امیرانتظام در داوری اسناد
حسین دهباشی، سری جدید خشت خام خود را در گفتوگویی با عباس امیرانتظام کلید زد؛ چند روز مانده به تحویل سال، اما برشی از این گفتوگو آنقدر در فضای مجازی و توییتر بازنشر شد که بار دیگر موضوع امیرانتظام سر زبانها افتاد.
حسین دهباشی، سری جدید خشت خام خود را در گفتوگویی با عباس امیرانتظام کلید زد؛ چند روز مانده به تحویل سال، اما برشی از این گفتوگو آنقدر در فضای مجازی و توییتر بازنشر شد که بار دیگر موضوع امیرانتظام سر زبانها افتاد. همین مصاحبه کافی بود تا موافقان و مخالفان تئوری جاسوسی امیرانتظام مقابل هم صفآرایی کنند و بار دیگر به دفاع از نظریات خود بپردازند. اگر ماجرا در روزهای منتهی به سال نو و روزهای آغازین سال جدید به توییتر محدود شده بود، اما روز گذشته، محسن میردامادی، دبیرکل سابق جبهه مشارکت و از رهبران دانشجویان اشغالکننده سفارت آمریکا، وارد میدان شد و اعلام کرد که امیرانتظام جاسوس نبوده است. این اظهارنظر از این نظر مهم به نظر میرسد که امیرانتظام را به استناد اسناد کشفشده از سوی دانشجویان اشغالکننده سفارت آمریکا با ترفندی، به ایران فراخوانده و به اتهام جاسوسی بهنفع آمریکاییها بازداشت كردند. حالا رهبر آن جریان بعد از ٢٩ سال ابراز كرده از آن اسناد، جاسوسی مستفاد نمیشود. اگرچه سازمان اسناد انقلاب اسلامی و برخی طیفهای سیاسی همچنان مستند به این اسناد، امیرانتظام را به سبب مراوداتش با آمریکاییها جاسوس قلمداد
میکنند. میردامادی اما به سایت تاریخ ایرانی گفته است: «موضوع آقای امیرانتظام و مشکلاتی که برای ایشان پیش آمد دغدغه ذهنی من و احتمالا امثال من بوده است. به همین دلیل من اسناد سفارت آمریکا در رابطه با امیرانتظام را که پس از اشغال سفارت منتشر شد بار دیگر مطالعه کردم. در شرایط فعلی که آن هیجانزدگی فضای عمومی دوران انقلاب و بهخصوص ماههای پس از اشغال سفارت دیگر وجود ندارد، طبعا منصفانهتر میتوان در اینگونه موارد قضاوت کرد. من در این اسناد هیچ مطلبی که بر جاسوسبودن امیرانتظام دلالت کند ندیدم. در بررسیهایی که اخیرا کردم، پس از ارائه اسناد سفارت به مراجع ذیربط گروهی که مسئول بررسی آن اسناد و انجام تحقیقات از آقای امیرانتظام شده بودند نیز در همان زمان به این نتیجه رسیده بودند که اتهام جاسوسی متوجه ایشان نیست... درواقع از همان سالهای اول انقلاب بحث اتهام جاسوسی نسبتدادهشده به ایشان مورد پرسش و ابهام بوده است، ولی امروز در فضای کنونی خیلی قاطعتر میتوان گفت که اتهام جاسوسی درست نبوده است. این نوع نگاه به شیوه عملکرد افراد عمدتا متأثر از حالوهوا و فضای بهشدت انقلابی آن سالها بوده است، ولی جاسوسی معنای
روشن و مشخصی دارد که شرایط زمانی یا حالوهوای انقلاب آن معنا و مفهوم را تغییر نمیدهد و نمیتوان با تعاریفی متغیر و غیرحقوقی چنین اتهامی را به افراد وارد کرد».
