسرتها هم ۷،۶ تهیهکننده هستند که با عده خاصی از خوانندگان کار میکنند.
با وجود آنکه امروز به لطف پیشرفت تکنولوژی امکانات گستردهای در اختیار افراد جامعه قرار گرفته ولی باز هم هستند کسانی که وقتی میخواهند موسیقی گوش بدهند یا به سراغ سایر شاخههای فرهنگی- هنری بروند از گذشتههای نهچندان دور به عنوان یکی از درخشانترین دوران یاد میکنند. نوستالژی مسالهای است که انسان معاصر امروز در جامعه رو به مدرنیته همچنان در خلوت خود آن را میجوید؛ شاید به این خاطر که نوستالژی ما را به نوعی یاد خاطرات خوشی که به وقت شنیدن یک قطعه موسیقی، تماشای یک فیلم، خواندن یک کتاب و... داشتهایم، میاندازد. خشایار اعتمادی یکی از خوانندگان عرصه موسیقی پاپ در دهه 70 است که هنوز هم با وجود آثار متعددی که از این هنرمند منتشر شده آهنگ «درخت و بارون» او در ذهنها ماندگار است. اعتمادی اما این روزها از شرایط موسیقی معاصر گلهمند است و وقتی از او میپرسم تفاوت شرایط موسیقی پاپ امروز با دهه 70 چیست؟ بدوندرنگ پاسخ میدهد این دو دوره اصلا با یکدیگر قابل قیاس نیستند. او دلایل خود را برای این پاسخ دارد و مسائلی را عنوان میکند که شاید پیش از او نیز هنرمندان پیشکسوت و باسابقه نسبت به اوضاع نابسامان موسیقی امروز،
خاصه موسیقی پاپ مطرح کردهاند. با این هنرمند درباره مافیا در موسیقی، چرایی نزول کیفیت آثار هنرمندان و دیگر مباحث به گفتوگو نشستهایم.
وقتی شما در دهه 70 فعالیت در عرصه موسیقی پاپ را شروع کردید، شرایط موسیقی در قیاس امروز متفاوت بود. متفاوت از این نظر که همان تعداد خوانندگان معدودی که در وادی پاپ کار میکردند به تولید آثاری که به لحاظ کیفی و ساختاری ارزشمند باشد بیشتر پایبند بودند. دیدگاه شما نسبت به شرایط موسیقی پاپ در دهه 70 چیست؟
در دهه 70 و به طور مشخص در سالهای 72 و 73 جریان تازهای در موسیقی شروع شد که رسانه ملی آغازگر این جریان بود. صداوسیما در آن مقطع با تدبیر علی معلمدامغانی که در سال 76 به عنوان مدیر مرکز موسیقی صداوسیما منصوب شده بود، قدمهای مثبتی در این مسیر برداشت. درواقع میتوان گفت رویکرد آن زمان صداوسیما نسبت به موسیقی مطلوب بود؛ چراکه سازمان در آن دهه اولویتبندی خوبی ایجاد کرده بود که حمایت، هدایت، کارشناسی و در نهایت ممیزی را در برمیگرفت. از این رو بحق میتوان گفت صداوسیما در آن دهه بستری را ایجاد کرد تا هنرمندان جوان بتوانند رشد کنند و به شکل حرفهای در موسیقی پاپ فعالیت داشته باشند. به بیان سادهتر هنرمندانی که در دهه 70 در عرصه پاپ فعالیت میکردند همانطور که در سوال هم اشاره کردید به شدت به محتوای اثری که دارند تولید میکنند و همینطور به ساختار آن اهمیت میدادند و نسبت به کارشان سختگیر بودند و احساس مسئولیت میکردند. اگرچه نمیخواهم بگویم تمام کارهایی که در آن دهه در عرصه موسیقی پاپ تولید شد کیفی بود، نه، طبعا در این بین کارهای فاقد کیفیت هم تولید میشد که به این گروه از آثار اصلاحیه میخورد و اگر قابل
اصلاح نبود در ممیزی رد میشد. ولی به طور کلی کارهایی در آن مقطع از طریق صداوسیما تولید شد که به نوعی زیربنای موسیقی پاپ بعد از انقلاب را تشکیل داد. هنرمندانی چون فواد حجازی، محمد اصفهانی، علیرضا عصار، شادمهر عقیلی، ناصر عبداللهی، امیر تاجیک، قاسم افشار، خود من و سایر هنرمندانی که تمایل داشتند در عرصه پاپ فعالیت کنند نیز متعاقبا تلاش میکردند اثر کیفی ارائه کنند.
