حاجی فیروزهای تحصیلکرده در خیابانهای تهران
اگر روزگاری حاجی فیروزها پیامآور شادی بودند و با آواز کوبهای میخواندند «حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه میدونن، منم میدونم، عید نوروزه، سالی یه روزه.» حالا دیگر حاجی فیروزها دل و دماغی ندارند و صرفا با سیهرویی بهدلیل بیکاری و حتی با داشتن مدارک دانشگاهی در گوشهوکنار شهر پرسه میزنند تا مردم دم عید اسکناسی کف دستشان بگذارند. این وصف حال بیکاران جامعه است که فلسفه حاجی فیروز را زیر سوال برده است.
اگر روزگاری حاجی فیروزها پیامآور شادی بودند و با آواز کوبهای میخواندند «حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه میدونن، منم میدونم، عید نوروزه، سالی یه روزه.» حالا دیگر حاجی فیروزها دل و دماغی ندارند و صرفا با سیهرویی بهدلیل بیکاری و حتی با داشتن مدارک دانشگاهی در گوشهوکنار شهر پرسه میزنند تا مردم دم عید اسکناسی کف دستشان بگذارند. این وصف حال بیکاران جامعه است که فلسفه حاجی فیروز را زیر سوال برده است.
همیشه صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارد. حالا دم عیدی مجبور است که جامه سرخ بر تن، کلاه دوکی بر سر و گیوههای نوک تیزش را به پا کند و پشت چراغ قرمز ثانیهها را بشمرد. پنج، چهار، سه، دو، یک. آنگاه است که صدای دایره زنگیاش در هیاهوی شهر میپیچد و بلند بلند میخواند: ارباب خودم، سامبولی بلیکم. ارباب خودم، سرتو بالا کن! ارباب خودم، لطفی به ما کن، ارباب خودم، به من نیگا کن! ارباب خودم، بزبز قندی، ارباب خودم، چرا نمیخندی؟ در واقع باید گفت که او میرقصد، شیرین کاری میکند و خلاصه کلام آنکه هر چه بتواند سر هم میبندد و خود را به در و دیوار میکوبد تا نظری را جلب کند و نان شبی را برای زن و بچهاش به خانه ببرد. اکنون باید بگوییم که حاجی فیروزها نهتنها پیامآور شادی نیستند، بلکه خود بهدنبال دستان مهربانی میگردند که دم عیدی دلشان را شاد کند. کافی است کمی پای درد دل آنها بنشینیم تا بفهمیم پشت چهره سیاهشان بغضی مدفون است و در این رکود بازار اشتغال نه راه پس دارند و نه راه پیش. جز اینکه نقاب بر چهرهشان بزنند و خود را شاد نشان دهند تا اندک پولی گیرشان بیاید.
درآمد 50هزار تومانی!
«بشکن بشکنه بشکن، من نمیشکنم بشکن ...» چند باری پشت چراغ قرمز این شعر را میخواند. برخی رانندهها به او انعامی میدهند و برخی تنها به لبخند زدن اکتفا میکنند تا اینکه چراغ سبز میشود و به پیادهرو میآید. آنجا هم برای خود معرکهای میگیرد. باز هم همان اتفاق میافتد. برخوردها متفاوت است. عدهای بیاعتنا و عدهای از او استقبال میکنند. عدهای هم آنقدر غرق گرفتاریهای خود هستند که اصلا نه صدای پای بهار را میشنوند و نه صدای او را. در نهایت هم خسته میشود و روی سکویی مینشیند. باب گفتوگو را با او باز میکنیم و از او فلسفه حاجی فیروز را میپرسیم که در جواب میگوید: حاجی فیروز فقط دل مردم را شاد میکند. من در همین حد میدانم. البته خب من بیکار هم هستم. حاجی فیروز شدن دم عید حکم آب باریکه را دارد و روزی 40، 50هزار تومان از آن درمی آورم.