هاشمی هم میگفت جاسوس نبوده
اکبر هاشمیرفسنجانی در کتاب خاطراتش نوشته: «شاید یکی از پرسروصداترین افشاگریهای دانشجویان، انتشار اسناد مربوط به عباس امیرانتظام بود که بر مبنای آن، دانشجویان او را به جاسوسی برای سازمان سیا متهم کردند و با هماهنگی دادستانی انقلاب، وی را که سفیر ایران در استکهلم بود و در تاریخ ٢٩ آذر ١٣٥٨ به ایران فراخوانده شده بود، دستگیر و رهسپار زندان کردند... در این مورد بهخصوص، نظر برخی از ما این بود که اسناد فاششده تا آن زمان، نشاندهنده جاسوسی امیرانتظام نبود و در این زمینه حرفهای آقای بازرگان را که ایشان را جاسوس نمیدانست، تأیید میکردیم. البته نمیخواستیم بگوییم که دانشجویان دروغ میگویند، بلکه معتقد بودیم اسنادی که آنها افشا کردهاند، نشاندهنده جاسوسی نیست». عباس امیرانتظام به استناد اسنادی که از سفارت آمریکا در ایران و از سوی دانشجویان تسخیرکننده سفارت به دست میآید، درحالیکه سفیر ایران در سوئد بود، به ایران فراخوانده شده و یک روز بعد به اتهام جاسوسی بازداشت میشود و نزدیک به ١٥ماه را در انفرادی سپری میکند. او خودش در گفتوگو با روزنامه جامعه به تاریخ اردیبهشت ٧٧ درباره این اتهام میگوید: «... شما اطلاع
دارید که در دولت موقت من معاون نخستوزیر، سخنگوی دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانهها در داخل کشور بودم، از جمله آمریکا و ما با آمریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی حدود هزارو ۲۰۰ قرارداد؛ بنابراین مراجعه آنها برای ارتباط با دولت بیشتر با نخستوزیری انجام شد. چه آقای سولیوان به طور شخصی یا کاردار ایشان یا از طریق مکاتباتی که با ما صورت میگرفت؛ بنابراین ملاقاتها به صورت روزانه یا چند بار در هفته انجام میشد. ملاقاتها کاملا رسمی و در دفتر نخستوزیری انجام میگرفت و معمولا در حضور عدهای از همکاران من که در قسمت سیاسی کار میکردند، در دفتر خودم اتفاق میافتاد. نامههایی را که نمایندگیهای دولتهای خارجی در ایران به نخستوزیری مینوشتند، من مطالعه میکردم و نتیجه را به مهندس بازرگان، نخستوزیر، اطلاع میدادم. این مسئولیت را آقای بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانهها مکاتبه میکردیم و جواب نامههای آنها را میدادیم؛ ازجمله سفارت آمریکا. بعدها وقتی در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوسخانه، تمام مکاتباتی را که از آنجا به دست آوردند، بهعنوان اسناد لانه
جاسوسی تلقی کردند؛ درحالیکه این اسناد مکاتباتی رسمی و قانونی است که بین دولت آمریکا و دولت ایران انجام شده و بخشی از آنها را من از طرف نخستوزیر امضا کردم؛ اما آنهایی که سفارت را اشغال کردند، این نامهها را بهعنوان اسناد جاسوسی علیه دولت وقت و شخص من استفاده کردند. مطلقا چیز دیگری نبود، مطلقا...».
اتهام به عباس عبدی
امیرانتظام همچنین در کتاب خود نوشته بود که اسناد جعلی و ساخته دست دانشجویان بوده است. عبدی در پاسخ به این موضوع در مصاحبهای گفته بود: «آقای امیرانتظام مرتکب جرمی شده که مجازات آن را باید تحمل کند... . اگر آن مدارک جعلی بود، آمریکاییها واکنش تندی نشان میدادند؛ از چند دانشجو که زبان انگلیسی نمیدانستند، بعید بود که بتوانند مدارک آمریکاییها را جعل کنند». او گفته بود: «من را با شخصی به نام حسن عباسی که نامش نه مستعار، بلکه واقعی است، اشتباه گرفته است... . زندان او طولانی شد و پنج سال حبس وی را کفایت میکرد». اشاره عبدی به روایت امیرانتظام از نگهبانی او در روزهای نخست بازداشت است. محسن میردامادی هم در گفتوگوی تازه خود با تاریخ ایرانی، بازجویی و نگهبانی از امیرانتظام توسط عباس عبدی را تکذیب کرده و گفته است: «این اظهارنظر آقای امیرانتظام که آقای عبدی مأمور مراقبت از ایشان بوده است، صحیح نیست. حوزه کاری آقای عبدی اصولا این نوع امور نبود. فردی که آقای امیرانتظام با آقای عبدی اشتباه میگیرد، یکی دیگر از دانشجویان بود که نام کوچک او نیز عباس بود و با توجه به اینکه آنجا افراد نوعا با اسم کوچک یکدیگر را صدا
میکردند، احتمالا این تشابه اسم باعث این برداشت اشتباه شده است». میردامادی در پاسخ به این سؤال که آیا آن فرد را میشناسد، گفته: «بله، میشناسم. هنوز آنقدر آلزایمر نگرفتهام».