تصور میکنم دوران خوش موسیقی پاپ فقط یک دهه ادامه داشت؛ اینطور نیست؟
بله، تا دهه 80 کارهای خوبی در این وادی صورت گرفت و بعد از آن رویکرد صداوسیما نسبت به موسیقی تغییر کرد. از آنجا که اطلاعی از سیاستگذاری پشتپرده صداوسیما ندارم، تصور میکنم از اوایل دهه 80 درهای سازمان روی هنرمندان پاپ بسته شد. به خصوص در سیما. این حرکت مقارن شد با هجمه شبکههای آن طرف آبی و به تبع آن خلئی که در داخل کشور ایجاد شده بود، انبوهی از کارهای ضعیف به سمت ایران روانه شد و ذوق و سلیقه مردم را نشانه رفت. دیگر مردم الگویشان موسیقیهای آن طرف آبی شده بود، جدا از مردم، فعالان موسیقی هم آن آثار را الگوی خود قرار داده بودند. بنابراین در دهه 80 صداوسیما که به نوعی شروعکننده و حامی موسیقی پاپ بود وولوم را کم کرد و الگوی مردم و تعدادی از هنرمندان آن شبکهها قرار گرفت. همه این مسائل باعث شد سلیقه مردم به سمت آسانشنوی برود و ترجیح بدهند آثاری را گوش بدهند که سهلالوصول است. درست مثل واردات اجناس چینی که وقتی مردم به خرید کالاهای بیکیفیت عادت کنند رواج بیشتری پیدا میکند. این اتفاقی بود که از آغاز دهه 80 شروع شد و تا سالهای 86 به اوج خود رسید. ولی از سال 86 به بعد باز هم تحولی در عرصه موسیقی پاپ در داخل
کشور به وجود آمد. به این شکل که خوانندگانی پدید آمدند و به تولید آثار خوبی پرداختند و موسیقی پاپ در این دهه به سمت آثار خوش ساختار و محتوا محور رفت.
پس میتوان نتیجه گرفت که بازار اقتصادی موسیقی به عرضه و تقاضا متکی است؟
همینطور است، وقتی متقاضی که مخاطب باشد کار خوب نخواهد، طبعا آثار نازل به او ارائه میشود و او هم به شنیدن چنین آثاری عادت میکند. در عین حال شرایط در جامعه ما همیشه اینطور بوده که کالاهای فرهنگی جزء اولویتهای زندگی مردم نبوده است؛ به خصوص با شدت گرفتن مشکلات اقتصادی میبینیم اغلب مردم بیشتر از آنکه فرهنگ و هنر را اولویت قرار بدهند درگیر امرار معاش، ارتزاق، پوشاک، مسکن و...هستند. مردم امروز دیگر حوصله حل لگاریتم ندارند و شاید به همین خاطر است که میبینیم آثاری در عرصه موسیقی پاپ تولید شده که وقتی این کارها را گوش میدهیم واقعا متاسف میشویم، از بس محتوای کلام به سطح پایینی نزول کرده و حتی در سطح محاوره و عامیانه هم افت کرده است. این درد بزرگی برای موسیقی امروز است؛ به خصوص اینکه ما داعیهدار فرهنگ و تمدن چندین هزارساله هستیم و در مملکتی زندگی میکنیم که سعدی، حافظ، فردوسی، خیام، عطار و... بر تارک ادبیات ما درخشیدهاند.
