بغرنج آموزش بیشناسنامهها در حصه و دارک
پرسشهایی که پاسخ داده نشده و مشکلاتی که نهتنها حلنشده باقیمانده که حتی روزبهروز دامنه وسیعتری را در برگرفته است. معضلات حاشیه شهرها چندین دهه است که خوراک رسانهها و گفتمانهای جامعهشناسان است از فقر و اعتیاد و حمل مواد مخدر و سرقت و یا کودکان کار و بسیاری مباحث دیگر. کسانی که از نزدیک این جریان را پیگیر بودند، ضعف در سیستم آموزشی و تربیتی را یکی از مهمترین ریشه معضلات میدانند.
شیما خزدوز-اصفهان امروز: زن جوان با نگاه پر از ناامیدی میگوید: «بچهها روزبهروز بزرگتر میشوند و میترسم تا ابد در این وضعیت بمانند و از جاهای ناجور سر دربیاورند و با آدمهای ناتو دمخور شوند. ایکاش بتوانیم شناسنامههایشان را بگیریم و بفرستیمشان مدرسه، سربازی و کار.»
علی تا یازدهسالگی مدرسه نرفت، بازیگوش بود و جسور، با کمک خانه امید که در منطقه فعالیت داوطلبانه انجام میدهد به تحصیل فراخوانده شده، آنقدر انگیزه پیدا کرد که در یک سال، پنج کلاس را خواند؛ اما مدارس دولتی او را نمیپذیرند، چراکه علی شناسنامه ندارد، از پدر و اقوام پدری خبر یا نشانی نیست که بتواند هویت خود را ثابت کند!
و این ماجرای ادامهدار هرساله تعداد بیشتری از ساکنان محلههای حاشیه اصفهان چون دارک و حصه را در برمیگیرد. منطقه حصه در تاریخ چند صدسالهاش بافت روستایی با فعالیت کشاورزی داشته و امروز از مناطق پر معضل اصفهان بهحساب میآید.
محمد کریمی از ساکنان قدیمی محله حصه اصفهان در رابطه با سرگذشت این محله میگوید: «تا نیمقرن گذشته این منطقه از محدوده روستایی و همجوار با اصفهان بوده است. حاج میرزا حصهای از خوانین این منطقه، بیش از 200 سال پیش در حدود سال 1223 قمری تمامی اراضی حصه را وقف اولاد ذکور کرده تا درآمد حاصل از کشاورزی زمینها صرف کمک به ایتام و نیازمندان محله و روضهخوانی شود.»
«وقف نامه برای سالیان متمادی مفقودشده، بعد از حدود نیمقرن بررسی پرونده حدود یک سال پیش ظاهراً یک برگ سند وقف برای آن صادر کردند. پیش از آن و در چندین دهه قبل، اراضی حصه در تملک چند نفر بوده و زمینها با سند قولنامهای مورد خریدوفروش قرار میگرفت.»
چندین دهه است که این منطقه به دلیل ارزانقیمت بودن نسبی ملک و خانه و موقعیت حاشیهای به منطقهای مهاجرپذیر هم تبدیلشده و مشکلات و معضلات آن روزبهروز بیشتر میشود. هماکنون خیریهها و نهادهای مردمی بسیاری در منطقه در حال فعالیت و کمکرسانی هستند اما معضلات ریشهای است و این روزها اعتیاد، فقر، سرقت، حمل مواد مخدر در این محله امری عادی شده و البته فقر فرهنگی به آنها دامن زده است.
مریم شاهزمانی، رئیس هیئتمدیره انجمن ایما که برای بهبود وضعیت کودکان بیهویت و محروم از تحصیل این منطقه فعالیت میکند، معتقد است که بحران بیهویتی و عدم دسترسی به امکانات آموزشی، نخستین سرشاخهای است که مناطق حاشیهای را با خطرات وسیعتری مواجه کرده است.
وی میگوید: «در تاریخ 30 مهرماه سال 1395 اعضای داوطلب انجمن ایما در یک روز حدود 220 کودک محروم از تحصیل ِهفت تا 18 سال را در منطقه حصه شناسایی کردند که حدود 150 نفر از این تعداد تاکنون از هیچ سیستم آموزشی استفاده نکردهاند و بیسواد هستند و بقیه در سنین پایین و تنها با تحصیل در یک یا چند کلاس ابتدایی مجبور به ترک تحصیل شدند. ناگفته نماند که این آمار به دلایل مختلف میتوانند بیشتر هم باشد.»
شاهزمانی ادامه میدهد: «از دلایل محرومیت از تحصیل فقر مالی، فقر فرهنگی، بالا رفتن سن ورود به مدرسه، ازدواج زودهنگام دختران و چالشبرانگیزتر از همه نداشتن مدارک هویتی در بین اتباع ایرانی، مهاجران و اتباع خارجی را میتوان اشاره کرد.»