حاجی فیروز تحصیل کرده
لباس مندرس قرمزی پوشیده و چشمانش در سیاهی چهرهاش برق میزنند. در ایستگاه اتوبوس نشسته و در فکر و خیال خود غرق شده است. صدایی از او در نمیآید و تنها اسکناسهای مچاله شدهای در جیبش جلوهگری میکنند. با سوالی رشته افکارش را پاره میکنیم و وقتی میفهمد که قصد تهیه گزارش را داریم، به وجد میآید. انگار دنبال تریبونی میگشت تا یک دل سیر مشکلات خود را بر زبان بیاورد. او در گفتوگو با خبرنگار «آرمان» بیان میکند: چی بگم خانم؟ گفتن نداره. ناچارم. کو کار؟ دانشجوی حقوق هستم. هر چه فرم استخدام پر میکنم، خبری نمیشود. الان هم که دم عید است بالاخره باید طوری خرج شب عید را درآورد. او تاکید میکند: تو را خدا بنویسید که وضعیت اشتغال را سر و سامان دهند. تنها شغل موقت حاجی فیروز که نیست. الان جوانان بیکار هستند، یکی ماهی میفروشد، یکی هفت سین، یکی سبزه. بعد عید باید چه کار کنیم؟ درس بخوانیم، همین است. درس هم نخوانیم، همین است. کلا کار نیست.
حاجی فیروز هم حاجی فیروزای قدیم
«عید کجا بود؟ عید برای بچه پولدارهاست، نه ما که دلمان خوش نیست. از ماهها قبل غصه نوروز را میخوریم که دخل و خرجمان با هم جور دربیاید. آخرشم نمیآید که نمیآید.» اینها را حاجی فیروزی به «آرمان» میگوید که از گفتن اسمش طفره میرود. او ادامه میدهد: الان همه چیز تغییر کرده است. حاجی فیروزهم حاجی فیروزای قدیم. ما حاجی فیروز میشویم که کسری درآمد خود را پر کنیم. درآمد که چه عرض کنم. چندرغازی که درمیآوریم را میگویم. من خودم بشخصه اگر مجبور نبودم، حاجی فیروز نمیشدم.
خلق شادی
در این میان برخی هم حاجی فیروز میشوند که صرفا افرادی را بخندانند. امیر سرائی، مهندس برق یکی از آنهاست. او که شش سالی در مراکز بهزیستی و شیرخوارگاه حاجی فیروز بوده، به «آرمان» میگوید: در اکثر مراکز از شمال تهران تا جنوب تهران حاجی فیروز بودم، اما بهدلیل برخی مسائل و درگیری شغلی نتوانستم این کار را ادامه بدهم، اما هنوز برخی از دوستانم این کار را انجام میدهند. از او میپرسیم که علت حاجی فیروز شدنش چه بود که میگوید: برای شاد کردن عزیزانی که در این مراکز نگهداری میشوند، حاجی فیروز میشدم. سرائی در مورد فلسفه حاجی فیروز میافزاید: این شخصیت ریشه در اساطیر ایران زمین دارد و به سیاوش (مرد سیاهچهره) که خدای باروری و کشاورزی بوده ربط پیدا میکند. او ادامه میدهد: درباره این شخصیت ابهام زیادی وجود دارد، اینکه چرا در این چند صد سال به اسمش حاجی اضافه شده است.