حالا که صحبت به اینجا رسید، یادی کنیم از معروفترین آهنگ شما در دهه 70؛ منظورم «درخت و بارون» است. نکتهای که برایم درباره این اثر جالب است اینکه شعر این آهنگ از احمد شاملو است. نهتنها در کارهای شما بلکه به کارنامه دیگر هنرمندان آن دهه هم که نگاه کنیم متوجه میشویم انتخاب اشعار و ترانهها خیلی با دقت و باریکبینی توام بوده است؟
البته آن هنرمندانی که در دهه 70 از آنها یاد میکنید هنوز هم به همان شیوه پایبندند، ولی به طور کلی آنچه شما به آن اشاره میکنید درست است و همان چند خوانندهای که در دهه 70 در موسیقی پاپ فعال بودند تلاش میکردند اگر هم میخواهند آهنگی ارائه بدهند وزین و سنگین و محترمانه باشد. کار «درخت و بارون» من هم در آن زمان از این قاعده مستثنی نبود. اگرچه در آن زمان که تصمیم گرفتم آهنگی با شعر شاملو بخوانم، هنوز نگرشها نسبت به او مثبت نبود. ولی از آنجایی که باور داشتم شاملو یکی از بزرگترین شاعران ادبیات معاصر است و بخش اعظمی از ادبیات ما وامدار اتفاقات بزرگی است که او در شعر رقم زده، شعرش را انتخاب کردم؛ چراکه شاملو واژهها و تصاویری را به شعر معاصر وارد کرد که تا پیش از او هرگز نمونه آنها را ندیده بودیم. به هرحال خواندن اشعار شاملو در آن دوره برای من خیلی سخت بود، چرا که باید سازمان را راضی میکردم، در حالی که 26سالم بود و هنوز زیر پایم به اصطلاح سفت نشده بود. از طرفی راضی کردن خود احمد شاملو هم کار آسانی نبود، اما به هر ترتیبی که بود رضایت داد و به نوعی مجوز خواندن این کار را از صداوسیما گرفتم. اول با علی
معلمدامغانی مساله را در میان گذاشتم و او موضوع را با علی لاریجانی که رئیس وقت سازمان صداوسیما بود در میان گذاشت. آقای لاریجانی هم با حسننظر نسبت به این مساله موافقت کرد. یادم هست گفته بود اگرچه با بسیاری از اشعار و شخصیت شاملو مشکل داریم ولی با این شعر او مشکلی نداریم. نکته جالب اینکه اول اجازههای لازم را از سازمان گرفتم و بعد از آن سراغ احمد شاملو رفتم، چون دلم نمیخواست کسی به او نه بگوید. ملودی این اثر هم کار مشترک من و شادمهر عقیلی بود، تنظیم آن را هم فواد حجازی به عهده گرفت.
هنرمندانی که از آنها نام میبرید همانهایی هستند که از اوایل دهه 70 به عرصه موسیقی پاپ قدم گذاشتند و کارهای خوبی هم در این زمینه ارائه کردند؟
همینطور است. ما ابتدا چند دوست بودیم که با یکدیگر آشنا شدیم و بعد از آن آنقدر دوستیمان به واسطه همکاریهای مشترک کاری، عمیق شد که تا امروز هم ادامه یافته است. باور همهمان در آن دهه این بود که نمیخواهیم برای فعالیت موسیقی تن به مهاجرت بدهیم و میخواهیم در کشور خودمان این فعالیت را شروع کنیم. هرچند شاید شرایط و عرصه برای بعضی از ما سخت شد و تصمیم به مهاجرت و حاشیهنشینی گرفتند، ولی واقعا به کاری که میخواستیم بکنیم اعتقاد و عشق داشتیم. بنابراین ماندیم و جنگیدیم، البته منظورم از جنگ از طریق چانهزنی، تعامل و گفتوگو است. با وجود آنکه همهمان در آن مقطع جوانانی 22 یا23 ساله بودیم.
دیدگاه اعضای شوراهای موسیقی در دهه 70 نسبت به موسیقی پاپ چه بود؟ این سوال را از این جهت مطرح میکنم چون پیشینه موسیقی پاپ در ایران به پیش از انقلاب برمیگردد و بعد از آن به دلیل انقطاع تاریخی تا مدتها این ژانر در موسیقی ما مغفول بود؟
چون اعضای شوراها هنرمندانی از موسیقی اصیل ایرانی و کلاسیک بودند در ارتباط با این نوع موسیقی دچار سوءتفاهم میشدند. خاطرم هست در آن مقطع به خاطر مرتفع کردن این سوءتفاهمها تلاش زیادی کردیم و خود من یکتنه در این مسیر خیلی کار کردم.
