«پروانهها، چهارباغ عباسی و تابستان تازهنفس»
پروانهها که به اصفهان میرسیدند، پاییز بود در یادهای ما. آن مرد تپل دوست داشتنی با کیف سنگینی روی دوشش با شتاب که وارد هتل محل استقرار مهمانان جشنواره میشد، همچنان خیس عرق بود در آن هوای خواستنی و نه چندان گرم اوایل پاییز. وارد که میشد طنین زاون زاون میپیچید در هوا. سلام آقای قوکاسیان. لبخند میزد.
اصفهان زیبا: پروانهها که به اصفهان میرسیدند، پاییز بود در یادهای ما. آن مرد تپل دوست داشتنی با کیف سنگینی روی دوشش با شتاب که وارد هتل محل استقرار مهمانان جشنواره میشد، همچنان خیس عرق بود در آن هوای خواستنی و نه چندان گرم اوایل پاییز. وارد که میشد طنین زاون زاون میپیچید در هوا. سلام آقای قوکاسیان. لبخند میزد. سلام عزیزم. باش اینجا میام پیشت. مرد خیلی کار ریخته بود سرش. انگار برای خودش به تنهایی یک ستاد جشنواره بود. در آن پاییزها یک مرد خوشپوش بلندبالای دیگر هم بود. هنوز زایندهرود جاری بود. هیچکس صبح با کابوس بیآبی رود از خواب برنمیخاست. مرد عاشق قدم زدنهای غروب روی پل بود. سلام آقای معلم. سلام عزیز. خوبی؟ چه خبر؟ در آن پاییزها خیابانهای منتهی به هتل عباسی راهبندان میشد. بچهها خسرو شکیبایی آمده. حجم زیادی از جمعیت ایستادهاند بیرون هتل تا عمو خسرو را از نزدیک ببینند. در آن پاییزها در جایی دنج تهِ سالن مردی مینشست خوشصدا ، خندان و پذیرا. سلام آقای نوذری. سلام پسرم. حالت خوبه؟ دوبله همزمان با منوچهر نوذری هنوز نو بود و شگفتزدهمان میکرد. در آن پاییزها زنی شتابان داشت میدوید دنبال همسرش. زیر پاهاش خشخش برگها. چقدر بدی علی بذار برسم بهت. لیلا حاتمی مهمان جشنواره بود. در آن پاییزها مرد بلند بالای نجفآبادی با حلقه دوستان اصفهانیاش شور میبخشید به غم دلپذیری که در هوای پاییز جاری بود. سلام آقای پوراحمد. حالا زاون هم رسیده و نمیدانم چه میگویند که قهقههشان میپیچد توی لابی هتل. سالهایی که مجید همچنان قصه داشت برای گفتن. در آن پاییزها جمعیت عظیمی هجوم آوردهاند به سینما قدس. از هیچکس کاری برنمیآید. این فوج مردم به عشق نخستین دیدار با «کلاه قرمزی» روی پرده سینما آمدهاند. علی معلم را میبینی که آنسوتر در سکوت ایستاده و فقط نظارهگر این شور و شوق باشد. در آن پاییزها......حالا این تابستان تازه نفس. در راسته چاهارباغ عباسی از هوای مطبوع پاییزی و خشخش برگها زیر پای رهگذران خبری نیست. آتش میبارد از زمین. گروههای پراکندهای از نمایشگران دارند تلاش میکنند تا مردم را به سینماها هدایت کنند. هر چه چشم میچرخانی از آن آدمهای یادهایت خبری نیست. دیگر ستارهای در چاهارباغ سوسو نمیزند. نخستین جشنواره کودک بعد از زاون است، ولی نکوداشت زاون فراموش شده است انگار. زاون دارد شانه تکان میدهد. چه خوب که در جای سبز و خرمی هستم. چه خنکای مطبوعی. طاقت و تاب و توان این هرم داغ تابستان را نداشتم، ولی چه خوب که جشنواره همچنان چراغش روشن است در اصفهان ما. چه خوب که بچهها همچنان اگر فیلم خوب شاد ببینند سینما را میگذارند روی سرشان. چه خوب. چه خوب....