در کوچه تاج اصفهانی...

درختان چنار و کاج در خیابان آذر، سربه فلک کشیده‌اند، اینجا پُر است از درختان اقاقیا، زبان‌گنجشک، درختان توت و زرشک و مورت، شمشادهای همیشه سبز و بوته‌های رُز که از ابتدا تا انتها زینت‌بخش این خیابان شده‌اند و ما کوچه‌ها را طی کرده و نامی را جستجو می‌کنیم که از قدم‌های استاد تاج اصفهانی نشانه‌ها دارد.

درختان چنار و کاج در خیابان آذر، سربه فلک کشیده‌اند، اینجا پُر است از درختان اقاقیا، زبان‌گنجشک، درختان توت و زرشک و مورت، شمشادهای همیشه سبز و بوته‌های رُز که از ابتدا تا انتها زینت‌بخش این خیابان شده‌اند و ما کوچه‌ها را طی کرده و نامی را جستجو می‌کنیم که از قدم‌های استاد تاج اصفهانی نشانه‌ها دارد.
به گزارش ایمنا، وقتی در خیابان آذر قدم می‌گذاری و نام کوچه استاد تاج اصفهانی را از رهگذران این خیابان جویا می‌شوی، نشانی را همه بلدند و گویی استاد هنوز در کوچه پس کوچه‌های این خیابان گام می‌نهد و به عابران هر کوی و برزنش سلام می‌دهد.
ما نیز می‌رسیم، کوچه استاد تاج اصفهانی...
ابتدای کوچه، آپارتمانی قدفراز کرده که نشان می‌دهد اینجا از شکل و شمایل سال‌های پیشین خود فاصله بسیار دارد؛ پلاک به پلاک، آپارتمان دیده می شود و خبری از خانه‌های قدیمی نیست جز تعدادی اندک که همراه با صاحبخانه‌های خود گَرد پیری بر چهره دارند.
یکی‌یکی بن بست‌های سحر، بهار، شادی، فرزانگان، بیژن و بنفشه را پشت سرمی‌گذاریم. صدای همهمۀ دانش‌آموزان هنرستان هنرهای زیبای دختران و کودکان دبستان‌های لباف‌زاده در کوچۀ تاج اصفهانی از زندگی حکایت دارد و هیجان، شور و حرکت... چندقدم جلوتر به آپارتمانی با یازده واحد می‌رسیم که بر روی نمای آجری آن نام «سرای تاج اصفهانی» دیده می‌شود. آپارتمانی حدفاصل کوچه تاج اصفهانی و خیابان اردیبهشت جنوبی که روزگاری نه‌چندان دور صدایی از آن برمی‌خواست که تاج سر آواز ایران بود...