شما هم مثل برخی دیگر از هنرمندان بر این باور هستید که امروز مافیا بر موسیقی پاپ سایه انداخته و از این رهگذر فقط عده کمی مجالی برای فعالیت دارند. درباره این مافیا بگویید؟
پیش از اینکه به سوال شما پاسخ بدهم، باید بگویم واقعا شرایط موسیقی پاپ امروز با دههای که ما شروع کردیم قابل مقایسه نیست؛ نه از نظر خصوصیت اخلاقی هنرمندان، نه کیفیت و مخاطبان موسیقی، نه پخش، انتشار، تولید و ساختار. امروز آدمهایی وارد این عرصه شده اند که نوظهور هستند و خیلی آشنایی با عقبه این نوع موسیقی دارند یا اگر آشنایی دارند تمایل دارند این ساختار را بشکنند و طرحی نو دراندازند. درحالی که استنباط من این است که در همه جای دنیا حرمت مبدع باید حفظ شود. طبعا درختی که ریشه نداشته باشد را باد با خود میبرد. همانطور که وقتی ما وارد این حیطه شدیم ریشههایمان را حفظ کردیم و به ساحت هیچ هنرمندی توهین نکردیم؛ مهجور و مظلوم و مودب کارمان را میکردیم. ولی امروز جریان متفاوت شده و تغییر کلی در موسیقی پاپ به وجود آمده است.
یا حتی مافیایی که مد نظر من در سوال بود هم در آن دهه به اندازه امروز وجود نداشت. منظورم تعدادی از تهیهکنندگان و کنسرتگذاران هستند؟
با نگاهی اجمالی میتوان گفت که امروز عده خاصی برای طولانی مدت روی صحنهاند، البته این نکته را که میگویم منظورم خود من نیست، چون معتقدم اساسا نسل موسیقیدانانی مثل من کارهای خوب کردهایم و همچنان هم آن کارها را ادامه می دهیم، اصراری هم به حضور نداریم بلکه ما بیشتر مشتاق حضور تاثیرگذار هستیم. کما اینکه امروز میبینید علیرضا عصار، محمد اصفهانی، خود من یا اعضای دیگر آن نسل به هر قیمتی نمیخواهند روی صحنه باشند. برای من فعالیت نسل جوان خوشحالکننده هم هست،کمااینکه وقتی بهنام بانی دارد روی صحنه میخواند انگار من میخوانم و لذت هم میبرم.
مافیایی هم که داریم دربارهاش در موسیقی حرف میزنیم در همه جای دنیا وجود دارد، ولی در کشور ما انتظاراتی به دلیل اخلاقمداری و تعهد پدید میآید که نمیشود به سادگی از کنار آن گذشت. یا ما نباید ادعای اخلاقمداری داشته باشیم یا اگر این ادعا را داریم باید پای آن بایستیم.
امروز اگر نگاهی به تیتراژ سریالهای تلویزیون بیندازید، میبینید فقط یک عده خاصی از خوانندگان هستند که تیتراژها را میخوانند، در کنسرتها هم 7،6 تهیهکننده هستند که با عده خاصی از خوانندگان کار میکنند. این مساله اصلا احتیاجی به ریز شدن ندارد و چیز پیچیدهای نیست. البته باز هم تاکید میکنم روی صحبتم به خودم نیست؛ منی که مقابل شما نشستهام تا امروز 10 آلبوم منتشر کردهام، 120تراک خواندهام، 100 شب اجرا داشتهام، در جشنوارهها حضور یافتهام، داور بودهام و... نه آخ جون میکروفنم، نه آخ جون استیج و نه آخ جون شهرت. همه اینها را در سالهای گذشته به دست آوردهام.
متوجهم. منظورتان به نواقصی است که در چرخه موسیقی امروز وجود دارد؟
دقیقا، واقعا نباید فقط شرایط به شکلی باشد که عده خاصی از امکانات در موسیقی بهره ببرند و عدهای به حاشیه رانده شوند و دلشان بشکند. مثل بسیاری از هنرمندان پیشکسوت ما که کنار گذاشته شدهاند، درحالی که در کشورهای دیگر، هنرمندان پیشکسوت دهه 70 میلادی هنوز روی صحنهاند یا بسیاری از هنرمندان ایرانی آن طرف آبی که سنشان هم بالاست هنوز دارند کنسرت میدهند.
اصطلاح «نو کر» را شنیدهاید؟ امروز شرایط در موسیقی ما اینطور شده است؛ هی نو میکنند و هی کر میکنند. این چیزی است که امروز باب شده. چند وقت پیش برای حضور در برنامهای به صداوسیما رفته بودم و با مساله عجیبی برخورد کردم، دیدم خوانندهای را صدا کردند و به او گفتند تیتراژ فلان برنامه نوروزی را تو بخوان، مشروط بر اینکه تمام کنسرتهای سال آیندهات متعلق به ما باشد.