اتباع بدون کارت اقامت، ازدواجهای ثبتنشده زنان ایرانی با تبعه افغان و تولد فرزندانی که به علت حضور غیرقانونی پدر در این کشور شناسنامه به آنها تعلق نگرفته است، عقد موقت و تولد فرزندانی که فاقد شناسنامه هستند و یا حتی عدم ثبت تولدها، زایمان در خانه که ناشی از فقر فرهنگی و محدودیتهای مالی رخ میدهد و یا حتی مفقود شدن شناسنامهها و نبود پدر برای اثبات هویت فرزند از دلایل عمدهای است که کودکان و نوجوانان این مناطق را برای ورود به سیستم آموزشی با مشکلاتی زیادی روبهرو کرده و این چرخه بیهویتی همچنان با ازدواجهای بدون شناسنامه و مجدد تولد کودکانی که به آنها هم مدارک هویتی تعلق نمیگیرد ادامه دارد.
شاهزمانی میگوید: «ما کودکان محروم از تحصیل و بیهویت را هم بین ایرانیها و هم اتباع خارجی تقسیمبندی کردیم. اتباع خارجی و مهاجرانی که بدون مدارک هویتی هستند، نمیتوانند در مدارس دولتی ثبتنام کنند و تنها در مدارس خودگردان که حالت غیرانتفاعی دارد و ویژه اتباع خارجی است، میتوانند شرکت کنند که البته هزینه بالایی را میطلبد و خانوادهای که هفت یا هشت فرزند دارد به دلیل محدودیت مالی ترجیح میدهد فرزندانش به مدرسه نروند.»
«از طرفی در سالهای اخیر در میان مهاجران، اتباع سوری هم دیده میشوند که فرزندان آنها هم به دلیل جنگ و آوارگی چند سال از تحصیل بازماندهاند. زبان مادریشان ترکی سوریهای یا عربی است و در مدارس ایران امکان تحصیل ندارند و اغلب خانوادههای آنها هم تمایلی به تحصیل فرزندانشان در مدارس ایرانی نشان نمیدهند.»
«اما در این میان وضع ایرانیان بدون مدارک هویتی و شناسنامه بهمراتب وضعیت بدتری است، چراکه اتباع افغانی و پاکستانی در مدارس خودگردان امکان تحصیلدارند و مهاجران سوری هم در صورت تمایل خانوادگی در مدارس دولتی ثبتنام میشوند، اما ایرانیان بدون شناسنامه در هیچ مدرسهای امکان تحصیل ندارند.»
«با توجه به اینکه طبق قانون اساسی حق استفاده از تحصیل برای همه افراد هفت تا هجده سال وجود دارد اما مدارس دولتی از پذیرش دانشآموز بدون مدارک هویتی سر باز میزنند. ما در انجمن ایما تنها با نامههایی از کمیسیون آموزشوپرورش موفق شدیم تنها تا مقطع دوم دبیرستان دانشآموز را سر کلاس بنشانیم.»
وی ادامه میدهد: «با این شرایط که ثبتنام عادی نیستند و تنها حق استفاده از کلاس و صندلی را دارند، بیمه نمیشوند و مدرسه هیچگونه مسئولیتی را در قبال آنها بر عهده نمیگیرد، مدارک تحصیلی و کارنامه هم به آنها تعلق نمیگیرد و در هیچ سیستم آموزشی هم اسامی آنها ثبت نمیشود و ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه هم برای آنها تقریباً بعید و غیرممکن است.»
مژگان همایونی از مربیان کانون و اصلاح و تربیت اصفهان هم دراینباره میگوید: «متأسفانه مشکلات و معضلات اجتماعی در مناطق حاشیهای اصفهان ازجمله دارک و حصه روزبهروز در حال افزایش است.»
«بسیاری از نوجوانانی که به کانون فرستاده میشوند از خانوادههای محروم و یا پرمعضل همین منطق حاشیهای هستند. بحران بیهویتی و بسیاری از عوامل دیگر و در پی آن عدم امکان تحصیل و پذیرش این افراد در محیطهای کسبوکار، آنان را ناگزیر به کسب درآمد از راههای پرخطر مثل سرقت و یا حمل مواد مخدر میکند.»
همایونی ادامه میدهد: «از طرفی نوجوانی که به علت بزهکاری به کانون فرستاده میشود و کانون هم برای او شبیه به یک تفریحگاه یا استراحتگاه موقت است و او بعد از چند ماه یا چند سال برگشتن به محیط پر معضل قبلی، سابقهدارشدن هم به مشکل بیهویتی اش افزوده میشود و این فراهم نبودن فرصت برای یادگیری و آموزش و تعلیم و تربیت و البته عدم اعتماد و گمان بد، دوباره او را به جریان پرخطر سوق میدهد و این چرخه ادامه دارد.»