این آقای تاجه...
یازده زنگ در قسمت ورودی سرای تاج اصفهانی نشان‌دهندۀ حضور یازده همسایه است و طبقه همکف بازهم نام «سرای تاج اصفهانی» جلب توجه می‌کند... اینجا هنوز هم خانه آقای تاج است... خانه‌ای که هر یک‌ماه، سه ماه و هر گاه و بی‌گاهی با آمدن تاج‌الملوک، همایون، پروین، هما، جمشید و پروانه در کنار بانوی پیر خانه یعنی «ثریاخانم» جانی دوباره می‌گیرد و جالب آنکه این‌بار نیز همایون در را به روی ما می‌گشاید، درست مانند یک‌سال قبل...
تصاویر استاد تاج اصفهانی و ثریا خانم در کنار فرزندانشان یعنی تاجی و همایون، پروین و هما و البته جمشید و پروانه کاملاً آشنا است و گویا پدر و مادر و فرزندان، همیشه اینجا بر روی تصویر روی دیوار کنار یکدیگر جمع شده‌اند و جدایی میان آنها معنایی ندارد و به‌راستی که روزگار غریبی است نازنین... اینجا سرای تاج اصفهانی است، سرایی که با ابراز علاقمندی فرزندان استاد در آینده به مرکز فرهنگی تبدیل می شود. تصاویر مختلفی از استاد تاج اصفهانی در کنار خانواده‌اش اندک حال و هوای گذشته را حفظ کرده‌اند و همه در کُنجی از این خانۀ پُرخاطره در کنار یک بخاری دیواری قُرص و محکم بازایستاده‌اند.
سویی دیگر تصویر شیخ اسماعیل یعنی همان تاج‌الواعظین معروف دیده می‌شود، هم او بود که فرزندش جلال‌الدین را برای آموزش آواز به نزد استاد سیدرحیم اصفهانی سپرد، و سویی دیگر مادر است... ثریای جوانی که چهل‌چراغ خانه استاد بود و هنوز هم هست، ثریایی که آلزایمر مدتها است خاطرات شیرین و گاه تلخ گذشته را از ذهنش زدوده است... و تنها با تصویر تاج اصفهانی لبخند معناداری بر لبانش نقش می‌بندد و به سخن درمی‌آید: «این آقای تاجه»...
صدای آواز آقای تاج در کوچه
وقتی سرای تاج اصفهانی را ترک می‌کنیم صدای جیک‌جیک گنجشکان با صدای ابزار کارگران در آپارتمان‌های درحال ساخت تلفیق شده است. سرپرست کارگاهِ یکی از آپارتمان‌ها فردی است که در ساخت سرای تاج اصفهانی نیز نقش داشت. او می‌گوید: «اوایل فرزندان آقای تاج می‌خواستند نمای طبقۀ همکف خانه با حال و هوای قدیمی باقی بماند حتی قرار بود نمای پشت خانه به صورت تصویری از پیانو اجرا شود اما بعد منصرف شدند ولی هنوزهم رنگ‌های مشکی و سفید روی این قسمت از نما همان حالت پیانو را نشان می دهد.»
و گویی با نواختن نمایی که اندک شباهتی به پیانو دارد آواری «آتش دل» شنیده می‌شود: «... ز جور مه رویان شکوه گر سازی، به شش در محنت مهره اندازی/ همچون سالک دست خود بازی، همچون سالک دست خود بازی» و همان‌طور که این آهنگ خاطره‌انگیز زا زمزمه می‌کنیم آدم‌های قدیمی‌ کوچه را جستجو می‌کنیم و صدای زنگ خانه همسایه را به صدا درمی‌آوریم...
«ایران امیرخانی» پیرزن صاحبخانه‌ای است که در همسایگی سرای تاج اصفهانی با یک لیوان شربت سکنجبین از ما استقبال می‌کند و می‌گوید: «آقای تاج مرد خیلی خوبی بود، هم خیرخواه بود، هم دل مردم را شاد می کرد و هم مومن واقعی بود. درِ خانه‌اش به روی همه بازبود. ما به خانه‌شان رفت و آمد داشتیم و آقای تاج و خانواده‌اش هم به خانه ما می‌آمدند. گاهی اوقات صدای آواز آقای تاج را در کوچه می شنیدم. یادش بخیر... گاهی در کوچه آش رشته می‌پختند و گاه کاهو و سکنجبین می‌دادند و آقای تاج و خانواده‌اش هم به جمع اهل کوچه می‌پیوستند.»
ایران خانم ادامه می دهد: «من مادر آقای تاج را هم در همین خانه‌شان دیده بودم، خواهر کوچک آقای تاج را به نام شوهرش «خانم خیام» صدا می‌کردیم که او هم همسایه ما بود و همیشه در زندگی مانند دخترش با من رفتار می کرد. نوروز که می‌شد همه همسایه‌ها از ابتدا تا انتهای کوچه دور هم جمع می‌شدیم و یک‌به‌یک به خانه تمام اهل کوچه ازجمله آقای تاج می‌رفتیم و بعد آنها هم به خانه ما می‌آمدند. حالا آقای تاج از دنیا رفته و همسرش خیلی بیمار است و خواهرش «خانم خیام» نیز خانه را فروختند و رفتند اما خاطره‌شان باقی است. هرکس در این کوچه عروسی داشت آن را در خانه آقای تاج برگزار می‌کرد و او هیچ‌وقت از کسی برای این کار هزینه ای نگرفت.»
و بعد زنگی دیگر را به صدا درمی‌آوریم... خانم نعمت‌الهی نیز یکی دیگر از پیران همسایه است و می‌گوید: «صدای آقای تاج شب‌ها در کوچه شنیده می‌شد، یادم هست یک حوض کوچک و باغچه‌ زیبایی در حیاط خانه‌شان داشتند. پدرم نیز به آقای تاج علاقه داشت، من هم آقای تاج را از زمانی شناختم که در محله پاقلعه زندگی می‌کرد و بعدها که ازدواج کردم بازهم در این کوچه همسایۀ آقای تاج شدیم.»
و بعد... زنگ‌ خانه‌های دیگر را ... اما کسی درب خانه آقای شکوهی، خانه خانم ثروتی، خانه خانم خیام یا همان خانم تاج و خانه خانم ناظریان را به رویمان بازنمی‌کند و وقتی از ایران‌خانم علت را می‌پرسیم، او می‌گوید آنها هم رفتند...