فلسفه حاجی فیروز
بهنظر استاد مختاریان پژوهشگر و اسطورهشناس در منابع قدیمی مسیحی آمده است که شخصی در ماه دسامبر با چوبی قطور که بر دوش داشت و سورتمهای که بر آن سوار بود بههمراه شخصی که نمادی از ابلیس بود، در کوی و برزن به راه میافتاد و از خانهها دیدار میکرد و از والدین، نحوه رفتار کودکان را جویا میشد. بعدها به فکرشان رسید به بچههایی که به حرف والدینشان گوش دادهاند جایزه داده شود. بابانوئلی که امروزه در آیینها و مراسم آمریکا رواج دارد، به شخصیت سینترکلاس هلندی برمیگردد و تصویر رایج کنونی این شخصیت که لباس سرخی به تن دارد مربوط میشود به نقاشی که سال 1931 برای تبلیغات نوشابه کارخانه کوکا کولا کشید. این در حالی است که حاجی فیروز بازنمود نمایشی بازگشت مردگان در پایان زمستان و خوشامدگویی به زنده شدن طبیعت است. بخشش به این ارواح همانطور که فروردین یشت یکی از بخشهای اوستا به روشنی میگوید، باعث برکت است. گفته میشود که ارواح مقدس از خان خود به پرواز درمیآیند و 10 روز باهم در آنجا میچرخند تا بدانند چه کسی آنها را میستاید. چه کسی شادمان میشود و برایشان با دستان بخشنده، شیر و غذا میآورد. آنکه به ارواح نیاکان خود هدیه دهد، برای خود غذای جاودان فراهم کرده است. بنابراین انتساب گدایی به حاجی فیروز درست نیست. براساس تحقیق خانم فهیمه مسیبی بیدگلی، نام حاجی فیروز برگرفته از واژه مرکب «حاجیوس نبرذ» است «حاجیوس» به معنای مقدس و«نبرذ» نیز به مفهوم پیروز است و هیچربطی به «حاجی» عربی ندارد.
حاجی فیروز گدا نیست
ماه جاری رئیس کمیسیون اجتماعی و فرهنگی شورای شهر تهران با بیان اینکه درباره فلسفه نوروز و حاجی فیروز میتوان دهها مقاله و کتاب نوشت، تاکید کرد: باید قدر داشتهها، تاریخ و اندوختههای بزرگ فرهنگی خود را بدانیم. محمدجواد حقشناس با طرح این مساله که برخی میپرسند چرا حاجی فیروز گدایی میکند، در حالی که بابانوئل آنها برایشان در شب کریسمس هدیه میآورد، این مساله را نتیجه عدم شناخت شخصیت و فرهنگ حاجی فیروز دانست. او تاکید کرد: حاجی فیروز گدا نیست، بلکه پیامآور نوروز، بهار و شادی است. او تصریح کرد: حاجی فیروز با لباس قرمز و شادی آفرینش پیامآور نوروز است. صورت خود را سیاه میکند که شما را خوشحال کند. در واقع رنگ زرد و رنج خود را با ذغال سیاه میکند که شما متوجه رنگ زردش نشوید، ولی شادی را با تغییر صدایش به جامعه میآورد و به شهروندان هدیه میکند. او گفت: حاجی فیروز خبرآفرین نوروز برای مردم است و چه خبری مهمتر از نوروز، بهار و نو شدن سال؟ حقشناس تصریح کرد: پدری که در بیمارستان، فرزندش به دنیا میآید و آن دکتر یا پرستار بشارت فرزند سالم را به آن پدر میدهد، پدر هدیهای به آن شخص راوی خبر میدهد. آیا این کار گدایی است یا بابت خوشخبری به او هدیه میدهد؟ او افزود: حاجی فیروز از ما گدایی نمیکند، بلکه مردم بابت خبر خوشی که میدهد به او انعام و پاداش میدهند. به گزارش روابط عمومی شهرداری منطقه ۱۳، حقشناس نوروز را مظهر بهار، مظهر اعتدال و مظهر تمام شدن زمستان و آغاز رویش دانست و اظهار کرد: اگر از این منظر نگاه کنیم، بزرگترین فلسفه را پشت سر نوروز و حاجی فیروزمان داریم و آیا باید او را با بابانوئل که میخواهد از سوراخ دودکش وارد خانه شود و به شما هدیه بدهد، مقایسه کرد!؟
وضعیت اشتغال را دریابید
صورت حاجی فیروزهای ما سیاه است، چون شب عید نمیتوانند برای زن و بچههایشان لباس نو بخرند و بساط سور و سات شب عید را فراهم کنند. اگر آنها میخوانند و میرقصند، غم دارند، غم بزرگ بیکاری! وگرنه دلشان از شرایطشان خون است و اگر شغلی داشتند که میتوانستند پول اتاق اجارهایشان را بدهند، قطعا مژده عید را به گونهای دیگر سر میدادند.
منبع: روزنامه آرمان