البته آنچه شما عنوان کردید را پیشتر از زبان برخی دیگر از هنرمندان هم شنیده بودم. اینکه برخی تهیهکنندگان با تعدادی از خوانندگان قراردادهای طولانی مدت و حتی چند ساله میبندند؟
بله، ولی دقت کنید این مساله از جایی مثل رسانه ملی که یکسری تهیهکننده دارد اعتبار میگیرد. وقتی این مساله را دیدم واقعا برای من زننده بود؛ اینکه عدهای در خود سازمان هستند و برای بهرهبرداری و درآمدزایی بیشتر دست به چنین کارهایی هم میزنند. این نگاه انحصارگرایانه است و طبعا با آن موافق نیستم.
به نظرتان میشود جلوی این جریان انحصارگرایانه را گرفت؟
مدیران راهبر کلان عرصه موسیقی میتوانند مقابل این جریان بایستند. اینکه بخش خصوصی وارد عرصه موسیقی شود به هیچ وجه بد نیست، این بد است که ما ردپای بخش خصوصی را فقط در بخشهایی از موسیقی میبینیم. این مسائل سوالبرانگیز است و طبعا دل هنرمندان میشکند و امیدوارم مدیران دلسوز حتما راهکاری برای مقابله با جریاناتی از این دست ارائه دهند، چون این مساله باعث میشود عدهای پررنگ و عدهای بیش از پیش به حاشیه رانده شوند.
شاید خود شما هم جزء یکی از آن هنرمندان باشید؟
نه، قاطعانه میگویم نه، چون من هیچگاه برای ادامه زندگی دست به دامن موسیقی نبودم، بنابراین نگران این مساله نیستم. موسیقی از ابتدا برای من عشق بوده و هنوز هم همین است.کار اصلی من آزاد است، بنابراین نگرانیای از بابت امرار معاش ندارم. ولی غصه میخورم وقتی میبینم شرایط در موسیقی به اینجا رسیده؛ آن هم موسیقی پاپ که 23 سال برایش زحمت کشیده و خاک آن را خوردهام، در سیستم مدیریتی به خاطر برطرف کردن سوءتفاهمها و نگاههای نادرست به آن تعاملها کردهام ولی حالا این موسیقی به این روز افتاده است. یک چیزی را هم به این گفتوگو اضافه کنم. من امروز اینقدر به اندازه خودم دارم که بگویم میخواهم یک کنسرت بدهم و همه به جای آنکه بلیت بخرید میهمان من باشید. من نشیب و فراز موسیقی را در این سالها تجربه کردهام، به همان اندازه که آلبومهایم فروش میلیونی داشتهاند و کنسرتهای بالای 10 هزار نفر داشتهام، کارهایی هم داشتهام که فروششان خوب نبوده یا سالن برخی کنسرتهایم پر نشده است. من همیشه حال دل خودم را خواندهام یا حال دل همسایه و دوستی که در اطرافم بوده است. خداوند عطیهای بالاتر از لیاقتم به من داده و نیازی به حسرت برای
نگه داشتن استیج و تراک ندارم.
ضمن اینکه خاطرم هست تهیهکننده اغلب کارهایی که خواندهاید هم خودتان بودهاید؟
درست است. زمانی که من آلبوم «دلشوره» را تهیه کردم و خواندم هفت میلیون تومان در سال 74 روی این اثر سرمایهگذاری کردم یا درباره آلبوم «خاتون» در سال 76 نزدیک به 100 میلیون تومان از جیب خودم هزینه کردم و این آلبوم را خودم پخش کردم و برایم بازگشت سرمایه هم داشت. حرفم این است که درست نیست روند موسیقی به سمتوسوی انحصارگری برود. این هم یک جور رانت است، ضمن اینکه فراموش نکنیم اقتصاد فرهنگ و هنر با اقتصاد لاستیکفروشی، میوهفروشی، ماشین و...متفاوت است. خیلی خوب است که امروز سرمایهداران ترجیح میدهند سرمایهشان را صرف هنر کنند؛ اما یادشان باشد فرهنگ و هنر در کنار هم هستند و هر هنری نیازمند فرهنگسازی است.