برادر خسته نباشی!
اندکی آن‌سوتر در خیابان اردیبهشت جنوبی به «گرمابه زیبا» می‌رسیم... صدای آواز آقای تاج در این گرمابه قدیمی نیز به خاطره تبدیل شده است، خاطراتی که بر زبان «حسن فرقدانی» جاری است. او می‌گوید: «سال‌ها است در این حمام کار می کنم، یادم هست آن زمان پشت دَخل حمام می‌نشستم، آقای تاج می‌آمد و به بخش عمومی حمام می‌رفت و "اوس اسدالله" برایش کیسه می‌کشید و آقای تاج هم آواز می‌خواند و صدایش در حمام می‌پیچید. بعد که بیرون می آمد به من می‌گفت برادر خسته نباشی! و عبایش را روی دوشش می‌انداخت و ریال پول را داخل بشقاب روی دخل می‌گذاشت و می‌گفن و یاعلی و بعد دور می‌شد...
بر تاج‌آفرین درود
بازهم وقت رفتن می‌رسد و گویا زمان سَرِ آن ندارد که لحظه‌ای باز ایستد. همه چیز به سرعت از ذهنمان می‌گذرد... خانه ایران‌خانم و خانه خانم نعمت‌الهی تنها خانه‌های قدیمی کوچه تاج اصفهانی هستند که همچنان همراه با نبض صاحبخانه‌هایشان می‌تپند... اما خانه خانم ثروتی، خانه خانم خیام یا همان خانم تاج، خانه خانم ناظریان وخانه آقای شکوهی نیز در کوچه تاج از صاحبخانه خالی شده‌اند و در احتضار به‌سر می‌برند... اما اینجا، کوچه استاد تاج اصفهانی است و خواهد ماند و سرای تاج اصفهانی نامی است که بر حیات کوچه افزوده است... حالا سال‌ها است که دوستداران جلال‌الدین تاج اصفهانی در این کوچه قدم می‌گذارند و با دیدن نام تاج در ابتدای کوچه، بر تاج‌آفرین درود می‌فرستند، درودی که شایستۀ تاج سر هنر آواز ایران است... چشم‌ها اما در انتظار روزی است تا سرای تاج اصفهانی به یک مرکز فرهنگی تبدیل شود، همان که در اندیشۀ تاج‌الملوک، همایون، پروین، هما، جمشید و پروانه است و تاج و ثریا دلشاد از چنین اندیشه‌ای...


ارسال نظر