ماجرای عبدی و امیرانتظام
عباس امیرانتظام، در کتاب خاطرات خود با عنوان آن سوی اتهام، به روایت روزهای نخست بازداشت و نیز دلایل بازداشت و البته شرح دادگاههایش پرداخته است. امیرانتظام در آن بخش از خاطرات، عباس عبدی را فردی معرفی میکند که در منزل او نگهبانی داده و همواره با ادبیات نامناسب و حقارتآمیزی با او صحبت کرده است. مثلا در روایت بیستونهم بهمن ٥٨ آورده است: «دیروز بعدازظهر یکی از این دانشجوها بهعنوان مستعار حسن عباسی (عباس عبدی) به خاطر تلفنی که به بنیصدر کردم، فوقالعاده ناراحتم کرد و اعتراض داشت که به چه حقی به رئیسجمهور تلفن کردهام و مانند بچهها در را به هم زد و تلفنها را قایم کرد. اینها خیال دارند تا ابد من را تا اینجا نگه دارند... . تا میگویم آخر دانشجو، من یک آدم شناختهشده هستم. سفیر این مملکت بودهام... باید روزی به وضع من رسیدگی شود. همه مطالب را کنار میگذارد و با پرخاش به من میگوید ارزش یک اوباش بیشتر از توست. چه حقی داری خودت را با دیگران مقایسه کنی؟ خدایا خودت کمک کن».اما عباس عبدی نهتنها این روایت را بارها تکذیب کرده که تأکید هم کرده که این نامبردن از او صرفا به خاطر تشابه اسمی بوده است. محمد هاشمی
قبلا در گفتوگو با «شرق» دراینباره گفته بود: «خود او (امیرانتظام) درباره یک عباسنامی که احتمالا عباس زریباف باشد و با او برخورد کرده، همچنان میگوید عباس عبدی بوده است؛ درحالیکه آقای عبدی به طور کامل این موضوع را رد میکند».
عباس امیرانتظام و حمایت بازرگان
عباس امیرانتظام، متولد ١٣١١ در تهران و دارای مدرک کارشناسی ارشد ساختمان از دانشگاه برکلی آمریکا در سال ١٣٤٥ است. او از هوادارن نهضت ملی نفت و مصدق بود و البته با تأسیس نهضت آزادی ایران، به این گروه پیوست. امیرانتظام همچنین از دوستان و وفاداران به مرحوم مهدی بازرگان بود و شاید همین دوستی و رفاقت بود که بازرگان را تا لحظات سخت امیرانتظام در داداگاه، بهعنوان حامی او حفظ کرد؛ آنهم در شرایطی که نهضتیها از عضو خود دست کشیده بودند. بازرگان نهتنها در جلسات دادگاه به دفاع از امیرانتظام پرداخت بلکه به روایت فرشته، دختر مرحوم مهندس بازرگان، امیرانتظام یکی از دغدغههای مهندس تا پایان عمر او بوده است. امیرانتظام همین موضوع را در مصاحبهای اینگونه روایت کرده بود: «من در سال ۱۳۳۰ شمسی وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم و مهندس بازرگان آن زمان رئیس دانشکده فنی بودند. هر دو ملی بودیم البته با اختلاف سن، اما از همان زمان جذب یکدیگر شدیم... در زندان تماس حضوری نداشتیم اما همیشه پیامها و دغدغههای خود از وضع کشور را از طریق فامیل به یکدیگر میرساندیم. اگر حمل بر بزرگی نشود، یکی از دغدغههایشان من بودم. زمانی که مسعود
بهنود به تهران آمده بودند و برای نوشتن کتاب ۲۵۷ روز با مهندس بازرگان صحبت کرده بودند، وقتی از ایران رفتند یک نامهای برای ما نوشتند که آقای بازرگان به ایشان گفته او میرود اما تا زمانی که مشکل امیرانتظام حل نشود، یک دست او از قبر بیرون است. آن مرد شریف و پاک و وطنپرست، هیچچیز جز بزرگی و آزادی ایران نمیخواست. ایشان تنها مرد بزرگی در تاریخ ایران بود که آمد و مسئولیت تمام کارها را برعهده گرفت. مهندس گفتند: «من بودم که از امیرانتظام خواستم به سفارت آمریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه و هلند برود و برای ما اطلاعات جمع کند و بگیرد. من شهادت میدهم که ایشان در تمام مدت اطلاعات گرفته و به دولت من داده است نه اینکه اطلاعات بدهد». در آنجا نمونههایش را هم ذکر کرده بودند؛ بهطوریکه سه ساعت سخنرانی ایشان در دادگاه طول کشید و در تمام این مدت شرافتمندانه از من دفاع کردند و گفتند اگر قرار است کسی را محاکمه کنید، بیایید من را یعنی مهندس بازرگان را محاکمه کنید». بعد از پیروزی انقلاب، امیرانتظام بهعنوان معاون نخستوزیر (بازرگان) و سخنگوی دولت موقت انتخاب میشود. پس از آن هم به دلیل فشارها علیه امیرانتظام، بازرگان او را
بهعنوان سفیر ایران در حوزه کشورهای اسکاندیناوی انتخاب کرده و روانه سوئد میکند. مرحوم عزتالله سحابی درباره امیرانتظام و مخالفتها با انتخاب او در کتاب خاطرات خود توضیحات مفصلی داده است: «پس از ورود مهندس بازرگان به جلسه نارضایتی اعضای شورای انقلاب با ایشان در میان گذاشته شد. مهندس بازرگان پس از شنیدن اعتراضات رو به من کرد و با حالت عصبانی به من گفت، از تو دیگر انتظار نداشتم [...] این اعتراضات بیشتر به دلیل آن بود که افراد، آقای امیرانتظام را عضو نهضت نمیدانستند... . دلیل دیگر هم، ظاهر شیکپوش و آراسته ایشان بود که با جو و فضای انقلابی آن روز، شباهتی نداشت!». نهضت آزادی پس از آن بیانیه داده و اعلام کردند که امیرانتظام عضو نهضت نیست و تنها سه ماه سابقه فعالیت با نهضت داشته است.
طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی
اما دلیل مخالفت شورای انقلابی و طیف روحانیت با امیرانتظام به طرح او درباره انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی میرسد. درحالیکه این مجلس در حال تصویب اصول مربوط به بحث ولایت فقیه در قانون اساسی بود، برخی اعضای دولت موقت به محوریت امیرانتظام نامهای در جهت انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی با ١٨ امضا تهیه کردند. طرحی که با مخالفت امام خمینی مواجه میشود. بعد از آنکه امیرانتظام بهعنوان سفیر در سوئد به ایفای نقش پرداخته بود، روز ۲۸ آذر ۱۳۵۸ از استکهلم به تهران مراجعت کرد و به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» بازداشت شد. این فراخوان از سوی معاون وزیر خارجه وقت، «قطبزاده»، یعنی کمال خرازی به بهانه بررسی برخی موارد و مشورت انجام میشود. دانشجویان پیرو خط امام در این فاصله او را جاسوس و عامل آمریکا معرفی کردند. امیرانتظام که در زمان بازداشت ۴۷ساله بود، بیش از یک سال بعد از بازداشت در دادگاهی به ریاست مرحوم گیلانی به اعدام محکوم شد اما با تلاشهای مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت، این حکم به حبس ابد کاهش یافت. بعد از گذراندن ١٨ سال در سال ٧٧ از زندان اوین خارج میشود اما بعد از ترور دادستان انقلاب تهران در
ابتدای انقلاب تا پایان دهه ٦٠، او در مصاحبهای عباراتی را درباره او طرح میکند که با شکایت فرزند لاجوردی دوباره بازداشت میشود. به دلیل وضعیت جسمانی دو سال بعد از زندان به بیمارستان منتقل میشود. امیرانتظام هماکنون سالهاست که در منزل خود و توسط همسرش نگهداری میشود؛ درحالیکه وضعیت جسمانی مناسبی ندارد. سال ١٣٩٢وقتی آیتالله گیلانی که حکم حبس ابدش را امضا کرده بود، در بستر بیماری بود، به ملاقات او رفت.
منبع: روزنامه شرق