وقتی پای صحبتهای برخی هنرمندان موسیقی پاپ مینشینیم و از آنها سوال میکنیم که چرا به سمت تولید آثاری به قول شما با کلام حتی پایینتر از محاوره رفتهاند،آنها گذران امرارمعاش و بازگشت سرمایه را بهانه میکنند. به نظر شما این توجیه خوبی است؟
مسلما نه. من معتقدم هنرمند دارای رسالتی است و این رسالت باید پایبندی آنها را به شرافت دوچندان کند. اگر هنرمندی به بهانه امرار معاش حاضر است دست به خواندن هر کاری بزند، بداند که خیلی زود از یادها میرود و مانا نخواهد شد. زمانی که در ماه های اخیر هواپیمای مسافربری یاسوج سقوط کرد، من پستی در اینستاگرامم گذاشتم و نسبت به ناکارآمدی مدیران انتقاد کردم. کاربری آمد و در کامنتی برایم نوشت که این نتیجه رای دادنت است. من هم در جواب نوشتم من رای دادم چون اعتقاد داشتم و حمایت هم کردم، ولی در کنار آن حق نقد هم دارم و به آرمانهایم پشت نمیکنم. اگر چیز اشتباهی ببینم حرفم را میزنم، اتفاقاتی که امروز دارد در جامعه ما می افتد نتیجه سوءمدیریت است والسلام. من پای اعتقاداتم ایستادهام، اگر جامعه امروز دلش میخواهد من آهنگ سخیف بخوانم به این خواسته تن نمیدهم.
حالا که گفتوگو به انتها رسیده کمی هم درباره وجوه مثبت عرصه موسیقی معاصر حرف بزنیم و با دیدگاه خوشبینانه محاسن و مزایای آن را بررسی کنیم. به نظر شما همین که امروز تعداد آموزشگاههای موسیقی افزایش یافته و به تبع آن تعداد هنرمندان و نوازندگان زیاد شده اتفاق خوبی نیست؟
حتما همینطوراست، کمااینکه زمانی که ما شروع کردیم سه چهار نفر بیشتر در عرصه پاپ نبودیم، امروز فقط دو میلیون فعال موسیقی داریم، یک عده خواننده، یک عده آهنگساز، شاعر، نوازنده، کنسرتگذار، استودیودار، مدرس موسیقی، ساز فروش، واردکننده ساز، خبرنگار موسیقی و... . ببینید چقدر از این رهگذر اشتغالزایی شده است و ظرف این دو دهه چقدر شغل ایجاد شده است. درحالی که زمانی که ما شروع به کار کردیم وقتی ساز دستمان میگرفتیم با ترس و لرز در شهر حرکت میکردیم، نمیدانستیم این کار جرم است یا نیست. امروز وقتی میبینم گوشه مترو چند نفر ساز میزنند دلم میخندد و خوشحالم که سوءتفاهمها از بین رفته است.
توصیهای هم به هنرمندان جوان که تازه میخواهند وارد عرصه موسیقی پاپ شوند، دارید؟
یک خواهش از آنها دارم و آن اینکه هم هنرمندان و هم مخاطبان موسیقی بدانند موسیقی اسباب بازی نیست. به خصوص سازندگان موسیقی باید بدانند در کنار هنرشان باید فرهنگی را هم به جامعه منتقل کنند، بنابراین استفاده از الفاظ رکیک و غلط و لحنهای لاتی واقعا قشنگ نیست، البته این نظر شخصی من است و شما هم دارید با من مصاحبه میکنید. خواهش میکنم هنرمندان جوان به این مساله توجه داشته باشند که هنر این مملکت والاست و پتانسیل زیادی دارد. دلم میسوزد امروز وقتی میبینم هنرمندی مثل فواد حجازی کم کار شده، یا همینطور بهروز صفاریان. هیچ کدام انگیزهای برای کار ندارند، در حالی که به اندازه بمب توانایی دارند ولی بیمیل شدهاند، چون احساس میکنند مخاطب دنبال کارهای ضعیف است. در حالی که این گروه از هنرمندان همانطور که اوایل صحبتهایم گفتم متعهد و پایبند به کیفیت بودهاند. بنابراین امید دارم به زودی مسائل نامناسب در موسیقی معاصر کمتر شود و کیفیت حرف اول را بزند.
منبع: روزنامه فرهیختگان